قیمت اعدام – تولستوی

لئو نیکلایویچ تولستوی، نویسندهٔ شهیر روس، در ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پولیانا، در استان تولا به دنیا آمد و در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ درگذشت. او یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان و نامزد چندین بارهٔ جایزه نوبل ادبیات و صلح بود که هیچگاه موفق به دریافت آن نشد. تولستوی در خانواده‌ای اشرافی به دنیا آمد و پس از مرگ والدینش، توسط بستگانش بزرگ شد. او تحصیلات خود را در دانشگاه قازان نیمه‌تمام گذاشت و پس از مدتی به ارتش پیوست و در جنگ‌های کریمه شرکت کرد. تجربیات او در جنگ، تأثیر عمیقی بر دیدگاه‌هایش گذاشت و بعدها در آثارش بازتاب یافت. تولستوی پس از ترک ارتش، به نویسندگی روی آورد و آثاری خلق کرد که نه تنها در زمان خود، بلکه تا به امروز نیز مورد تحسین و توجه‌اند. او در آثارش به مسائل مختلفی از جمله جنگ، صلح، عشق، مرگ، مذهب، و مسائل اجتماعی و فلسفی پرداخته است. تولستوی در اواخر عمر خود، به دنبال معنای زندگی و حقیقت بود و به نوعی عرفان و ساده‌زیستی روی آورد. او تأثیر بسزایی بر نویسندگان و اندیشمندان پس از خود گذاشت و آثارش همچنان خوانده و مورد بحث قرار می‌گیرند.

تولستوی آثار برجسته‌ای از خود به جای گذاشته که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به دو رمان عظیم «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» اشاره کرد. «جنگ و صلح» که بین سال‌های ۱۸۶۵ تا ۱۸۶۷ نوشته شد، تصویری جامع از جامعهٔ روسیه در دوران جنگ‌های ناپلئونی ارائه می‌دهد و به بررسی تأثیر جنگ بر زندگی افراد و جامعه می‌پردازد. «آنا کارنینا» که در سال ۱۸۷۸ منتشر شد، داستان زنی اشراف‌زاده را روایت می‌کند که به خاطر عشق، از همسر و جایگاه اجتماعی خود دست می‌کشد و با عواقب این تصمیم روبرو می‌شود. از دیگر آثار مهم تولستوی می‌توان به داستان‌های کوتاه «مرگ ایوان ایلیچ»، «ارباب و بنده»، «سونات کرویتسر» و نمایشنامهٔ «قدرت تاریکی» اشاره کرد. این آثار نیز به مسائل مختلف انسانی و اجتماعی می‌پردازند و عمق دیدگاه تولستوی را به نمایش می‌گذارند. تولستوی نه تنها یک نویسندهٔ بزرگ بود، بلکه یک متفکر و منتقد اجتماعی نیز بود و آثارش تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات جهان گذاشته است.

قیمت اعدام

در سر حد بین فرانسه و ایتالیا – کنار دریای مدیترانه مملکت کوچکی است موسوم به موناکو  

بسیاری قراء و قصبات هستند که بیشتر از این مملکت جمعیت دارند زیرا اگر کلیه نفوس انرا احصاء کنند بیش از هفت هزار نفر نخواهد شد و اگر تمام اراضی مملکت را به السویه بین افراد تقسیم نمایند بهر یک باندازه یک جریب هم نخواهد رسید لیکن در این مملکت یک شاه واقعی سلطنت دارد که مانند سلاطین هر جای دیگر دنیا قصر و درباریان و وزراء و رئیس روحانی و قشون و سپهسالاری برای خویش ترتیب داده است

قشون او جمعاً برای حقوق آنها و سایر مخارج مملکتی مالیاتهائی شبیه به مالیات های ممالک دیگر وضع کرده از قبیل مالیات دخانیات رسومات و امثال آنها و ساکنین مملکت بقدری معدودند که مایدات این مالیات ها مخارج درباریان و تشریفات او را کفایت نکرده و سلطان مجبور است راه دخل جدید و مخصوص برای خود پیدا کند.

این عابدی تازه مالیات قمار خانه مردم در آن به قمار نشسته و مطابق قانون اعم از آنکه برند یا ببازند مبلغی بعنوان  شتیل  بصاحب خانه داده و او یعنی صاحب خانه نیز قسمت عمده ان پول را بعنوان خراج بسلطان میدهد این مالیات هم اینست که در تمام اروپا دیگر مؤسسه نظیر این برای قمار باقی نمانده. امراء ملوک الطوایفى المان قمار خانه هایی ماین ترتیب داشتند که از چند سال قبل غدغن شده بود در آنها را هم به بندند زیرا این مؤسسات منشأ بسیاری سیئات و مخاطرات برای مردم بود

بدین معنی که شخص کلیه دارائی و ما یملک خود را در آنها باخته و کامی وجوهی را هم که متعلق به خودش نبود در ضمن میباخت و چون خرابی خود را از هر طرف ملاحظه میکرد از فرط بأس و نا امیدی انتحار مینمود و یا خود را غرق میکرد

بنا بر این المانها امراء خویش را وادار کردند که از این عایدی نا مشروع صرف نظر کنند اما کسی نبود که سلطان  مونا کو  را منع نماید و بهمین جهت عایدی قمار خانه بانحصار مطلق وی در آمده است .

مردم امروزه از هر نقطه و ناحیه برای قمار خانه موناکو  شتافته و خواه ببرند یا ببازند سلطان در هر صورت منفعت خود را میکند

ضرب المثل معروفی است که « با کسب مشروع نمیتوان قصر سنگی بنا کرد و سلطان  موناکو  اگر چه میداند این عایدی و معامله او نامشروع است ولی تکلیفش چیست و جز این عایدی و معامله نا مشروع چه باید بکند ؟ تنها مالیات دخانیات و مسکرات چندان کاری از پیش نمی برد و معیشت او را تامین نمینماید .

بدین طریق سلطان  موناکو  زندگی و سلطنت می کنند و بخون دل پول فراهم آورده با همه تشریفات و اداب یک سلطان حقیقی دربار خویش را راه میبرد مانند سایر سلاطین جشن تاجگذاری و تولد میگیرد خلعت میدهد محکوم مینماید. عفو میکند هیئت مشاوره وزراء و عدلیه دارد و قوانین وضع مینماید 

812228670153473528 png -

تا اینکه قتلى اتفاق افتاد و چون اهالی آنجا همیشه با صلح و آرامش زندگی کرده بودند این یک حادثه و تازه ای در حیات انها بشمار میرفت

هیئت قضاه بار سوم و تشریفات کامل گرد آمد. و به بهترین وجهی قضیه را تحقیق کردند قضاه عدول شهود و مدعی العموم مدتی در اطراف قضیه بحث و محاکمه کرده و عاقبت حکمی صادر نمودند که موافق قانون سر قاتل را ببرند

تا اینجا همه چیز بسهولت و خط طبیعی سیر کرد و حکم محکمه را هم برای اجراء بسلطان تسلیم کردند. سلطان حکم را ملاحظه و تصویب کرد و گفت « اکراین شریر را باید کشت بسیار خوب اعدامش کنید ، لیکن یک مانع کوچکی در راه اجراء این حکم بود و آن این بود که در تمام مملکت نه یک ماشین اعدام کیوتین بود و نه یک نفر میر غضب یافت میشد. هیئت وزراء تشکیل شده زمانی مسئله را بحث و بالاخره تصمیم گرفتند از دولت فرانسه خواهش کنند که یک ماشین ویک نفر متخصص اعدام  میر غضب  بانها عاریت بدهد و قیمت آنها هر. چه میشود بنویسند   

ماشین و متخصص فرستاده میشود و قیمت آنها معادل ۶٠ هزار فرانک خواهد بود

سلطان در قرائت این جواب زمانی تأمل کرد. گفت این شریر او باش باین مبلغ ارزش ندارد باید کاری کرد که ارزانتر از این تمام شود :

شصت هزار فرانک را اگر بطور سر شمار بین اهالی تقسیم کنند هر کدام بیش از ۲ فرانک مالیات اضافه تعلق خواهد گرفت: مردم زیر بار این نخواهند رفت و ممکن است موجب شورش و هیاهوی آنها بشود!

مجددا هیئت مشاوره تشکیل شد که چه باید کرد و این دفعه رای دادند که بشاه ایطالیا بنویسند و از او تقاضا کنند زیرا گفتند حکومت فرانسه جمهوری است و چندان پاس خاطر سلاطین را نگاه نمیدارد و چون پادشاه ایطالیا خودش سلطان است ممکن است معامله را ارزانتر ختم کند

بدین مقصود مراسله دیگری بایطالیا نوشته وجواب ان هم بزودی امد: دولت مزبور جواب داده بود که با کمال مسرت ماشین و متخصص را ممکن است اعزام دارد و کلیه مخارج آن بیش از دوازده هزار فرانک  نخواهد بود

این معامله نسبتاً ارزانتر تمام میشد ولی باز هم خیلی گران بود یک مرد که بی سر و پای او باش باین مبلغ نمیارزد و باز هم بهر فردی از افراد مملکت در فرانک مالیات تحمیل میشد

هیئت مجددا تشکیل شد و دو باره تبادل اراء و مشاوره کردند که چگونه این امر را با مخارجی ارزانتر انجام دهند

ایا یکی از سربازها نمیتواند هر طوری است ولو بطور ناقص و بی مهارتی اعدام را صورت دهد ؟

ناگزیر سرتیپ فوج را احضار کرده با و گفتند :

اگر بتوانی یک نفر سرباز را حاضر کنی که سر این قاتل را ببرد در جنگ و قتال که اینها از کشتن مردم و ریختن خون باک ندارند و اساساً برای همین مقصدهم ترتیب و استخدام شده اند

سرتیپ با سربازان خود راجع باین موضوع مذاکره کرد و پرسید کسی حاضر است باین کار تن در دهد؟ لیکن همکی متفقاً از قبول آن امتناع ورزیدند و جواب دادند ما نمیدانیم چطور از عهده امر بر اثیم ما بر آن سر بریدن و میر غضبی حاضر نیستیم

چه باید کرد. چه نقشه باید کشید . هیئت وزراء باز تشکیل شد و قضیه را مطرح و مورد بحث قرار دادند کمیسیون و کمیته و انجمنی تعیین کردند و بالاخره چنین صلاح اندیشیدند که حکم اعدام را به حبس ابد بدین وسیله هم سلطان میتوانست اظهار لطف و مرحمتی کرده باشد و هم سیاست را ارزان تر تمام کرده باشند

سلطان با این تصمیم موافقت نمود و حکم ثانوی صادر شد لیکن باز یک مانع در کار بود و آن این بود که یک محل مناسبی برای حبس حاضر نداشتند و فقط یک اطاق کوچک محقری بود که کاهگاه یکنفر را موقتا در ان توقیف میکردند ولی زندان بزرک مستحکمی که برای استعمال دائمی شایسته باشد پیدا نمیشد.

عاقبت بهر ترتیبی بود محل مناسبی پیدا کرده جوان را در آن محبوس ساختند و قراولی را بکشیک او گماشتند – این قراول هم محبوسرا مراقبت میکرد و هم غذای او را از مطبخ سلطنتی برایش میاورد محبوس مدت یک سال در زندان ماند و در سر سال که شد سلطان روزی به صورت عایدات و مخارج خود نظر انداخته دید قلم جدیدی این قلم مخارج توقیف قاتل بود و الحق قلم کم و کوچکی هم نبود .. یک نفر قراول مخصوص که برای پاسبانی او حقوق می گرفت و غذای محبوس هم که بران اضافه می شد سالیانه به ۶۰۰ فرانک بالغ مگشت بدتر از همه شخص محبوس جوان و تنومند بود و ممکن بود ۵۰ سال دیگر هم عمر کند و اگر کسی درست حساب را میکرد مبالغ عمده می شد سلطان ناچاو وزراء را احضار کرده و گفت .

باید راه ارزانتری برای تنبیه و مجازات این لوطی پیدا کرد . طریقه که تا بحال اجرا شده خیلی تمام میشود وزراء باز قضیه را مطرح شور قرار دادند و بالاخره یکی گفت و اقایان ، بنظر من بهتر است سرباز قراول را از درب زندان بر داریم دیگری گفت در اینصورت فرار خواهد کرد اولی جواب داد بهتر بگذارید بهر گوری میرود برود !

بنا بر این نتیجه تصمیمات خودرا ثانیاً بحضور شاه عرضه داشتند سلطان با رای آنها موافقت کرد و قراول را از درب زندان برداشته منتظر نتیجه شدند لکن نتیجه که از این اقدام جدید حاصل شد این بود که محکوم در موقع از محبس بیرون آمده و چون قراول را ندید مستقیماً بمطبخ سلطنتی رفته غذای خود را گرفت و به محبس مراجعت نمود و درب زندان را بروی خود بسته مطابق معمول بصرف غذا نشست روز بعد نیز نظیر روز گذشته را بجا آورد و کمترین علامت فراراز او مشهود نبود

چه باید کرد ؟ محکوم فرار نمیکند.

دو باره هیئت تشکیل شد و این دفعه تصمیم گرفتند باورسماً بگویند که ما دیگر نمیخواهیم ترا نگاه داریم وزیر عدلیه باین قصد امر باحضار او داده گفت ما قراول ترابر داشته ایم که هر کجا میخواهی بروی اعلیحضرت شاه هم ترا تعقیب نکرده و کاری بتونخواهند داشت

محکوم جواب داد : من خودم می دانم که قراول مرا بر داشته و سلطان هم کاری بمن نخواهند داشت .

لیکن اشکال در این است که من جایی را ندارم که از این جا بروم. شما با حکم خود اخلاق و روحیات مرا فاسد کرده اید و بهر طرف بروم مردم از من رخ خواهند تافت بعلاوه من حرفه و مشغله خود را فراموش کرده ام و در مدت محبو سیت به تنبلی و کاهلی عادت نموده ام شما با من خیلی بد معامله این کار خوب و پسندیده نبود :

اولا همینکه مرا محکوم باعدام کردید باید مرا در آن موقع بقتل رسانید. باشید : شما موافق حکم محکومیت عمل نگردید و من نیز از آن شکایتی ننمودم بعد از آن تحس اند محکوم کردید و قراولی درب محبسم گذاردید که غذی مرا بیاورد – بعدها او را هم بردید و من مجبور شدم خودم غذای خود را بیاورم : در آن موقع هم شکایت نکردم

لیکن حالا میخواهید من از اینجا بروم با این حرف نمی توانم موافقت داشته باشم شما هر چه میخواهید بکنید اما بنده از این محل بجائی دیگر نخواهم رفت !

چه باید کرد قاتل برای رفتن حاضر نیست باید فکری کرد هیئت وزراء تشکیل شد و زمانی مذاکره و گفتگو کردند عاقبت بکراه برای دفع شر او بدست آوردند و آن این بود که وظیفه و مستمری برای او برقرار کنند و عذر او را بخواهند : وزراء نتیجه تصمیم خود را همین کونه بعرض شاه رسانیدند و اظهار داشتند غیر از این راه دیگری بنظر ما نمی رسد

سلطان نیز به تصمیم آنها صحه گذاشت و سالیانه مبلغ ۶٠٠ فرانک مستمری قرار گذاشت و به محبوس اعلام داشتند

قاتل جواب داد برای من تفاوت نمی کند و در صورتی که شرط کنید شهریه ام را مرتب به پردازید من برای رفتن حاضر خواهم شد

قضیه عاقبت باین ترتیب ختم شد و قاتل ثلث مستمری خود را بعنوان مساعده گرفته و از کشور شاه خارج شد .

ساعت بسر حد رسید و بلا فاصله قطعه در رع زمینی را ابتیاع نموده به باغبانی و صفی کاری مشغول محمد و حالا روزکاری به اسایش و فراغت زندگانی می نماید در سر موقع مستمری خود را دریافت نموده با ده فرانک ان بقمار خانه میرود و گاهی مبلغی برده و گاهی میبازد و باز بمنزل مراجعت مینماید . هر چه هست که امروز به اسودگی و رفاه زندگی میکنند

خوب شد که این شخص جنایت خود را در مملکتی مرتکب نشد که برای بریدن سر و حبس ابد از بذل هیچگونه مخارج عظیم و گزاف مضایقت نمیکنند!

نقطه
Logo