انتخاب نام برای فرزند یکی از دلپذیرترین مراحل آماده شدن برای ورود یک عضو جدید به خانواده است. اما این فرایند ممکن است دشوار نیز باشد، چرا که نام یک بخش مهم از هویت فرزند شما و همراه همیشگی او خواهد بود.
اسم اولین چیزی است که افراد دیگر از فرزند شما می شناسند و بنابراین بر تعاملات اجتماعی او تاثیر می گذارد. نام می تواند اولین تصویری که دیگران از فرزند شما دارند را تعیین کند.
نام ها می توانند رابطه قوی با فرهنگ، مذهب، یا تاریخ خانوادگی داشته باشند. انتخاب یک نام که این ارتباطات را نشان دهد، می تواند به فرزند شما برای درک اینکه از کجا آمده و به کجا می رود، کمک نماید.
نام ها معانی خاص خود را دارند و این معنی می تواند تاثیر زیادی بر چگونگی درک فرزند شما از خودش داشته باشد. پیش از انتخاب یک نام، تحقیق در مورد معنی آن اهمیت زیادی دارد.
نامی که به راحتی تلفظ و نوشته می شود، می تواند به کودک شما در برقراری ارتباط با دیگران کمک کند. اگر یادآوری و گفتن نامی که انتخاب میکنید برای بیشتر افراد سخت باشد، ممکن است منجر به اشتباه و سوء تفاهم شود.
در ادامه مطلب لیست کاملی از اسم دختر با حرف ت را گردآوری کردیم تا راهنمایی برای شما عزیزان در انتخاب این مهم باشد. با ما همراه باشید.
اسم دختر فارسی که با حرف ت شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
تابا | /tābā/ | طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ، تابنده، تابان |
تابان | /tābān/ | دارای نور و روشنی، درخشان، روشن |
تابان چهر | /tābān-čehr/ | ۱- روشن رخ، روشن چهره؛ ۲- مجاز از زیبا رو. |
تابان دخت | /tābān-doxt/ | مجاز از دختری که زیباروی است و چهرهی او روشن و تابناک است. |
تابان رخ | /tābānrox/ | تابان چهر |
تابان گل | /tābāngol/ | مرکب از تابان (درخشان) + گل |
تابناک | /tābnāk/ | ۱- جذاب و شاخص؛ ۲- روشن و درخشنده؛ ۳- مجاز از خوب، عالی، ارزشمند. |
تابنده | /tābande/ | صفت فاعلی از تابیدن، آنچه میتابد و نورافشانی میکند، درخشان. |
تاتیانا | /tātiānā/ | تاتینا، پرنده شکاری |
تاتین | /tātin/ | پرندهای شکاری |
تاتینا | /tātinā/ | پرندهای شکاری |
تاج آفرین | /tājāfarin/ | آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج |
تاج بانو | /tājbānu/ | ملکه، شاهزاده خانم |
تاج خاتون | /tājxatun/ | ملکه، شاهزاده خانم |
تاج دخت | /tājdoxt/ | تاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر) |
تاج گل | /tājgol/ | آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا |
تاج ماه | /tājmāh/ | آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا |
تاج مهر | /tājmehr/ | آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا |
تارا | /tārā/ | ستاره کوکب مردمک چشم |
تارادخت | /tārā-doxt/ | تارا + دخت = دختر ۱- دختر ستاره، دختر چون ستاره؛ ۲- مجاز از دختر زیبا، صاحب حسن و کمال. |
تارادیس | /tārādis/ | مانند ستاره |
تارامهر | /tātrā mehr/ | تارا = ستاره + مهر = خورشید ۱- ستارهی خورشید؛ ۲- مجاز از زیبا و درخشان. |
تازه | /tāzeh/ | جدید، پرتراوت، لطیف |
تافته | /tāfte/ | گداخته، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی |
تاک آفرین | /tākāfarin/ | مرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده) |
تاکدخت | /tākdoxt/ | مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر) |
تالین | /tālin/ | پایتخت کشور استونی، برکنارهی جنوبی خلیج فنلاند از بندرهای عمدهی دریای بالتیک |
تذرو | /tazarv/ | قرقاول، خروس صحرایی، تورنگ |
ترانه | /tarāne/ | هر نوع شعر یا سخن معمولًا موزون که با موسیقی خوانده شود، قطعه آوازی، هر صدایی که حالت موسیقایی داشته باشد |
ترگل | /targol/ | گل تازه و شاداب |
ترمه | /terme/ | نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم با نقشهای بته جقه، اسلیمی، و مانند آنها که معمولاً از آن، جانماز، بقچه و لباس تهیه میکنند. |
ترنج | /tora(o)nj/ | ۱- میوه بالنگ؛ ۲- طرحی مرکّب از طرحهای اسلیمی و گل و بوتهای که معمولاً در وسط نقش قالی، تذهیب، و مانند آنها به کار میرود؛ ۳- گُویی از مواد معطر. |
ترند | /tarand/ | صعوه، مرغی کوچک و کم پرواز و متحرک و خواننده |
ترنگ | /torang/ | هم معنی نام تورنگ، قرقاول؛ پرندهای از خانوادهی ماکیان با سری که کاکل گوشتی دارد، دُم دراز، پر و بال رنگین و درخشان و گوشت لذیذ که انواع گوناگون دارد، خروس صحرایی، تذرو. |
ترنیان | /taranyān/ | سبدی که از شاخه های بید میبافند |
تروند | /tarvand/ | میوه تازه رسیده، نوبر |
تشتر | /taštar/ | خدای باران، نام ستاره شعرای یمانی، سیزدهمین روز هر ماه شمسی |
تکاو | /takāv/ | نام یکی از آهنگ های نامی باربد |
تکتا | /taktā/ | یگانه، بیهمتا، یکتا. |
تکماه | /takmāh/ | ماه بی همتا، کنایه از زن زیبای بی نظیر |
تکناز | /taknāz/ | زنی که در ناز و کرشمه تک و بی همتاست |
تلکا | /telekā/ | در گویش مازندران گلابی وحشی جنگلی |
تناز | /tanāz/ | نام مادر لهراسب پادشاه کیانی و دختر آرش |
تنبور | /tanbur/ | نوعی ساز، دنبره |
تندر | /tandor/ | بلبل |
تندیس | /tandis/ | ۱- مجسمه؛ ۲- در قدیم به معنی بت، تصویر برجسته، تمثال؛ ۳- مجاز از زیباروی. |
تندیسه | /tandise/ | تندیس، پیکر، مجسمه، کالبد |
تنسگل | /tanasgol/ | نام میوهای در استان خراسان، نام دختر اخوان ثالث شاعر نامدار معاصر |
تنی | /tani/ | در گویش مازندران شکوفه |
تنی نار | /taninār/ | در گویش مازندران شکوفه انار |
تهمین دخت | /tahmin-doxt/ | دختر پهلوان، دختری که قادر و توانا باشد. |
تهمینه | /tahmine/ | مرکب از «تهم» به معنی نیرومند و قوی + «ینه»/ ine ـ/ پسوند نسبت ۱- منسوب به تهم؛ ۲- مجاز از نیرومند قوی |
تواندخت | /tavān doxt/ | توان + دخت = دختر، دختری که نیرومند و توانا باشد. |
توتک | /totak/ | طوطی، نی لبک، گنجینه |
توتیا | /tutiyā/ | ۱- از آبزیان دریایی که در بستر دریا زندگی میکند؛ ۲-نوعی ماده شیمایی که به عنوان سُرمه استفاده میکنند. |
توران | /turān/ | در پهلوی، turān، (تور = پسر فریدون + ان (پسوند نسبت) |
توران بانو | /turānbānu/ | مرکب از نام های توران و بانو |
توران دخت | /turān-doxt/ | توران + دخت = دختر و به معنی دختر تورانی |
تورنگ | /turang/ | تُرنگ |
توری | /turi/ | گیاهی درختچهای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد |
توسکا | /tuskā/ | در گویش مازندرانی (= توسا) درختی بلند و جنگلی، توسه، توسا. |
توکا | /tukā/ | در گویش مازندرانی پرندهای از خانوادهی گنجشک با منقاری باریک و تنی رنگارنگ. |
تیبا | /tibā/ | عشوه، فریب و بازی. |
تیدا | /tidā/ | تی در پهلوی به معنی خورشید، فروغ، بخشنده + دا = زاده ۱- روی هم به معنای زاده و آفریدهی درخشان؛ ۲- مجاز از زیبا. |
تیرا | /tirā/ | ۱- نام فرشتهای است که بر ستوران موکل است و تدبیر و مصالحی در روزهای تیر به او تعلق دارد. |
تیراژه | /tirāže/ | رنگین کمان، قوس و قزح، طوق بهار. |
تیسا | /tisā/ | ۱- خالی، تنها، واحد؛ ۲- مجاز از یکتا و یگانه. |
تیساگل | /tisā gol/ | تیسا (در طبری) خالی + گل، مجاز از گلِ خالص. |
تیساناز | /tisānāz/ | در گویش مازندران مرکب از تیسا (خالص) + ناز (زیبا) |
تیکا | /tikā/ | هم معنی توکا در گویش مازندرانی |
تینا | /tinā/ | ۱- گل سرخ ؛ ۲- در عربی هم معنی طین. |
تیناب | /tināb/ | آنچه در خواب دیده میشود، رؤیا |
تیهو | /teyhu , tihu/ | پرندهای شبیه به کبک اما کوچک تر از آن، که رنگ پرهایش خاکستری مایل به زرد است و گوشت لذیذی دارد. |
تیوا | /tivā/ | ناز و کرشمه. |
تیوانا | /tivānā/ | تیوان + الف نسبت ساز، منسوب تیوان |
اسم دختر ترکی که با حرف ت شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
تاب ماه | /tābmāh/ | آینور |
تاجلی | /tājeli/ | زن زیبا، تاج بانو |
تاران | /tārān/ | تار (= تارک)، تارک سر، فرق سر + ان (پسوند نسبت) ۱- منسوب به تار، تارک، فرق سر، تارک سر؛ ۲- مجاز از بسیار عزیز و گرامی؛ ۳- در ترکی به معنی زمین گسترده، مزرعه. |
تارلا | /tārlā/ | کشتزار |
تامای | /tāmāy/ | ماه تمام، ماه کامل. |
تانای | /tānāy/ | ماه صبحگاهان، ماه شرح شفق، ماه سپیده دمان |
تانسو | /tānsu/ | زلالی چشمه، تمیزی و پاکی و زیبایی |
تایسز | /tāy sez/ | تای= لنگه، همتا و نظیر + سز = بدون، در مجموع به معنی بی نظیر، بی همتا. |
تایلان | /tāylān/ | قد بلند. |
ترکان | /tarkān/ | در دوره مغول، عنوانی مخصوص زنان اشراف، نام مادر سلطان محمد خوارزمشاه |
ترلان | /tarlān/ | ۱- مرغی از جنس باز شکاری را گویند؛ ۲- در کردی به معنی زیبا، نام نوعی اسب |
تلناز | /telnāz/ | موی قشنگ |
تلی | /telli/ | ۱- موهای پر پشت و بلند، دختری که گیسوی بلند و زیبا دارد، زلف دار؛ ۲- زباندار و سخنور. |
اسم دختر کردی که با حرف ت شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
تانیا | /tāniyā/ | در فارسی به معنی دختر یگانه و بی مانند |
توار | /tavār/ | ۱- در کردی نام یک نوع پرنده؛ ۲- نوعی ریسمان |
تووشیار | /tuvšyār/ | به معنی خورشید، اشعهی خورشید؛ ۲- برخورد و ملاقات. |
اسم دختر اوستایی که با حرف ت شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
تاپیک | /tāpik/ | درخشان، تابنده، نورانی |
تاژ | /tāž/ | لطیف، نازک |
اسم دختر عربی که با حرف ت شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
تاج الزمان | /tājozamān/ | آن که چون تاج در رأس زمان خود است |
تاج الملک | /tājolmalek/ | افسر پادشاهی، تاج پادشاهی |
تاج الملوک | /tājolmoluk/ | افسر پادشاهان، تاج شاهان، گیاهی گیاهی زینتی از خانواده آلاله با گلهای زیبای واژگون |
تاجیه | /tājie/ | مونث تاجی |
تالیا | /tāliyā/ | تالی + الف اسم ساز، مجاز از یعنی دختر دوم، تلاوت کننده قران مرکب از تالی عربی به معنی تلاوت کننده + الف تانیث فارسی، در اساطیر یونانی الهه موسیقی و رقص، دختر شاه خدایان زئوس و الهه خاطرات منه موزین است |
تامیلا | /tāmilā/ | از روی امیدواری، امیدوارانه، در برخی منابع به معنی بخشنده |
تبرک | /tabarok/ | مبارک بودن، مبارکی، خجستگی، خوش یمنی، برکت گرفتن |
تبرک | /tabarrok/ | مبارک بودن، مبارکی، خجستگی، خوش یمنی؛ برکت گرفتن. |
تبسم | /tabassom/ | ۱- لبخند، خندهی بدون صدا؛ ۲- در قدیم مجاز از درخشیدن. |
تحفه | /tohfe/ | ۱- هدیه؛ ۲- در گفتگو مجاز از شخص بسیار ارزشمند. |
ترنم | /tarannom/ | خواندن شعر، ترانه، و مانند آنها به حالت موسیقایی و معمولًا با صدای پایین، زمزمه کردن یک نغمه، آواز، سرود |
تسلا | /tasallā/ | ۱- آرامش یافتن یا کم شدن اندوه، آرامش؛ ۲- در قدیم به معنی خشنود، خرسند، راضی. |
تسنیم | /tasnim/ | از ریشهی «سنم» در لغت به معنای «بزرگ شدن کوهان شتر» و نیز «بزرگ و مهتر قوم گردیدن» است |
تقوا | /taqvā/ | تقوی، نگه داشتن خود از گناه و اطاعت از خداوند، پرهیزگاری. |
تکتم | /taktam/ | نام چاه زمزم |
تلما | /telmā/ | گندمگون |
تمنا | /tamannā/ | خواهش، آرزو |
تهانی | /tahāni/ | تهنیت گفتن به یکدیگر |
اسم دختر لری که با حرف ت شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
تُرنه | /torne/ | ترمه |
تی گل | /teegol/ | چشم گل |
تِی گل | /teygol/ | کنار گل |
تی ناز | /teenāz/ | چشم ناز |
تیا | /tiyā/ | چشم |
تیارا | /tiyārā/ | تیه در گویش لری به معنای چشم و آرا به معنای آراینده میباشد، چشم آرا، زیبا |
تیام | /tiyām/ | در گویش لرستان به معنی چشمانم، بسیار عزیز و دوست داشتنی |
تیاناز | /tiyā nāz/ | تیا = چشم + ناز = زیبا و قشنگ، ۱- چشم زیبا و قشنگ؛ ۲- مجاز از زیباروی عزیز و گرامی چون چشم. |
اسم دختر با حرف ت در سایر ریشه ها
نام | تلفظ | معنی | ریشه |
---|---|---|---|
تابیتا | /tābitā/ | آهو | عبری |
تارمیتا | /tārmitā/ | بنیان، اساس | آشوری |
تاشا | /tāšā/ | تاش = داش (پسوند ترکی که شرکت، مصاحبت یا همراهی را می رساند، معادل پیشوندِ هم در فارسی)+ الف اسم ساز و به معنی یار و شریک | فارسی – ترکی |
تامارا | /tāmārā/ | درخت خرما | عبری |
تامیما | /tāmimā/ | منزه، پاک | آشوری |
تحفه گل | /tohfegol/ | تحفه (عربی) + گل (فارسی) گل ارزشمند | فارسی – عربی |
تمیس | /temeys/ | گیاهی بالا رونده | یونانی |
توحیدا | /to(w)hidā/ | توحید + الف اسم ساز، منسوب به توحید | فارسی – عربی |
توراکینا | /turākinā/ | نام همسر اکتای قاآن مغول | مغولی |
توریا | /turiā/ | چهارمین حالت از آگاهی ذهنی در عرفان هندی است، در این حالت شخص نه خواب است و نه بیدار و در عین حال شاهد تمام آنچه که روی میدهد هست | هندی |
تی تی | /titi/ | شکوفه | گیلکی |
تی تی سا | /titisā/ | تیتی (شکوفه) + سا (مانند)، مانند شکوفه، کنایه از زیبایی و طراوت | گیلکی |
تی تی گل | /titigol/ | مرکب از تی تی (شکوفه) + گل | گیلکی |
تی تی نار | /titinār/ | شکوفه انار | گیلکی |
تیانا | /tiyānā/ | نام یکی از شهرهای کاپادوکیه (داریوش اول در کتیبههای بیستون و نقش رستم و تخت جمشید کاپادوکیه را پارسی قدیم نامیده) که در زمان هخامنشیان جزء دولت هخامنشی بوده است. شهرهای کاپادوکیه عبارت بودند از تیانا، مازاکا و آماسیا. | لاتین |
تیما | /timā/ | دشت و صحرا، هامون | عبری |
تینوش | /tinuš/ | نوش تو | گیلکی |