اتصالی – جواد مجابی

جواد مجابی، زاده‌ی ۲۲ مهر ۱۳۱۸ در قزوین، شخصیتی چندوجهی در عرصه‌ی فرهنگ و هنر ایران است. او شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و هنری، نقاش، طنزپرداز و روزنامه‌نگار برجسته‌ای است که آثار متعددی از خود به یادگار گذاشته است. مجابی در دانشگاه تهران تحصیل کرده و دارای لیسانس حقوق و دکترای اقتصاد است، اما علاقه‌ی اصلی او همواره به هنر و ادبیات بوده است. او سال‌ها در روزنامه‌ی اطلاعات به عنوان دبیر فرهنگی فعالیت داشته و با نشریات معتبر ادبی مانند فردوسی، جهان نو، خوشه، آدینه و دنیای سخن همکاری کرده است. مجابی نه تنها در زمینه‌ی نویسندگی و نقد فعالیت داشته، بلکه دستی هم در نقاشی دارد و هرچند خود را نقاش حرفه‌ای نمی‌داند، اما به عنوان یکی از چهره‌های شاخص و پیشگام در حوزه‌ی نقد نقاشی و هنرهای تجسمی شناخته می‌شود.

آثار جواد مجابی طیف گسترده‌ای از فعالیت‌های او را در بر می‌گیرد. او در زمینه‌ی شعر، داستان، نقد ادبی و هنری، طنز و نمایشنامه قلم زده است. از جمله آثار او می‌توان به کتاب‌های «عاشقانه‌های جواد مجابی»، «سرآمدان هنر نو»، «نودسال نوآوری در هنرهای تجسمی مدرن ایران» و «روز جشن کلمات» اشاره کرد. مجابی همچنین در زمینه‌ی پژوهش‌های تاریخ‌نگرانه و فعالیت‌های اجتماعی نیز فعال بوده است. او با نگاهی نقادانه و طنزآمیز به مسائل اجتماعی و فرهنگی می‌پردازد و آثارش بازتابی از دغدغه‌های او نسبت به جامعه و هنر است. تسلط او بر زبان فارسی و آشنایی‌اش با متون کهن، به آثارش عمق و غنای خاصی بخشیده است.

آقای ت ت به پریز وصل میشود

با لرزش پتوی برقی آقای ت ت از خواب پرید. باز هم اتصال!

پتو را از روی خود کنار زد ربدوشامبرش را پوشید از روشویی گذشت. جلوی آینه ایستاد مشتی آب به صورتش زد شیارهای پریشان صورتش در لفافی از ریش سه روزه طرحی غریب داشت.

موهایش را که در دو طرف شاخوار بلند شده بود به مدد آب و شانه از شرق به غرب هدایت کرد.

حوله را که برداشت چندشش شد. بچه ها فقط از ترس پیوره پدر شانه و مسواک جداگانه داشتند، اما حوله هرگز

سرفه کنان به اتاق نشیمن برگشت. فکر کرد اینطور پریشان و ریشو نباید سر صبحانه حاضر شود که سر مشق بد برای بچه ها می شد. ریش تراش برقی را برداشت زنش از آشپزخانه او را صدا کرد. بالا رفت. سلام کرد.

زنش شروع به صحبت کرد. آقای ت ت رفت تو نخ حرکات لب خانم و دندان طلایی که با هر سیلاب بلند برق میزد آقای ت ت فکر کرد آیا زنها فقط به مدد آرواره فکر میکنند؟ یک باره به یادش آمد که باید ریشش را بتراشد و این باعث میشد که حرفهای عیال به صورت آبستره در آید. اما پریزهای سه گانه آشپزخانه اشغال بود.

یکی کتری برقی را آماده جوش و دم میکرد. یکی آب میوه گیری برقی پرسروصدا و جنبنده را به حرکت در می آورد. آن دیگری آسیاب برقی را که مشغول آرد کردن زردچوبه بود روشن نگهداشته بود. پلوپز برقی به علت سوختن آرمیچر یا یکی از وسایل دیگر که آقای ت ت به علت فقدان دانش تکنیکی از آن سر در نمی آوردT پلو را در چهار ساعت طبخ میکرد و از هم اکنون آماده بود که پریز خالی پیدا کند.

آقای ت.ت، خانم را که درباره خرابی بعضی از لوازم و خرید چند کالای خانگی – برقی داد سخن میداد ترک کرد و از پله ها سرازیر شد.

پریز اتاق میهمانخانه در اختیار سه شاخه برق بود که رادیو برقی گرام برقی و ضبط صوت برقی به آن استوار شده بود و هر یک از بچه ها با سیم کشیهای ماهرانه این وسائل را به گوشه ای از اتاق برده بودند.

حسین و مجید به رادیو گوش میدادند. مجید با گوش دادن به – دو رادیوی برقی و ترانزیستوری به مقابله و تصحیح اخبار پرداخته بود.

جواد مجابی 1

حسین اظهار تمایل می کرد که آهنگهای عربی بشنود. اما مجید موسیقی جاز شرقی را بیشتر دوست داشت. آن طرف سالن، لطیفه صدای خود را در ضبط صوت استماع می کرد و میخندید.

شهین یک صفحه ناموسی ممنوعه چاپ ایران را گوش میکرد و دم می جنباند دوشاخه تلویزیون هنوز استوار نشده بود ـ که برنامه نداشت. آقای ت ت استدعای عاجزانه خود را برای قطع یکی از این برنامه ها آنقدر تکرار کرد که به سرفه کبود کننده ای دچار شد.

انگار جبروت پدری در چشم بچه ها با دهوا شده بود.

پیش از اینها جوابی هم میشنید اما امروز بچه ها فقط صدای لوازم برقی را بلندتر کردند.

آقای ت ت بخاطر اینکه از عنفوان جوانی تا این اواخر پس انداختن بچه را وجهه همت خود قرار داده بود. اشک در دیده گرداند و همراه با سیل موسیقی از اتاق بیرون رفت.

در راهر و یخچال و رختشویی را به پریز زده بودند. این دو وسیله سنگین وزن به تناوب صداهای محیر العقولی از خود بروز می دادند که موجب بهت زیرکانه آقای ت.ت شد.

یکدم خشمش را فرو خورد و به مشاهده لباسهای نیم شسته که از شیشه رختشویی پیدا بود پرداخت

پیراهنهای رنگارنگ زنانه و مردانه روی هم می چرخیدند، لوله و مچاله میشدند.

آنقدر منتظر ماند تا دید که چگونه زیر پوش کلفتش عاشقانه به دور زیر شلواری او می چرخد اما دستکشهای توری خانم در این میانه گاه پیدا میشود در آخر ملافه سفید همه چیز را زیر نفوذ خود گرفت، در متن ملافه پاپیون قرمز او پیدا شد.

آقای ت ت احساس غرور کرد که در این سن هم افکار شاعرانه و فلسفی دست از سر او برنداشته است.

آقای ت ت در یخچال را باز کرد یکی از بچه ها کتاب هندسه اش را درون یخچال گذاشته بود.

خواست پریز یخچال را در آورد که خدمتکار مؤنث داد زد آقا گوشت خراب میشود لطفاً از پریز حمام استفاده کنید.

آبگرمکن برقی را در حمام به برق زده بودند و مادر بزرگ بنابه عادت جوانی استحمام می کرد.

آقای ت ت بسابقه دریافت که روز پنجشنبه است. یک پریز خالی کجا می تواند باشد؟ آهان کتابخانه

از پله ها بالا رفت که صدای گیتار برقی هوشنگ را شنید. پدر پیرش آهنگهای رایج روز را تمرین میکرد از پنج سال پیش که بازنشسته شده بود شغل ثابتی دریک ارکستر شبانه یافته بود؛ تمرینهای شبانه

روزی اش نیاز فوری به کر شدن را در ساکنان خانه و همسایگان پدید آورده بود.

در اتاق سمت چپ مهین اجاق را به برق زده بود و قهوه درست می کرد.

آقای ت ت توضیح داد که یک فنجان قهوه چرت گوارایی را در آفتاب اداره تضمین می کند.

دختر بزرگش سارا اتو را به برق وصل کرده بود و دامن پلیسه هفتاد چینش را به تانی صاف می کرد.

تامارا خواهر میانی اش زیر سشوار برقی نشسته بود.

دختر دیگری که در وهله اول او را بجا نیاورد، موهایش را بابیلیس می زد که صاف شود.

جواد مجابی 2

با اینکه تعطیلات تمام شده بود عده ای مجهول الهویه هنوز در سرسراها و اتاقهای خانه میخرامیدند و حالت فستیوالی داشتند.

در این خانه سگ صاحبش را نمیشناخت آقای ت ت متوجه شد که ابر از این ضرب المثل توهینی به خودش محسوب میشود. فکر کرد بهتر است بگوید چه محشر کبرایی شاید اسم این دختر کبری باشد.

کبری خانم ! ممکنه؟

بچه زبانش را در آورد و گفت عمو جان ژیلا

دور میز خالی بود. هر کسی صبحانه خود را به گوشه ای برده بود و میخورد. آقای ت. ت در بالا و بانو در پایین میز جلوس کردند به محض نشستن پای آقای ت.ت به یک رشته سیم لخت خورد که دوقلوها برای راه انداختن ترن برقی کشیده بودند. آقای ت ت به هوا پرتاب شد و قبل از این که روی میز صبحانه ولو شود ذهنش برقی زد که در یک فرصت مناسب خواهد توانست با این رشته سیم اضافی ریش تراش برقی خود را بکار بیاندازد

نقطه
Logo