همه ارسال های: سارا سهیلی پور

گلهایی که در جهنم می روید - قسمت چهارم

گلهایی که در جهنم می روید - قسمت دوم

بروکسل ۱۰ مرداد ماه ۱۳۱۷ دوست گرامی آقای مسعود لابد از حرکت رفیق عزیزمان آقای (د) از بلژیک بی اطلاع نیستی ، نمیدانم با نصایح دوستان و تذکرات برادرانه ای ...

آن روز آفتابی بهار، عباس کت امریکائی مستعملش را روی دست انداخته سلانه سلانه بطرف خیابان شاهرضا میرفت. باران شب قبل سر و صورت طبیعت را حسابی شسته و بوی رطوبت ...

آسیه ، خدمتکار جوان و تازه واردی که هفته قبل از مازندران برای منزل سرهنگ ارسال شده بود، نظر اکبر آقا فرزند سرهنگ را از هر حیث جلب کرده بود . من کلمه "ارسال ...

آخرین روزهای سال ۱۹۴۸ نفس زنان به دنبال ۳۵۰ روز گذشته دویده و همچون قطره ای که به دریا پیوندد به زمان گذشته می پیوستند شب ژانویه ١٩٤٩ نزدیک میشد و نیویورکی ...

در دانشگاه کلمبیا با جوانی یونانی بنام کارل آشنا شدم؛ هر دو در رشته فلسفه کار میکردیم و طبعا روزی چند ساعت با هم بودیم. کارل جوانکی بود ۲۳ ساله، لاغر اندام و ...

از آن زمان که حوا گندم را بخورد آدم داد و بشر بتدریج خود را در برگ و پوست و کرباس پیچیده ... ما از تماشای خیلی از منابع زیبائی محروم شدیم، نود در صد زیبائی ...

مشاهده همه نظرات: سارا سهیلی پور
نقطه
Logo