انتخاب نام برای فرزند یکی از دلپذیرترین مراحل آماده شدن برای ورود یک عضو جدید به خانواده است. اما این فرایند ممکن است دشوار نیز باشد، چرا که نام یک بخش مهم از هویت فرزند شما و همراه همیشگی او خواهد بود.
اسم اولین چیزی است که افراد دیگر از فرزند شما می شناسند و بنابراین بر تعاملات اجتماعی او تاثیر می گذارد. نام می تواند اولین تصویری که دیگران از فرزند شما دارند را تعیین کند.
نام ها می توانند رابطه قوی با فرهنگ، مذهب، یا تاریخ خانوادگی داشته باشند. انتخاب یک نام که این ارتباطات را نشان دهد، می تواند به فرزند شما برای درک اینکه از کجا آمده و به کجا می رود، کمک نماید.
نام ها معانی خاص خود را دارند و این معنی می تواند تاثیر زیادی بر چگونگی درک فرزند شما از خودش داشته باشد. پیش از انتخاب یک نام، تحقیق در مورد معنی آن اهمیت زیادی دارد.
نامی که به راحتی تلفظ و نوشته می شود، می تواند به کودک شما در برقراری ارتباط با دیگران کمک کند. اگر یادآوری و گفتن نامی که انتخاب میکنید برای بیشتر افراد سخت باشد، ممکن است منجر به اشتباه و سوء تفاهم شود.
در ادامه مطلب لیست کاملی از اسم دختر با حرف ر را گردآوری کردیم تا راهنمایی برای شما عزیزان در انتخاب این مهم باشد. با ما همراه باشید.
اسم دختر فارسی که با حرف ر شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
رابو | /rābo/ | نام گلی از گلهای بهاری |
رابیا | /rābia/ | مشهور، نامدار |
راتا | /rātā/ | رادی، بخشندگی، سخاوت، دهش، بخشش |
راتاناز | /rātā nāz/ | بخشنده باشکوه. |
رادا | /rādā/ | مونث راد، بانوی بخشنده، دختر جوانمرد |
رادبانو | /rādbānu/ | بانوی جوانمرد و بخشنده |
راددخت | /rāddoxt/ | دختر بخشنده یا خردمند |
راز | /rāz/ | ۱- سِر، موضوعی یا مطلبی که از دیگران پوشیده و پنهان است؛ ۲- در قدیم به معنی پوشیده، پنهان؛ ۳- رنگ |
رازان | /rāzān/ | ۱- اسرار، رموز؛ ۲- مجاز از رمزگونه |
رازانه | /rāzāne/ | راز = نهانی، سِر، رمز + انه (پسوند نسبت)، ۱- به معنی منسوب به راز و منتسب به راز؛ ۲- پوشیده و رازآلود. |
رازک | /rāzak/ | گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است |
رازیانه | /rāzianeh/ | گیاهی خوشبو |
رازین | /rāzin/ | رمزآلود، رازآلود |
راسن | /rāsen/ | سوسن کوهی، زنجبیل شامی |
راشا | /rāšā/ | راش = گیاهی درختی + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به راش؛ ۲- مجاز از سرسبز، خرّم و با طراوت؛ ۳- راهِ شادی. |
رافونه | /rāfune/ | نعنا، پودنه (پونه). |
رام افزا | /rāmafzā/ | افزون کننده آرامش |
رام افزون | /rāmafzun/ | رام افزا، افزون کننده آرامش |
رام بانو | /rāmbānu/ | بانوی آرام یا بانوی شاد |
رام دیس | /rāmdis/ | رام گونه |
رامبهشت | /rāmbehešt/ | آرام بهشت |
رامدخت | /rām doxt/ | رام + دخت = دختر، دختر مطیع و آرام. |
رامش | /rāmeš/ | ۱- شادی و طرب؛ ۲- عیش و خوشی؛ ۳- سرود، نغمه؛ ۴- امن، آسودگی. |
رامش دخت | /rāmeš-doxt/ | رامش + دخت = دختر، ۱- دختر شاد و شادمان؛ ۲- مجاز از دختری که موجب شادی و طرب و نصیب و بهره است. |
رامناد | /rāmnād/ | مطیع، فرمانبردار، فروتن |
رامه | /rāme/ | ۱- یاقوت؛ ۲- مراد، مقصود. |
رامونا | /rāmunā/ | مظهر عشق،لاتین نگهبان عاقل |
رامیا | /rāmiyā/ | رامی = نوعی گل، منسوب به رامی (گل)، مجاز از زیبا و با طراوت. |
رامین بانو | /rāminbānu/ | بانوی آرام و مطیع |
رامین دخت | /rāmin-doxt/ | رامین + دخت = دختر، دخترِ طربناک. |
رامینه | /rāmine/ | رام، رامین، طربناک. |
راویس | /rāvis/ | دارای شکوه و شوکت |
رایومند | /rāyomand/ | دارنده فروغ و شکوه |
ربایا | /robāyā/ | جالب، جذاب، رباینده |
رخ افروز | /roxafruz/ | روشن کننده چهره، شادی آور |
رخسار | /roxsār/ | روی، چهره، صورت، سیما |
رخساره | /roxsāre/ | رخسار، رخ، چهره، صورت. |
رخسانا | /roxsānā/ | رخ + سان (پسوند شباهت) + ا (پسوند نسبت)] ۱- به معنی مانند رخ، مانند رو؛ ۲- مجاز از زیبارو. |
رخسانه | /roxsāne/ | رخ + سان (پسوند شباهت) + ه (پسوند نسبت)، رخسانا |
رخشا | /raxšā/ | تابان، درخشده، رخشان |
رخشاد | /rox šād/ | صفت آن که پیوسته شاد و خوشحال است، متبسم، باشور و نشاط. |
رخشادخت | /roxšādoxt/ | دختر زیبای نورانی |
رخشان | /raxšān/ | درخشان |
رخشانه | /raxšāne/ | منسوب به رخشان، نورانی |
رخشنده | /raxšande/ | صفت فاعلی از رخشیدن، ۱- درخشنده؛ ۲- مجاز از دارای عظمت و شکوه. |
رخشید | /roxšid/ | رُخ + شید = خورشید ۱- صورت همچون خورشید؛ ۲- مجاز از زیباروی. |
رخشیده | /roxšide/ | ۱- آن که چهرهاش مثل خورشید است، آفتاب روی؛ ۲- مجاز از زیبارو. |
رخفروز | /rox foruz/ | ۱- در گاه شماری روز هفتم از هر ماه شمسی؛ روز هفتم از ماههای ملکی؛ ۲- مجاز از شادی آور و موجب روشنی چهره. |
ردگون | /rodgun/ | نام مادر داریوش و همسر ویشتاسب |
ردیمه | /radimeh/ | نام زن کمبوجیه و دختر هوتن |
رزانا | /razānā/ | رَزان، منسوب به رَزان |
رزگل | /roz gol/ | گلِ رُز |
رزمینا | /razminā/ | ۱- باغ گل مینا، باغ بلورین؛ ۲-مجاز از زیبارو |
رسا بانو | /rasābānu/ | بانوی برگزیده و بلند بالا |
رسا دخت | /rasādoxt/ | دختر خوش قد و قامت و زیبا |
رسادخت | /re(a)sā doxt/ | رسا + دخت = دختر، ۱- دختر بلند بالا و موزون؛ ۲- مجاز از دختر خوش قد و قامت و زیبا. |
رسانه | /resāne/ | حسرت، بلند، اندوه، وسیله رساندن خبر |
رستا | /rastā/ | رَست = رَستن، رهیدن + ا (پسوند) رستگار شده، رهایی یافته و خلاص شده. |
رستاک | /rastāk/ | شاخهی تازهای که از بیخ درخت بر آید، رشتاک، این واژه گونهی قدیمی روستا نیز میباشد که در این صورت رُستاک/rostāk/ تلفظ میشود و معرب آن رُستاق است. |
رشینه | /rašine/ | راستین، صمغ درخت صنوبر |
رکسان | /roksān/ | شکل یونانی شده روشنک، طلوع وآغاز روز، نورانی |
رکسانه | /roksāne/ | شکل یونانی شده روشنک، طلوع وآغاز روز، نورانی |
رنگینا | /ranginā/ | رنگین، میوه ای شبیه به شفتالو، شلیل |
رنگینه | /rangine/ | منسوب به رنگ، رنگارنگ |
رها | /rahā/ | نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی. |
رهاب | /ro(a)hāb/ | در موسیقی ایرانی گوشهای در دستگاه های شور، نوا و سه گاه. |
رهادخت | /rahā-doxt/ | دختر نجات یافته و آزاد، دختر وارسته. |
روا | /ravā/ | جایز، لایق، سزاوار، شایسته؛ اگر به کسر «ر» (رِوا) خوانده شود به معنی بارداری، برومندی، فراوانی و بسیاری میباشد؛ این کلمه در عربی نیز با واژهی «رُوا»/rovā/ به معنی چهرهی زیبا، زیبایی و جمال هم نویسه است. |
روانشید | /ravān šid/ | ۱- جان چون خورشید، روح چون آفتاب؛ ۲- مجاز از جان و روان پاک و مبرا را گویند. |
روبیتا | /robitā/ | ۱- مقلوب شدهی بیتارو، بینظیر؛ ۲- مجاز از زیباروی. |
روح نواز | /ruhnavāz/ | دلنواز، مفرح |
روزا | /ruzā/ | روز + ا (پسوند نسبت))، ۱- منسوب به روز؛ ۲- مجاز از تابنده و زیبا |
روزانا | /ruzānā/ | روزان + الف اسم ساز ۱- منسوب به روز؛ ۲- روشنا؛ ۳- مجاز از تابنده و زیبا. |
روزچهر | /ruz čehr/ | روز + چهر = چهره، ۱- کسی که چهرهای مانند روز روشن دارد، تابان؛ ۲- مجاز از زیبارو. |
روشا | /rušā/ | رو + شا = شاد، روشاد، دارای چهرهی شاد، شاداب. |
روشان | /ro(w)šān/ | روشن |
روشن | /ro(w)šan/ | ۱- دارای نور، تابنده، درخشان ۲- مجاز از آگاهِ با بصیرت، بینا؛ ۳- شاد، مسرور؛ ۴- درستکار، معتمد. |
روشن بانو | /rošanbānu/ | بانوی تابان و شاد |
روشن چهر | /rošan-čehr/ | روشن + چهر = چهره، دارای چهرهی تابناک. |
روشن دخت | /rošan-doxt/ | روشن + دخت = دختر، ۱- دختر تابنده و شاد؛ ۲- مجاز از زیبارو. |
روشن رخ | /rošan-rox/ | روشن چهر |
روشنا | /ro(w)šanā/ | ۱- روشن، جای روشن، روشنایی؛ ۲- در کردی به معنی روشن، آشنا. |
روشنان | /ro(w)šanān/ | جمع روشن، مجاز از ستارگان |
روشندخت | /rošandoxt/ | دختر تابنده و شاد، مجاز از زیبارو |
رومینا | /rominā/ | ۱- زدوده و صیقل کرده شده و جلا داده؛ ۲- پاک و پاکیزه کرده. |
روناس | /ru(o)nās/ | گیاهی علفی، پایا و خودرو از خانواده ی روناس که از ریشه و غده ی زیرزمینیِ آن برای تهیه رنگ قرمز استفاده میشود. |
رونیا | /runiyā/ | ۱- آن که چهرهاش مثل نیاکان است؛ ۲- مجاز از اصیل و نژاده. |
روهینا | /ruhinā/ | آهن و فولاد جوهردار، جنسی از پولاد قیمتی، آهن گوهر دار، گوهر آهن. |
رویا | /royā/ | خاطرههای شیرین |
رویان | /ruyān/ | روینده، رویا |
ریرا | /rirā/ | ریشه این نام مازندرانی است و به ۱- هان، بیدارباش، به هوش باش، هشدار؛ ۲- نام پرندهای کوچک شبیه به گنجشک؛ ۳- نام زنِ تیزهوش و کاردان |
ریواس | /rivās/ | گیاهی با شاخههای سپید |
اسم دختر ترکی که با حرف ر شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
راشدا | /rāšedā/ | عادل، به درستی توصیه شده |
رایسو | /rāysu/ | مومن |
رضان | /rezān/ | زنی روشن و درخشان |
روکسلانا | /roxelanā/ | کسی که از منطقه روتریا آمده است |
اسم دختر کردی که با حرف ر شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
رازاوه | /rāzāve/ | آراسته شده. |
راژانه | /rāžāne/ | نام گیاهی داروئی، رازیانه. |
راشین | /rāšin/ | راش = نوعی درخت در جنگلهای ایران + ین (پسوند نسبت) ۱- مجاز از سر سبز و خرّم و با طراوت؛ ۲- راشین در برخی منابع راه آبی یا جویباری که از سبزه زار میگذرد معنی شده است. |
روجا | /rojā/ | روج (کردی) = روز، آفتاب + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به روج؛ ۲- مجاز از زیباروی و آفتاب چهره |
روجیار | /rujyār/ | ۱- روزگار؛ ۲- آفتاب |
روژآوا | /ružāvā/ | روژاوا، rožawā، غروب، غرب. |
روژا | /rožā/ | روزها، آفتاب |
روژا | /ružā/ | روزها، آفتاب |
روژان | /rožān/ | روزها |
روژان | /ružān/ | روزها |
روژانو | /ružānu/ | آفتاب تازه سر زده، روز نو. |
روژبین | /rož bin/ | روژ = روز + بین = جزء پسین بعضی از کلمه های مرکب، به معنی بیننده و نشان دهنده ۱- بیننده ی روز؛ ۲- نشان دهنده ی روز؛ ۳- مجاز از راهنما و هدایت کننده به روز و روشنایی. |
روژدا | /ruždā/ | روژ = روز؛ مجاز از عمر، زندگی + دا در کردی و لری به معنی مادر – مجاز از عمر و زندگی مادر – مجاز از فرزند عزیز و گرانمایه برای مادر. |
روژدا | /ruždā/ | عمر و زندگی مادر، مجاز از فرزند عزیز و گرانمایه برای مادر |
روژه | /ruže/ | الماس |
روژیا | /ružiyā/ | روژ + ی میانجی + ا پسوند اسم ساز، روز و روشنایی. |
روژیار | /ružyār/ | روزگار |
روژیتا | /rožitā/ | روژ = روز + تا = مثل و مانند ۱- مانند روز، مثل روز؛ ۲- روشن و درخشان؛ ۳- مجاز از زیبا. |
روژین | /ružin/ | روژ = روز + ین (پسوند نسبت)، ۱-منسوب به روز؛ ۲- تابناک و درخشنده؛ ۳-مجاز از زیبا. |
روژینا | /ružinā/ | روژ = روز + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوندنسبت)، منسوب به روز |
روناک | /runāk/ | روشن، تابناک. |
روناهی | /ronāhi/ | روشنایی، تابناکی. |
رونیاس | /roniyās/ | روناس |
ریژین | /rižin/ | هوش |
اسم دختر اوستایی که با حرف ر شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
رائیکا | /rā’ikā/ | پسندیده و دوست داشتنی |
راشنو | /rāšnu/ | هم معنی اسم رشنو و به معنی فرشتهی دادگستر در آئین زردشتی. |
رایتی | /rāyti/ | هدیه |
روشنک | /ro(w)šanak/ | ۱- روشن؛ ۲- نام یک نوع گیاه |
ریوشاد | /riušād/ | همسر کمبوجیه |
اسم دختر عربی که با حرف ر شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
رؤیا | /ro’yā/ | ۱- خواب، آنچه در خواب بینند؛ ۲- مجاز از چهرهی زیبا و مطلوبی است که در عالم خواب دیده شود. |
رئوفه | /ra’ufe/ | مؤنث رئوف |
رائده | /rā’de/ | مونث راید، پیام آور، جوبنده، جوینده |
رابعه | /rābeee/ | یک چهارم، نام نوایی در موسیقی |
راحل | /rāhel/ | کوچ فرما، کوچ کننده |
راحله | /rāhele/ | مؤنث راحل، کوچ فرما، کوچ کننده |
راحمه | /rāheme/ | مؤنث راحم، به معنی رحمت آورنده و دل سوزاننده. |
رادن | /rāden/ | ۱- زعفران؛ ۲- سرخی که به زردی آمیخته شود. |
راشده | /rāšede/ | راهنمایی شده، از گمراهی درآمده |
راضیه | /rāziye/ | ۱- پسندیده؛ ۲- خوش؛ ۳- خشنود |
راغبه | /rāqebe/ | مؤنث راغب، زن مایل و راغب |
راغده | /rāqede/ | مؤنث راغد، راغد به معنی زندگی خوش و وسیع است، راغده به معنی زنی که زندگانی خوش و فراخ دارد. |
رافت | /ra’fat/ | نرم خوئی، مهربانی، شفقت. |
رافده | /rāfede/ | ۱- بخشنده و بزرگوار و ارجمند؛ ۲- یاری کننده، اعانت کننده. |
رافعه | /rāfe‛e/ | مؤنث رافع، ۱- رفع کننده؛ ۲- از میان برنده و نابود کننده؛ ۳- دادخواه و شاکی؛ ۴- برپا دارنده، بلند کننده؛ ۵- آورنده و رساننده. |
راکعه | /rāke‛e/ | مؤنث راکع، دختر رکوع کننده. |
رانیا | /rāniyā/ | بیننده |
رانیه | /rāniye/ | بیننده، نظارت کننده بر چیزی |
راهبه | /rāhebe/ | مونث راهب |
راویه | /rāviye/ | بسیار روایت کننده، راوی |
رایحه | /rāyehe/ | بوی خوش، باران شبانگاهی |
رباب | /ro(a)bāb/ | ۱- ابرهای سفید ۲- در موسیقی سازی با کاسهی طنینی |
ربابه | /ro(a)bābe/ | رباب |
ربیعه | /rabiy‛e/ | مؤنث ربیع |
رتاج | /retāj/ | ۱- درِ بزرگ، دروازه؛ ۲- درِ بزرگ که غالباً بندند و از درِ کوچکی که در آن تعبیه شده باشد، آمد و رفت کنند. |
رجا | /rajā/ | ۱- در قدیم به معنی امیدوار بودن، امیدواری، امید؛ ۲-در عرفان به معنی امیدواری سالک به لطف خدا. |
رحاب | /rohāb/ | پرحوصله و صبور. |
رحمه | /rahme/ | نام همسر ایوب (ع) |
رحیله | /rahile/ | زن رونده و کوچ کننده |
رحیمه | /rahime/ | زن مهربان و دلسوز |
رزین | /razin/ | ۱- ساکت، آرام؛ باوقار، متین، موقر، سنگین؛ ۲- خوش نظر، خوش فکر، نیک رأی |
رشا | /rašā/ | صورت تخفیف یافتۀ «رَشَأ»، بچۀ آهو، بچه آهویی که همپای مادر راه میرود. |
رشدیه | /rošdiye/ | خردمند. |
رشیده | /rašide/ | مؤنث رشید |
رضوا | /razvā/ | منسوب به رَضوی، نام کوهی میانِ مدینه و ینبُع در جزیرهالعرب. |
رضیه | /raziye/ | مونث رضی، زن راضی، خوشنود، پسندیده |
رعنا | /raenā/ | ۱- زیبا و دلفریب؛ ۲- زن خویشتن آرا؛ ۳- در قدیم به معنای ویژگی آن که یا آنچه به سبب داشتن ظاهر زیبا، قدرت، یا ثروت بسیار، خودخواه و گستاخ شده است؛ ۴- مجاز از بلند و کشیده؛ ۵- گلی که از درون سرخ و از بیرون زرد باشد. |
رفعت | /ra(e)feat/ | مجاز از برتری مقام و موقعیت، بلند قدری، افراشتگی و بلندی. |
رفعت الملوک | /rafatolmoluk/ | موجب بلند مرتبگی پادشاهان |
رفیعا | /rafiā/ | رفیع، بلند پایه، الف آخر علامت بزرگداشت و تعظیم است |
رفیعه | /rafiee/ | مؤنث رفیع |
رقیه | /roqa(i)yye/ | به معنی دعا، تعویذ |
رقیه ثنا | /roqaye-sanā/ | مرکب از نامهای رقیه و ثنا. |
رقیه سادات | /roqayesādāt/ | نامی مرکب از رقیه + سادات |
رمانه | /rommāne/ | یک انار، یک دانه انار |
رمیصا | /romaysā/ | یکی از دو ستارهای است که برذراع است، شِعرهای شامیه، غموص |
رنا | /ranā/ | ۱- شادمان گردیدن، شاد شدن، چیزی که در وی نگرند از جهت خوبی و حسن آن؛ ۲- جمال. |
رنان | /rannān/ | پُرطنین، طنین انداز، پر سرو صدا. |
رنانه | /rannāne/ | بسیار پُرطنین، بسیار طنین انداز و پر سر و صدا. |
رنین | /ranin/ | صوت، صوت همراه با گریه، نغمه، آوا، آهنگ. |
روحا | /ruhā/ | ۱- آنچه به روان انسان شادابی و طراوت می بخشد، جانبخش، مفرح؛ ۲- گوشهای در موسیقی ایرانی. |
روحافزا | /ruhafzā/ | آنچه به روان انسان شادابی و طراوت میبخشد، جانبخش، مفرح، گوشهای در موسیقی ایرانی |
رویدا | /rovaidā/ | کسی که به آهستگی راه میرود و اصل آن رویداً میباشد. |
ریاح | /riyāh/ | جمعِ ریح، ۱- بادها؛ ۲- مجاز از لطیف. |
ریحان | /reyhān/ | گیاهی خوشبو از خانواده ی نعناع که مصرف خوراکی و دارویی دارد. |
ریحانه | /reyhāne/ | ریحان |
ریحانه زهرا | /reyhāneh-zahrā/ | مرکب از نامهای ریحانه و زهرا. |
ریحانه زینب | /reyhāneh-zeynab/ | مرکب از نامهای ریحانه و زینب. |
ریما | /rima/ | آهو |
اسم دختر با حرف ر در سایر ریشه ها
نام | تلفظ | معنی | ریشه |
---|---|---|---|
راتینا | /rātinā/ | صمغی که از درخت جاری میشود. | یونانی |
راحیل | /rāhil/ | گوسفند | عبری |
رازقی | /rāzeqi/ | ۱- گیاهی بوته ای از خانواده ی زیتون با گلهای درشت معطر و سفید شبیه گل یاس. این گیاه کاربرد زینتی و دارویی دارد، سمن؛ ۲- نوعی انگور. | فارسی-عربی |
راشل | /rāšel/ | راحیل، گوسفند | فرانسوی |
راعیل | /rāeel/ | نام دیگر زلیخا | عبری |
رافائل | /rāfāel/ | از فرشتگان مقرب در دین یهود | عبری |
راما | /rāmā/ | رام + ا (پسوند نسبت)، منسوب به رام | سانسکریت |
رامسینا | /rāmsinā/ | رامسین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به رامسین | آشوری |
رامینا | /rāminā/ | رامین + الف (نسبت) ۱- منسوب به رامین؛ ۲- دخترِ طربناک. | آشوری |
رانا | /rānā/ | سیب دانه دار، در برخی منابع انار. | لاتین |
راوک | /rāvak/ | ۱- مجاز از راوق، صافی، پالونه، جام شراب؛ ۲- مجاز از شراب صاف و زلال؛ ۳- مجاز از صاف، زلال. | فارسی-عربی |
رایا | /rāyā/ | رای = فکر، اندیشه، تأمل + الف (اسم ساز)؛ مجاز از فکر و اندیشه. | عبری |
ربکا | /rebekā/ | ربه کار، راستی، مصلح | عبری |
رخامین | /roxāmin/ | رخام (عربی) + ین (فارسی) از جنس رخام | فارسی-عربی |
رز | /roz/ | گلی از خانواده گل سرخ دارای گلهایی به رنگهای متفاوت. | فرانسوی |
رزا | /rozā/ | رُز | فرانسوی |
رزان | /razān/ | ۱- تاکستان، باغ انگور؛ ۲- در عربی به معنی سنجیده شده، با وقار و آراسته. | فارسی-عربی |
رزی | /rozi/ | رُز + ی (پسوند نسبت)، منسوب به رُز | فرانسوی |
رزیتا | /rozitā/ | مانند رُز و رُزا | فرانسوی |
رزینا | /razinā/ | ۱- (رَزین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به رَزین، شیره (صمغ) درخت کاج، ریتیانه. | فارسی-عربی |
رسپینا | /raspinā/ | فصل پاییز، پاییز. | پهلوی |
رضوان | /rezvān/ | ۱- بهشت؛ ۲- در ادیان به معنی فرشتهای که نگهبان یا دربان بهشت است؛ ۳- در قدیم به معنی رضایت، رضامندی. | قرآنی |
رضوانه | /rezvāne/ | رضوان + ه (پسوند نسبت) ۱- منسوب به رضوان؛ ۲- بهشتی؛ ۳- مجاز از زیبارو. | فارسی-عربی |
رفیدا | /rafidā/ | رَفید + ا (پسوند نسبت)، منسوب به رفید، یار و یاور، مساعد و کمک کننده بصورت عطا و بخشش یا قول و گفتار یا بصورت دیگری | فارسی-عربی |
رکسانا | /roksānā/ | یونانی شده روشنک | یونانی |
روح افزا | /ruh afzā/ | ۱- آنچه به روان انسان شادابی و طراوت می بخشد، جانبخش، مفرح؛ ۲- گوشهای در موسیقی ایرانی. | فارسی-عربی |
روح انگیز | /ruh angiz/ | روح افزا، دل انگیز | فارسی-عربی |
روحبخش | /ruh baxš/ | روح افزا | فارسی-عربی |
رودا | /rudā/ | رود= نغمه، سرود، فرزند+ ا (پسوند نسبت) ۱- منسوب به رود؛ ۲- مجاز از نغمه، آهنگ، سرود؛ ۳- فرزند. | عبری |
رودابه | /rudābe/ | در شاهنامه دختر مهراب پادشاه کابل، همسر زال و مادر رستم دستان. | پهلوی |
روزت | /rozet/ | گل سرخ | اسپانیایی |
روزیتا | /ruzitā/ | رُزیتا | فرانسوی |
روسانا | /rusānā/ | رو + سان + الف اسم ساز، مانند روی و چهره. | عبری |
رونیکا | /runikā/ | روی زیبا، زیباروی | یونانی |
رۈشنا | /rušnā/ | معادل اسم ریشنا است (روشنا فارسی نیز هست) | لری |
ریانا | /riyānā/ | ریان + ا (پسوند نسبت)، منسوب به ریان | فارسی-عربی |
ریتا | /ritā/ | مروارید | یونانی |
ریجینا | /rijinā/ | ملکه وار، باشکوه و وقار | لاتین |
ریحانا | /reyhana/ | ریحانا | فارسی-عربی |
ریشنا | /rišnā/ | روشنا، نور، روشنایی | لری |