در این مطلب به بررسی سوره یوسف آیات 7 تا 15 از کلام الله مجید می پردازیم. این آیات، داستان حسادت برادران یوسف و نقشه ی آن ها برای دور کردن او از نظر پدرشان آمده است. برادران نخست تصمیم گرفتند یوسف را بکشند اما یکی از آنها پیشنهاد داد که او را در چاهی بیندازند تا کاروانیان او را ببرند. سپس با فریب پدر، اجازه بردن یوسف به بیابان را گرفتند و او را در چاه انداختند. اما خداوند به یوسف وحی کرد که روزی این نقشهی آنها را برملا خواهد ساخت.
لَقَدْ کانَ فى یوسُفَ وَ اِخْوَتِهى | در ماجرای یوسف و برادرانش |
آیاتٌ لِلسّائِلینَ (7) | نشانههایی برای پرسشگران است[i] |
اِذْ قالوا لَیوسُفُ وَ اَخوهُ اَحَبُّ اِلیٰ اَبینا مِنّا | هنگامیکه گفتند: «یوسف وبرادرش نزد پدر، محبوبتر از ما هستند، |
وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ | حال آنکه ما گروهی نیرومندیم و کارها را اداره میکنیم |
اِنَّ اَبانا لَفى ضَلالٍ مُبینٍ (8) | بیشک پدرمان در این مورد، گرفتار خطایی آشکار است |
اُقْتُلوا یوسُفَ اَوِ اطْرَحوهُ اَرْضًا | یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی دور بیندازید |
یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ اَبیکُمْ | که توجّه پدرتان، فقط برای شما باشد |
وَ تَکونوا مِنْ بَعْدِهى قَوْمًا صالِحینَ (9) | و بعد از آن، توبه کنید و افرادی شایسته شوید» |
قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لاتَقْتُلوا یوسُفَ | یکی از آنان گفت: «یوسف را نکشید، |
وَ اَلْقوهُ فى غَیابَهِ الْجُبِّ | ولی او را در چاه، در جایی که دیده نمیشود، بیاندازید[ii] |
یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیّارَهِ اِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ (10) | تا کاروانی او را ببرد، اگر واقعاً میخواهید کاری بکنید» |
قالوا یا اَبانا ما لَکَ لاتَأْمَنّا عَلیٰ یوسُفَ | آنگاه آمدند و گفتند: «پدر، چرا ما را بر یوسف امین نمیدانی |
وَ اِنّا لَهو لَناصِحونَ (11) | در حالی که ما خیرخواه او هستیم؟ |
اَرْسِلْهُ مَعَنا غَدًا یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ | فردا او را با ما بفرست که بگردد و بازی کند |
وَ اِنّا لَهو لَحافِظونَ (12) | و ما به خوبی از او محافظت خواهیم کرد[iii]» |
قالَ اِنّى لَیَحْزُنُنى اَنْ تَذْهَبوا بِهى | پدر گفت: «اینکه او را ببرید، مرا سخت اندوهگین میکند |
وَ اَخافُ اَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَاَنْتُمْ عَنْهُ غافِلونَ(13) | و میترسم وقتی شما از او غافل شوید، گرگ او را بخورد» |
قالوا لَئِنْ اَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ | برادران گفتند: «اگر گرگ او را بخورد، با اینکه ما نیرومندیم[iv]، |
اِنّا اِذًا لَخاسِرونَ (14) | در آن صورت ما بسیار زیانکاریم» |
فَلَمّا ذَهَبوا بِهى وَ اَجْمَعوا | وقتی او را بردند و با هم توافق کردند |
اَنْ یَجْعَلوهُ فى غَیابَهِ الْجُبِّ | که او را در نهانگاه چاه بگذارند، |
وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِ | در آن حال، ما به یوسف وحی کردیم: |
لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِاَمْرِهِمْ هٰذا | «حتماً روزی از این کارشان، به آنها خبر میدهی |
وَ هُمْ لایَشْعُرونَ (15) | در حالی که آنان تو را نمیشناسند». |
[i] «سائلین» از ریشه «سئل» یعنی «پرسش کنندگان» و «اهل دقّت» ، این عبارت یکبار در قرآن آمده است.
[ii]«لاوی» برادر یوسف بود که راضی به قتل او نشد. نسل پیغمبری از او ادامه یافت و حضرت موسی(ع) از نوادگان اوست.
[iii] از این آیه میفهمیم که خدا، حافظ عزیزان ماست و باید حفاظت آنان را از او بخواهیم. بگوئیم:«یا حفیظ یا ارحم الراحمین».
[iv] کلمه «عُصبَه» به معنی گروهی از مردان قدرتمند است که تعدادشان 10 نفر یا بیشتر باشد.
تعبیر این آیات در استخاره با قرآن
خوب است به شرطی که:
- در ماجرای یوسف و برادرانش، نشانههایی برای پرسشگران است. تو نیز، همچون یوسف صدّیق، با تقوا باش تا محبوب همگان شوی و خداوند پشتیبان تو باشد. آنان که به تو ستم میکنند، حتماً روزی نتیجه کارشان، به آنها برمی گردد ولی تو هیچ آسیبی نخواهی دید