اسم دختر با حرف س

دلت می خواد هوش مصنوعی اسم فرزندت را برات انتخاب کنه؟ روی لینک زیر کلیک کن!

انتخاب نام برای فرزند یکی از دلپذیرترین مراحل آماده شدن برای ورود یک عضو جدید به خانواده است. اما این فرایند ممکن است دشوار نیز باشد، چرا که نام یک بخش مهم از هویت فرزند شما و همراه همیشگی او خواهد بود.
اسم اولین چیزی است که افراد دیگر از فرزند شما می شناسند و بنابراین بر تعاملات اجتماعی او تاثیر می گذارد. نام می تواند اولین تصویری که دیگران از فرزند شما دارند را تعیین کند.

نام ها می توانند رابطه قوی با فرهنگ، مذهب، یا تاریخ خانوادگی داشته باشند. انتخاب یک نام که این ارتباطات را نشان دهد، می تواند به فرزند شما برای درک اینکه از کجا آمده و به کجا می رود، کمک نماید.
نام ها معانی خاص خود را دارند و این معنی می تواند تاثیر زیادی بر چگونگی درک فرزند شما از خودش داشته باشد. پیش از انتخاب یک نام، تحقیق در مورد معنی آن اهمیت زیادی دارد.

نامی که به راحتی تلفظ و نوشته می شود، می تواند به کودک شما در برقراری ارتباط با دیگران کمک کند. اگر یادآوری و گفتن نامی که انتخاب می‌کنید برای بیشتر افراد سخت باشد، ممکن است منجر به اشتباه و سوء تفاهم شود.

در ادامه مطلب لیست کاملی از اسم دختر با حرف س را گردآوری کردیم تا راهنمایی برای شما عزیزان در انتخاب این مهم باشد. با ما همراه باشید.

اسم دختر بر اساس حروف الفبا

girl euth scooter -

اسم دختر فارسی که با حرف س شروع می شود

نامتلفظمعنی
سپیدخت/sepid doxt/سپید + دخت = دختر، ۱- دختر سفید روی، دختر سفید چهره؛ ۲- مجاز از زیباروی.
سپیدرو/sepid ru/۱- سفید رو(ی)؛ ۲- مجاز از زیبا رو(ی).
سپیده/sepide/۱- روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب؛ ۲- در قدیم به معنی سفیداب؛ ذره و براده‌ی قلع.
سپیده گل/sepidegol/گل سپید
سپیناز/sepināz/مخفف سپید و ناز، ویژگی‌ آن که دارای اندام (روی) سپید است و ناز و عشوه و کرشمه دارد.
سپینود/sepinud/در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور
ستا/setā/۱- در موسیقی ایران از الحان قدیم ایرانی؛ ۲- نوعی ساز قدیمی شبیه سه تار؛ ۳- در آئین زرتشتی به معنی اوستا (کتاب مقدس زرتشتیان).
ستاتیرا/setātirā/دختر داریوش سوم، زن اسکندر، زن اردشیر، مادر اردشیر سوم، دختر ارسان زن داریوش سوم.
ستاره/setāre/۱- در نجوم هر یک از اجسام نورانی آسمان که معمولاً شب‌ها از زمین به صورت نقطه‌های نورانی چشمک زنِ نسبتاً ساکن دیده می‌شوند؛ اختر، نجم؛ ۲- مجاز از بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو.
ستاک/setāk/شاخه تازه رسته و نازک
ستایا/setāyā/ستایشگر همیشگی.
ستایش/setāyeš/۱- حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ ۲- ستودن، مدح کردن، تعریف، مدح، تمجید؛ ۳- تعریف و تمجید شدن.
ستوده/sotude/آنکه او را ستوده‌اند، ستایش شده
سحرآفرین/sehrāfarin/جادوگر، افسونگر
سخن/soxan/۱- کلام، گفتار؛ ۲- مجاز از دانش ادبیات، ادب؛ ۳- در قدیم به معنی شعر، نظم.
سداب/sedāb/نام گیاهی است
سرآویز/sarāviz/آنچه به سر می آویزند
سرافشان/sarafšān/۱- در قدیم به معنی جنباننده‌ی سر از ناز و کرشمه و یا از کبر و غرور؛ ۲- مجاز از ویژگی کسی که سر می‌دهد و فداکاری میکند.
سرایه/sorāye/آواز دسته جمعی، کُر.
سرخوش/sarxoš/شاد، خرسند، مسرور
سرگل/sargol/اولین گل، بهترین از هر چیز
سرگلان/sargolān/سَر = مجاز از برتر، بهتر، با ارزش‌ترین بخش یا مهمترین فرد + گُلان؛ ۱- مجاز از بهترین از گل‌ها؛ ۲- مجاز از با ارزش‌ترین و مهمترین فرد در میان افراد.
سرمه/sorme/۱- در قدیم مجاز از سیاهی، تاریکی ۲- مخلوطی از کانه های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش پلک چشم و مژه ها استفاده می‌شود، [سرمه های امروزی مخلوطی از آهن و سرب و بعضی مواد دیگر است یا از سوزاندن دانه های روغنی به دست می آورند]
سرنا/sornā/در موسیقی ایرانی نام نوعی ساز بادی چوبی از خانواده نی که در نقاره ‌خانه‌ها و روزهای جشن و سُرور نوازند.
سرو/sarv/۱- مجاز از شاداب و با طراوت ۲- هر یک از انواع درختان بازدانه از خانواده مخروطیان که همیشه سبز است
سروا/sarvā/۱- شعر، سرود ۲- در قدیم به معنی افسانه، داستان
سروانه/sarvāne/چون سرو، بلند قد و قامت، سرو قامت
سروبانو/sarvbānu/بانوی بلند قامت مانند سرو
سرودخت/sarv-doxt/سرو + دخت = دختر، ۱- دختر سرو قد، دختری که ویژگی سرو (شادابی و طراوت) را دارد؛ ۲- مجاز از خوش اندام، بلند قد، معشوق خوش قد و بالا.
سروشه/soruše/سروش + ه (پسوند نسبت)، منسوب به سروش
سروشیار/sorušyār/یار و یاور سروش
سروگل/sarvar-gol/سرو = درخت سرو + گل، مجاز از زیبا و با طراوت و شاداب.
سروناز/sarv-nāz/۱- سرو نورسته، سروی که شاخه‌های آن به هر طرف مایل باشد؛ ۲- در موسیقی ایرانی نام نوایی.
سروی/sarvi/۱- منسوب به سرو؛ ۲- نوعی از خطوط اسلامی؛ ۳- نخلی، شجری.
سروین/sarvin/۱- شبیه سَرو؛ ۲-(در کردی) روسری و چارقد.
سروینا/sarvinā/سروین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سَروین
سرویندخت/sarvin doxt/سَروین + دخت = دختر، دختر سرو گونه، دختری که ویژگی سرو (شادابی و طراوت، بلند بالایی) را دارد.
سروینه/sarvine/سَروین + ه (پسوند نسبت)، منسوب به سَروین
سریرا/sarirā/منسوب به سَریر(تخت پادشاهی)، زیبا
سریره/sarire/زیبا
سمانی/samāni/آسمانی ۱- منسوب به آسمان، ن آسمان؛ ۲- به رنگ آسمان؛ ۳- مجاز از زیبا و قشنگ.
سمن/saman/۱- یاسمن؛ ۲- مجاز از چهره‌ی سفید و لطیف و همینطور بوی خوش.
سمن بر/saman-bar/مجاز از دارای اندام معطّر چون سَمن، یا دارای اندام سفید و لطیف.
سمن تا/saman-tā/سَمن = یاسمن، مجاز از چهره‌ی سفید و لطیف، بوی خوش + تا = نظیر، مانند، لنگه ۱- نظیر و مانند سمن، لنگه‌ی سمن؛ ۲- مجاز از زیبارو، لطیف و خوش بو.
سمن چهر/saman-čehr/سَمن + چهر = چهره، ۱- سمن چهره، سمن پیکر؛ ۲-مجاز از آنکه چهره‌ی سفید و لطیف دارد.
سمن دخت/saman-doxt/سَمن + دخت = دختر، ۱- دختر سفید چهره و لطیف؛ ۲- مجاز از زیبارو و سفید.
سمن رخ/saman-rox/سمن چهر
سمن رو/saman-ru/سمن چهر
سمن سا/saman-sā/سَمن + سا (پسوند شباهت)،آنکه شبیه سمن است و دارای چهره‌ای سفید و با طراوت و لطافت است.
سمن عذار/saman-eezār/سمن چهر
اسم دختر با حرف س
سمن گل/samangol/گل یاسمن
سمن ناز/saman-nāz/سَمن + ناز= کرشمه، ناز و غمزه، مجاز از زیباروی دارای ناز و کرشمه.
سمنبو/samanbo/خوشبو، معطر
سنبل/sonbol/۱- گلِ خوشه‌ای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید و زرد، گیاه همین گل؛ ۲-مجاز از گیسو، زلف.
سنبله/sonbole/۱- نوعی گل آذین که گلهای بدون دُم‌گل آن در اطراف یک محور جمع می‌شوند؛ ۲- خوشه‌ی بعضی گیاهان مانند گندم و جو؛ ۳- در نجوم صورت ششم از صورتهای فلکیِ منطقه البروج، واقع در استوای سماوی، که به شکل دوشیزه‌ای خوشه‌ی سنبل به دست، تجسم شده است.
سندس/sondos/۱- پارچه‌ی ابریشمیِ لطیف و گران‌بها؛ ۲- مجاز از گلهای ظریف و رنگارنگ.
سهندیس/sahandis/مانند سهند محکم و پابرجا
سهی دخت/sahidoxt/دختر راست قامت و بلند قد
سور/sur/۱- درختی همیشه سبز از خانواده‌ی سرو با برگ‌های سوزنی، پوست قرمز و تنه‌ی خمره‌ای شکل؛ ۲- اسم مصدر خوشی و شادمانی، سُرور. این واژه با کلمه‌ی سُوَر جمع سوره (سوره‌های قرآن) هم نویسه است.
سورا/surā/۱- سود دهنده؛ ۲- توانا، نیرومند
سوری/suri/گل محمدی، هرگل سرخ، شادی، خوشحالی
سوری دخت/suri-doxt/سوری + دخت = دختر، ۱- دختر سرخ رنگ، دختری که مثل گل سرخ است؛ ۲- مجاز از زیبارو.
سوریتا/suritā/سوری = گل سرخ + تا = نظیر، مانند، لنگه، ۱- نظیر و مانند گل سرخ؛ ۲- لنگه ی گل سرخ؛ ۳- مجاز از سرخ گون؛ ۴- مجاز از زیبا و لطیف.
سورینا/surinā/سورین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سورین
سوزان/suzān/۱- دارای حرارت و گرمای بسیار زیاد؛ ۲- در قدیم مجاز از سرشار از اندوه و اشتیاق.
سوزانا/suzānā/مرکب از سوزان + الف اسم ساز
سوسن/susan/گیاهی پیاز دار و تک لپه‌ای، با برگ‌های باریک و دراز که انواع وحشی و پرورشی دارد. گل این گیاه که معمولاً درشت، خوشه‌ای، و به رنگ ها و اشکال مختلف است، بعضی انواع آن خاصیت دارویی دارد.
سوسنبر/sosanbar/گیاهی از تیره نعناعیان دارای ساقه خزنده با گلهای قرمز
سوسندخت/sosandoxt/دختری که مانند گل سوسن است
سوگند/so(w)gand/قسم، استواری بر پیوند، استواری بر گفتن و راست گفتن.
سوما/sumā/۱- ماه، نور ماه؛ ۲- مجاز از زیبا؛ نهر آب و مجرای قنات.
سومیا/sumiyā/محبوب، دوست داشتنی
سومیتا/sumitā/لطف و محبت، مهربانی
سیده بانو/sayedebānu/بانوی بزرگ
سیگل/sigol/سی عدد گل
سیم روی/simrui/سپیدروی
سیمبر/simbar/دارنده بدن سفید و نقره ای، سیمین بدن
سیمتن/simtan/۱- مجاز از سیم اندام، دارای اندامی سفید؛ ۲- مجاز از زیبا.
سیمدخت/simdoxt/دختر سفید و نقره ای
سیمگون/simgun/نقره فام
سیموش/simvaš/مانند نقره سفید و زیبا
سیمیا/simiyā/در باورِ قدما دانشی که بر مبنای آن می توان کارهای خارق العاده انجام داد، یکی از خفیه.
سیمین/simin/سیم = نقره + ین (پسوند نسبت)، ۱- ساخته شده از نقره، نقره‌ای رنگ، سفید و درخشان؛ ۲- مجاز از زیبا.
سیمین بانو/siminbānu/بانو سفید و ظریف
سیمین بر/simin-bar/۱- مجاز از سیم اندام، دارای اندامی سفید؛ ۲- مجاز از زیبا.
سیمین چهر/simin-čehr/سیمین + چهر = چهره، مجاز از داشتن چهره سفید و زیبا
سیمین دخت/simin-doxt/سیمین + دخت = دختر، ۱- دختری که مانند نقره سفید و درخشان است؛ ۲- مجاز از زیبارو.
سیمین رخ/simin-rox/مجاز از داشتن چهره سفید و زیبا
سیمین رو/simin-ru/مجاز از داشتن چهره سفید و زیبا
سیمین زر/simin-zar/سیمین = نقره‌ای + زر = طلا، ۱- ساخته شده از نقره و طلا؛ ۲- مجاز از ارزشمند، گران‌بها.
سیمین عذار/simin-eezār/مجاز از دارای چهره‌ی سفید و زیبا.
سیمین فر/simin-far/سیمین = نقره‌ای + فر = شکوه و جلال، مجاز از دارای شکوه و جلال و والا و ارزشمند.
سیمینه/simine/نقره گون، مانند نقره
سینا دخت/sina-doxt/دختر دانا و دانشمند، دختر با علم و دانش.
سیندخت/sindoxt/دختر سین (سیمرغ)
اسم دختر با حرف س جدید

اسم دختر ترکی با حرف س

نامتلفظمعنی
ساتگین/sātgin/۱- ساتکین، پیاله‌ی بزرگی که با آن شراب می‌خورده‌اند؛ ۲- مجاز از شراب، مطلوب، محبوب.
ساچلی/sāčli/دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند.
ساغر/sāqar/۱- ظرفی که در آن شراب می‌نوشند، جام شراب؛ ۲- در قدیم مجاز از، شراب؛ ۳- در عرفان دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده می‌شود.
ساناز/sānāz/نام گلی کمیاب، نادره
سانلی/sānli/نامدار، معروف، مشهور.
ساوا/sāvā/ساو = خالص، ناب، طلای خالص + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به خالص، ناب و طلای خالص؛ ۲- مجاز از خالص و ناب؛ ۳- زر و سیم براده شده.
سایا/sāyā/۱- یکرنگ، بی‌ریا؛ ۲- در فارسی به معنی ساینده.
سایین/sāyin/نگهبان و نگهدارنده
سلدا/soldā/حامی، یاور
سلماز/solmāz/زنی که پژمرده و پیر نمی‌شود
سلنا/selenā/الهه ماه، خدای ماه، مجاز از ماه و دختر زیبارو
سلوانا/selvānā/بخشی از شهرستان ارومیه.
سلین/salin/سیل مانند
سنار/sonār/۱- زنِ پسر که عروس شده باشد؛ ۲- عروس؛ ۳- گلین.
سنناز/san nāz/۱- سن = تو + ناز = قشنگ، تو نازی؛ ۲- مجاز از زیبا و قشنگ.
سودی/sevdi/عشق
سوگل/so(w)gol/مورد علاقه و محبت زیاد، محبوب
سوگلی/sogoli/محبوب، برگزیده، معشوق
سولار/sulār/سو = آب + لار (پسوند جمع در ترکی)، آبها.
سولماز/solmāz/۱- پژمرده نشدنی، ۲- گلی که هرگز پژمرده نمی‌شود.
سونا/sonā/۱- طلا؛ ۲) مرغابی، ۳) زیبا و قشنگ.
سونای/sonāy/به معنی آخرین ماه، زیبا روی، ماه شب چهارده، قویی که پرهای سرش سبزرنگ بوده تعلق به ماه داشته باشد
سویل/sevil/لایق، دوست داشته شده
سویلآی(سویلای)/sevilāy/ماه دوست داشتنی
سویم/se(o)vim/محبت.
سوین/se(o)vin/شادباش، عشق، محبت، علاقه شدید
سوینا/sevina/بانوی عشق
سوینج/se(o)vinj/شادی
اسم دختر با حرف س خاص

اسم دختر کردی با حرف س

نامتلفظمعنی
سارال/sārāl/نام بخشی در شهرستان دیواندره در استان کردستان.
ساریژ/sāriž/به هم پیوستگی زخم، بهبودی.
ساریسا/sārisā/کوشا
سانا/sānā/آسان.
سایان/sāyān/سای = سایه + ان (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به سایه
سایدا/sāydā/سایه مادر
سروه/sarve/نسیم، باد ملایم، باد خنک، ایاز
سوژین/sužin/سوختن، سوزان.
سولین/sulin/غنچه تازه شکفته
سیران/seyrān/گردش و تفرج
اسم دختر با حرف س خارجی

اسم دختر اوستایی با حرف س

نامتلفظمعنی
ساما/sāmā/سام، سیاه، منسوب به سام
ساینا/sāynā/۱- نام خاندانی از موبدان زرتشتی؛ ۲- در طبری به معنی ساکت و بی‌صدا؛ ۳) سایه‌ای که مشخص و قابل رؤیت باشد.
ستیا/setiyā/گیتی، دنیا و روزگار
سروشا/sorušā/سروش + الف (پسوند نسبت)، منسوب به سروش
سوفیا/sufiyā/۱- صوفیه، پیروان تصوف؛ ۲- عاقل، خردمند
اسم دختر با حرف س فارسی

اسم دختر عربی با حرف س

نامتلفظمعنی
ساجده/sājede/دختر سجده کننده (عبادت کننده خدا)
ساجده زهرا/sājede-zahrā/مرکب از نام‌های ی ساجده و زهرا.
ساحره/sāhere/زن جادوگر و افسونگر، کنایه از زنی که چشمانی جذاب دارد
ساحل/sāhel/زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع شده است، مرزبین آب و خشکی،کرانه.
سادنه/sādene/مؤنث سادن
سارا/sārā/خالص، بی‌آمیختگی
سارای/sārāy/سارا
ساره/sāre/سارا، سارای، ۱- امیره‌ی من؛ ۲- در هندی به معنی شاره یا نوعی لباس محلیِ زنان هند و پاکستان که به صورت پارچه‌ای سبک و بلند است و یک سر آن را به دور کمر می‌پیچند و سر دیگر آن را بر روی شانه یا سر می‌اندازند، پرده.
ساریه/sāriye/ابری که در شب آید
ساطعه/sātee/مؤنث ساطع
ساعده/sā‛ede/۱- مفرد سواعد، شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا دریا می‌ریزد؛ ۲- مجاری شیر در پستان؛ ۳- (اسم) ساعد بند آهنی یا طلایی.
ساقه/sāqe/۱- بخشی از پیکر گیاهان که معمولاً بالای سطح زمین رشد می‌کند و برگ، گل و میوه را به وجود می‌آورد؛ ۲- بخشی از اندام تحتانی بین زانو و مچ پا.
ساقی/sāqi/۱- آن که شراب در پیاله می‌ریزد و به دیگری می‌دهد؛ ۲- در قدیم مجاز از معشوق؛ ۳- در قدیم و در ادبیات عرفانی نمادِ «خداوند» یا پیر است.
سالمه/sāleme/بدون عیب، در کمال سلامت
سالومه/sālume/زوجه‌ی زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی.
سامره/sāmereh/نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است
سامیرا/sāmirā/سمیرا، زن بزرگوار، نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است
سامیه/sāmiye/بانوی بلند مرتبه، از القاب حضرت زینب
ساهره/sāhere/۱- زمین یا روی زمین، زمینی که حق سبحانه در روز قیامت آن را مجدداً پیدا سازد؛ ۲- در قدیم و در ادیان مجاز از زمین روز رستاخیز؛ ۳- چشمه روان؛ ۴-ماه، غلاف ماه.
سبا/sabā/۱- سباء، سوره‌ی سی و چهارم از قرآن کریم؛ ۲) نام شهر بلقیس؛ ۳) مملکتی باستان در جنوب جزیره العرب در هزاره‌ی اول پیش از میلاد ۲- در عبری به معنی انسان.
سبیکه/sabike/نام مادر گرامی امام محمدتقی (ع)، قطعه طلا و نقره گداخته شده
ست/set/بانو، خادمه
ستی/set(t)i/عنوانی احترام آمیز برای زنان (بانوی من)؛ ۲- مجاز از زن و دختر.
ستیلا/setilā/نام دختر حضرت موسی کاظم (ع)، نام حضرت مریم
سجا/sajā/گیاهی که برگ آن مانند ترب است و گل آن سرخ و شبیه گلنار است.
سجایا/sajāyā/خُلق‌ها، خوی‌ها، خصلت‌ها.
سجیه/sajiye/اخلاق خوب، خوی پسندیده
سحابه/sahābe/یک تکه ابر
سحر/sahar/۱- زمان قبل از سپیده‌دم؛ ۲- در ماه رمضان زمانی است از نیمه شب تا اذان صبح؛ ۳- صبح.
سدن/saden/۱- خدمتکردن کعبه را یا بتخانه را؛ ۲- فروهشتن جامه یا پرده را.
سریر/sarir/تخت پادشاهی، اورنگ؛ تخت، مسند.
سعاد/soeād/نام زن محبوبی در عرب، نام معشوقه‌ای در عرب.
سعادت/saeādat/۱- خوشبختی؛ ۲- در احکام نجوم سعد بودنِ ستاره‌ها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسانها.
سعاده/saeāde/۱- نیک بختی، خوشبختی؛ ۲- در احکام نجوم سعد بودنِ ستاره ها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسان ها.
سعدان/sadān/گیاهی از تیره گل سرخ، دارای برگهای متناوب
سعدیه/saediye/سعد + ایّه/iyyeـ/ (پسوند نسب)، ۱- منسوب به سعد، ۲- مجاز از سعادتمند و خوشبخت
سعیده/saeide/مؤنث سعید
سکینه/sakine/آرامش خاطر، نام دختر امام حسین(ع)
سلاله/solāle/۱- نسل؛ ۲- فرزند، نطفه.
سلاله زهرا/salāleh-zahrā/مرکب از نام‌های سُلاله و زهرا.
سلامت/salāmat/۱- سالم، تندرستی، صحت؛ ۲- در حالت قیدی بطور سالم، در حال صحت؛ ۳- در قدیم به معنی امنیت و آرامش، رستگاری.
اسم دختر با حرف س عربی
سلامه/salāme/سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار یا هرمزان و همسر امام حسین(ع).
سلطانه/soltāne/ملکه، شهبانو
سلطنت/saltanat/فرمانروایی، حکومت
سلما/selmā/۱- نام درختی؛ ۲- در عربی (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب.
سلمی/salmi/نام نوعی گیاه، زنی معشوقه در عرب و مجاز از هر معشوق را گویند.
سلوا/selvā/۱- گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده نعنا، مریم گلی؛ ۲- هر چیز که تسلّی دهد؛ ۳- انگبین، عسل.
سلوان/selvān/سلوانا، این کلمه (در عربی) با سُلوان/solvān/ به معنی کشفِ غم و اندوه و از بین بردن آن هم نویسه است
سلوه/salve/فرحبخش
سلیله/salile/دختر، دخت، فرزندِ دختر.
سلیمه/salime/مؤنث سلیم
سما/samā/آسمان، سقف خانه یا چادر
سمات/samāt/۱- روش‌های نیکو؛ ۲- نشان‌ها، علامت‌ها؛ ۳- نام دعایی مشهور.
سماح/samāh/بخشندگی، سخاوت، مهربانی؛ ۲- آزادمنشی، بزرگ منشی؛ ۳- گذشت، بردباری، تسامح، بخشش.
سماحه/samāhe/۱- بزرگواری؛ ۲- بخشندگی، سخاوت، بخشش، کرم، گذشت؛ ۳- بردباری؛ ۴- تسامح، چشم پوشی.
سمانه/samāne/۱- مخفف آسمان یعنی سقف خانه؛ ۲- نام پرنده‌ای کوچک که به آن در ترکی بلدرچین می‌گویند.
سمر/samar/۱- حکایت، افسانه، داستان؛ ۲- مجاز از مشهور و گفتار و سخن.
سمرا/samrā/زن گندمگون
سمیحه/samiheā/مؤنث سمیح، بزرگوار، عظیم.
سمیرا/samirā/زن گندمگون، شمیرا. سمیرا ترجمه‌ی «مهین‌بانو» است
سمیره/samire/سمیرا، زن گندمگون، داستانسرا
سمیعه/sami‛e/گوش شنوا.
سمینه/samineh/پارچه نازک، زن فربه و چاق و خوش اندام
سمیه/somayye/نام مادر عمار بن یاسر و اولین زن شهیده در صدر اسلام.
سنا/sanā/۱- روشنایی؛ ۲- گروهی از گیاهان درخچه‌ای یابوته‌ایِ گرمسیری و خودرو از خانواده گل ارغوان که برگچه و میوه‌ی آنها مصرف دارویی دارد.
سنیه/saniy(y)e/عالی، خوب
سها/sohā/ستاره‌ی کم نوری در کنار ستاره‌ی عناق در صورت فلکی دُب اکبر که در قدیم قوّت چشم و دوربینی آن را با این ستاره امتحان میکردند.
سهاد/sohād/بیداری، شب زنده داری.
سهی/sohi/مُمالِ سُها
سهیلا/soheylā/۱- نرم، ملایم؛ ۲- مؤنث سهیل
سودا/so(w)dā/۱- مجاز از فکر، خیال، شور و شوق؛ ۲- مجاز از علاقه‌ی شدید به کسی یا چیزی، عشق.
سوده/sude/ساییده، ساییده شده
سوره/sure/هر یک از بخش های صد و چهارده گانه ی قرآن که خود شامل چند آیه است
سویدا/soveydā/در باور قدما، نقطه ای سیاه بر دل که مرکز عشق و دیگر احساسات و عواطف است، سویدای دل، سیاهی دل، نقطه ی سیاه دل.
سیاره/sayyāre/۱- در نجوم هر جرم آسمانی که در منظومه‌ای به دور ستاره‌ای می‌گردد، به ویژه هر یک از نُه جِرم آسمانیِ غیر نورانی و بزرگ که به دور خورشید می‌گردند؛ ۲- کاروان، قافله.
سیده بیگم/sayedebeygom/بانوی بزرگ
سیده خاتون/sayedexātun/بانوی بزرگ
سیرت/sirat/۱- شیوه‌ی رفتار، خلق و خو؛ ۲- روش، طریقه، روش تفکر و نگرش فلسفی، مذهب.
سیما/simā/۱- چهره، صورت؛ ۲- نشان و حالتی در صورت انسان که مبین حالات درونی باشد.
سیمون/simon/مطیع، فرمانبردار
اسم دختر با حرف س شیک

اسم دخترانه با حرف س در سایر ریشه ها

نامتلفظمعنیریشه
سابرینا/sābrina/مژده، بشارتآشوری
ساتی نیک/sātinik/نام دخترپادشاه ترکان البان درسده ی دومارمنی
ساحله/sāhele/ساحل + ه (پسوند نسبت)، منسوب به ساحلفارسی-عربی
سادنا/sādenā/سادن + ا (پسوند نسبت)ُ منسوب به سادنفارسی-عربی
سارا دخت/sārā-doxt/دختر خالص و پاک، دختر مبرا از گناه و پاکیزه.پهلوی
سارمه/sārme/نام روستایی در شهرستان فومن در استان گیلان.گیلکی
سالسا/sālsā/تند و تیز، نوعی سس اسپانیاییلاتین
سانآی/sān āy/سان = کیفیت، چگونگی + آی (ترکی) ماه، ۱- کیفیت و چگونگی ماه؛ ۲- مجاز از ماه گونه و ماهواره؛ ۳- در تداول عامه مثل ماه، مانند ماه. این کلمه می‌تواند ترکیبی از سان به معنی حصه و پاره + آی (ماه) باشد. روی هم به معنای پاره‌ی ماه و مجاز از زیبارو.فارسی – ترکی
ساواش/sāvāš/سایه همراهلری
سبو/so(a)bbu/سبوح = پاک و منزه + ا (پسوند نسبت)،۱- منسوب به سبوح؛ ۲- مجاز از پاک و منزه.فارسی-عربی
سبوحا/so(a)bbuhā/سبوح = پاک و منزه + ا (پسوند نسبت)،۱- منسوب به سبوح؛ ۲- مجاز از پاک و منزه.فارسی-عربی
سپند/sepand/مقدس، ماه آخر شمسی، گیاهی خودرو و دارای دانه های سیاه که بر آتش می ریزند تا از بوی خوش آن بهره مند شوند و برای دفع چشم زخم به کار برده می‌شود، اسپندشاهنامه
ستایش زهرا/setāyeš- zahrā/مرکب از نام های ستایش و زهرافارسی-عربی
ستین/setin/عزیز، ستون (در حالت تحبیب اصطلاحاً به معنی ستون و تکیه گاه والدین گفته می‌شود)لری
سحرگل/sahar-gol/گل سپیده دم، مجاز از زیبا و با طراوتفارسی-عربی
سحرناز/sahar-nāz/زیبایی سپیده دم، مجاز از زیبافارسی-عربی
سحرنوش/saharnuš/دوستدار سحر و روشنایی، صبوحی کنندهفارسی-عربی
سدا/sadā/نام قهرمان یکی از داستانهای ارمنیارمنی
سدنا/sadenā/سجده کننده به خانه خدافارسی-عربی
سرژی/serži/مصغر سرگیس، قوس و قزح کوچکارمنی
سرگیس/sargis/رنگین کمانآشوری
سروراعظم/sarvar-aezam/مرکب از نام‌های سرور و اعظم.فارسی-عربی
سَکینه/sakine/سکینت، سکینه در لغت به معنی وقار و آرامش و هیبت است و نیز صفت مشبهه از ماده سکون است.قرآنی
سلطان/soltān/پادشاه، امیر، حجت، فرماندهقرآنی
سلوی/salvi/۱- گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده ی نعناع با برگ های کرک دار و گل هایی به رنگ آبیِ مایل به بنفش و به ندرت سفید شهد دار. برگ ها و سرشاخه های آن معطر و دارویی است؛ ۲- مریم گلیلاتین
سلینا/salinā/سَلین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سَلینفارسی – ترکی
سمن سیما/samansimā/سمن (فارسی) + سیما (عربی)، سمن چهرهفارسی-عربی
سهیدخت/sa(o)hi doxt/سَهی = درست و راست، سُهی = سُها (ستاره) + دخت = دختر)، ۱- دختر درست و راست؛ ۲- مجاز از راست کردار و درست رفتار؛ ۳- دختری که چون ستاره‌ی سُها است.فارسی-عربی
سوتیام/sutiyām/(به کردی: سوختم!) نور چشمانم، مرکب از سو به معنای نور و روشنایی و تیام به معنای دو چشم استلری
سودابه/sudābe/سوداوه – در پهلوی به معنی دارنده ی آب روشنی بخشپهلوی
سوریا/suriyā/سوری + الف (اسم ساز)سانسکریت
سوژا/sužā/۱- سویا، گیاهی علفی یک ساله و کاشتنی؛ لوبیای روغنی، لوبیای چینی؛ ۲- در کردی سوزان.فرانسوی
سولینا/sulinā/رسمی، مقدس، موقر، محترمفرانسوی
سونیا/suniyā/سو = نور + نیا ۱- نورِ نیاکان، ۲- (در یونانی) خرد و عقل.فارسی – ترکی
سی بل/sibel/نام ربه النوع خاکفرانسوی
سی ناز/sināz/ناز کننده، برای نازلری
سیتا/sitā/جهان، گیتیهندی
سیدا/sidā/سرپناه مادرلری
سیرا/sirā/عشقارمنی
سیرانوش/sirānuš/سیر (در پهلوی) راضی و خشنود + انوش= جاویدان، خوشنودی و رضایت‌مندی جاودان.پهلوی
سیلویا/silviā/مصغر سیلوانا، سیلوی، دخترک جنگللاتین
سیما دخت/simā-doxt/سیما+ دخت = دختر، مجاز از زیبارو.فارسی-عربی
سینره/sinere/گیاهی زینتی و نیز دارویی با گل هایی که در اواخر زمستان و اوایل بهار شکوفا می‌شوند، پامچال فرنگیفرانسوی
سیوا/sivā/سیو = سیب + الف (اسم ساز)، سیب.مازندرانی

نقطه
Logo