سوره یوسف آیات 94 تا 101 – دعای حضرت یوسف هنگام بازگشت شادی و نجات از غم
در این مطلب، سوره یوسف آیات 94 تا 101 از کلام الله مجید و ترجمه فارسی آنها همراه با توضیحاتی درباره محتوای این آیات ارائه شده است. این آیات به بیان داستان دیدار مجدد حضرت یوسف با پدر و مادرش پس از سالها جدایی میپردازد. وقتی کاروانی که پیراهن یوسف را برای یعقوب می آورد در حال نزدیک شدن بود، حضرت یعقوب بوی پسرش را از دور دست ها احساس کرد و هنگامی که آن پیراهن را بر چشمانش نهاد ، به لطف و اراده خداوند چشمان او شفا یافت. برادران خطاکار یوسف از پدر عذرخواهی کردند ولی حضرت یعقوب گفت که من برایتان از خداوند متعال طلب عفو و بخشش می نمایم که او آمرزنده و مهربان است. پس از آن همگی به مصر رفتند و حضرت یوسف پدر و مادرش و یازده برادرش را در کنار خود دید و به یاد خوابش افتاد و به پدرش گفت که این تعبیر رویای من است که به حقیقت پیوسته.
دعای زیبای حضرت یوسف در پایان این آیات آمده است که نشان از فروتنی و شکرگزاری ایشان دارد. با مطالعه این آیات و ترجمه آنها میتوان به برخی درسهای اخلاقی مهم از قصه یوسف دست یافت.
وَ لَمّا فَصَلَتِ الْعیرُ قالَ اَبوهُمْ | وقتی آن کاروان از مصر خارج شد، پدر گفت: |
اِنّى لَاَجِدُ ریحَ یوسُفَ | «من بوی یوسف را حسّ میکنم، |
لَوْلا اَنْ تُفَنِّدونِ (94) | اگر مرا به کم عقلی متّهم نکنید» |
قالوا تَاللّهِ اِنَّکَ لَفى ضَلالِکَ الْقَدیمِ (95) | گفتند:«سوگند به خدا، تو هنوز گرفتار اشتباه دیرینه ات هستی» |
فَلَمّا اَنْ جاءَ الْبَشیرُ | امّا هنگامی که مژدهرسان آمد، |
اَلْقاهُ عَلیٰ وَجْهِهى فَارْتَدَّ بَصیرًا | پیراهن را بر چهرهی یعقوب انداخت و ناگهان بینایی او بازگشت! |
قالَ اَلَمْ اَقُلْ لَکُمْ | یعقوب گفت: «آیا به شما نگفتم |
اِنّى اَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لاتَعْلَمونَ (96) | که من از جانب خدا، چیزی میدانم که شما نمیدانید؟» |
قالوا یا اَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنوبَنا | برادران گفتند: «ای پدر، برای گناهان ما، آمرزش بخواه؛ |
اِنّا کُنّا خاطِئینَ (97) | که ما واقعاً خطاکار بودیم» |
قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّى | یعقوب گفت: «از خدایم برایتان آمرزش خواهم خواست |
اِنَّهو هُوَ الْغَفورُ الرَّحیمُ (98) | واقعاً او آمرزنده و مهربان است» |
فَلَمّا دَخَلوا عَلیٰ یوسُفَ | آنگاه وقتی با یوسف ملاقات نمودند |
آویٰ اِلَیْهِ اَبَوَیْهِ | او پدر و مادرش را نزد خود جای داد |
وَ قالَ ادْخُلوا مِصْرَ اِنْ شاءَ اللّهُ آمِنینَ (99) | و گفت:« با کمال امنیّت وارد مصر شوید، اگر خدا بخواهد» |
وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ | و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد |
وَ خَرّوا لَهو سُجَّدًا | و همگی در مقابل او به سجده افتادند. |
وَ قالَ یا اَبَتِ هٰذا تَأْویلُ رُؤْیایَ مِنْ قَبْلُ | آنگاه گفت: «ای پدر، این تعبیر رؤیاى گذشتهی من است |
قَدْ جَعَلَها رَبّى حَقًّا | که خداوند آن را به حقیقت رساند |
وَ قَدْ اَحْسَنَ بى اِذْ اَخْرَجَنى مِنَ السِّجْنِ | او واقعاً به من نیکی کرد آنگاه که از زندان خارجم نمود |
وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ | و شما را نیز از آن بیابان آورد |
مِنْبَعْدِ اَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنى وَبَیْنَ اِخْوَتى | بعد از آنکه شیطان بین من و برادرانم را به هم زده بود[i] |
اِنَّ رَبّى لَطیفٌ لِما یَشاءُ | واقعاً خدای من نسبت به آنچه بخواهد، بسیار دقیق است |
اِنَّهو هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (100) | زیرا او دانا و حکیم است» |
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنى مِنَ الْمُلْکِ | آنگاه چنین دعا کرد «خداوندا ، به من حکومتی دادهای؛ |
وَ عَلَّمْتَنى مِنْ تَأْویلِ الْاَحادیثِ | و علم تأویل حدیث به من، آموختهای؛ |
فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ | ای پدیدآورندهی آسمانها و زمین؛ |
اَنْتَ وَلیّى فِى الدُّنْیا وَ الْـآخِرَهِ | تو در دنیا و آخرت مولا و سرپرست منی؛ |
تَوَفَّنى مُسْلِمًا | مرا مسلمان بمیران ؛ |
وَ اَلْحِقْنى بِالصّالِحینَ (101) | وبه شایستگان ملحق کن». [ii] |
[i] یوسف به جای آنکه برادرانش را متهم کند، کارهای آنان را به شیطان نسبت داد تا آنها شرمنده نشوند.
[ii] چه زیبا و عمیق است که همه پیامبران فرمودهاند «خدایا ما را مسلمان بمیران». معلوم میشود که اسلام، دین همهی آنها بوده است.
تعبیر این آیات در استخاره با قرآن
خوب است :
- من بوی نجات و آرامش را حسّ میکنم، هنگامی که مژدهرسان آمد، و اطمینان یافتی که سختی پایان گرفته است، برای گناهانت آمرزش بخواه؛ خدای حکیم نسبت به آنچه بخواهد، بسیار دقیق است