اسم پسر با حرف ت

دلت می خواد هوش مصنوعی اسم فرزندت را برات انتخاب کنه؟ روی لینک زیر کلیک کن!

انتخاب نام برای فرزند یکی از دلپذیرترین مراحل آماده شدن برای ورود یک عضو جدید به خانواده است. اما این فرایند ممکن است دشوار نیز باشد، چرا که نام یک بخش مهم از هویت فرزند شما و همراه همیشگی او خواهد بود.
اسم اولین چیزی است که افراد دیگر از فرزند شما می شناسند و بنابراین بر تعاملات اجتماعی او تاثیر می گذارد. نام می تواند اولین تصویری که دیگران از فرزند شما دارند را تعیین کند.

نام ها می توانند رابطه قوی با فرهنگ، مذهب، یا تاریخ خانوادگی داشته باشند. انتخاب یک نام که این ارتباطات را نشان دهد، می تواند به فرزند شما برای درک اینکه از کجا آمده و به کجا می رود، کمک نماید.
نام ها معانی خاص خود را دارند و این معنی می تواند تاثیر زیادی بر چگونگی درک فرزند شما از خودش داشته باشد. پیش از انتخاب یک نام، تحقیق در مورد معنی آن اهمیت زیادی دارد.

نامی که به راحتی تلفظ و نوشته می شود، می تواند به کودک شما در برقراری ارتباط با دیگران کمک کند. اگر یادآوری و گفتن نامی که انتخاب می‌کنید برای بیشتر افراد سخت باشد، ممکن است منجر به اشتباه و سوء تفاهم شود.

در ادامه مطلب لیست کاملی از اسم پسر با حرف ت را گردآوری کردیم تا راهنمایی برای شما عزیزان در انتخاب این مهم باشد. با ما همراه باشید.

اسم پسر بر اساس حروف الفبا

اسم پسر ایرانی بر اساس حروف الفبا

اسم پسر فارسی که با ت شروع می شود

نامتلفظمعنی
تابال/tābāl/نام فرمانداری ایرانی در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
تابان مهر/tābān-mehr/خورشید تابان.
تابش/tābeš/اسم مصدر از تابیدن، ۱- عمل تابیدن، درخشش؛ ۲- شعاع‌هایی که از منبع تابنده پراکنده می‌شود، نور، روشنی.
تاجیک/tājik/ایرانی، آنکه ترک و مغول و عرب نژاد نباشد
تارک/tārak/۱- قسمت بالا و میانیِ سر، فرق سر؛ ۲- مجاز از اوج.
تخار/toxār/نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام یکی از همراهان فرود
تخواره/toxvāre/نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام پدر خزانه دار خسرو پرویز پادشاه ساسانی
ترسا/tarsā/ترسنده، راهب مسیحی
ترند/tarand/صعوه، مرغی کوچک و کم پرواز و متحرک و خواننده
تشتر/taštar/خدای باران، نام ستاره شعرای یمانی، سیزدهمین روز هر ماه شمسی
تکاور/takāvar/تیزتک، (در نظام) مأمور عملیات ویژه در ارتش، دونده، تندرو
تهم/tahm/نیرومند، ستبر، دلیر
تهماسب/tahmāsb/طهماسب.
تهمان/tah(a)mān/۱- پهلوانان؛ ۲- نیرومندها.
تهمتن/tah(a)m tan/تنومند، قوی جثه، نیرومند
تهمورس/tahmures/تهمورث
توان/tavān/قدرت، توانایی، توانایی تحمل چیزی، طاقت، توانستن
توفان/tufān/طوفان، غوغا، هیاهو
تیران/tirān/۱) نام پسر اردشیر سوم؛ ۲) تیران اول بیست و هفتمین پادشاه از سلسله‌ی اشکانیان ارمنستان و پسر آرتاشش سوم؛ ۳) تیران دوم سی و چهارمین پادشاه از سلسله‌ی اشکانیان ارمنستان و پسر خسرو دوم؛ ۴) نام مرکز شهرستان تیران و کَروَن در استان اصفهان.
تیربد/tirbod/فرمانده‌ی یک ستون کوچک تیر انداز.
تیرداد/tirdād/زاده شده در تیرماه
تیرزاد/tirzād/در ماه تیر زاده شده
تیرگان/tirgān/در ایران قدیم جشنی که در سیزدهم تیر به مناسبت یکی شدن نام روز با نام ماه برگزار می‌‌شده است.
تیماس/timās/جنگل، بیشه
تیوان/tivān/تیو = طاقت و توانایی + ان (نسبت) به معنی توانا.
اسم پسر فارسی با حرف ت

اسم پسر ترکی که با حرف ت شروع می شود

نامتلفظمعنی
تاراز/tārāz/تراز، هم سطح، طراز بنایی.
تانیش/tāniš/آشنا، فامیل.
تایماز/tāymāz/پابرجا، استوار، خطاناپذیر
تاینور/tāy nur/مانند نور.
ترخان/tarxān/۱- هم معنی اسم طرخان، آن که خان (پادشاه) به او امتیازات ویژه‌ای مانند معافیت از مالیات داده؛ ۲- مجاز از آزاد؛ ۳- ترخون؛ گیاهی علفی و پایا که برگهای معطر آن مزه‌ی تندی دارد و مصرف خوراکی و دارویی دارد، ترخان، طرخون.
تکش/takaš/نام یکی از پادشاهان ساسله خوارزمشاهیان
تکین/takin/تگین، پهلوان، دلاور، یگانه، خوش ترکیب
تگین/tagin/تکین، پهلوان، دلاور، یگانه، خوشتیپ
تمغا/tamqā/نشان، علامت مهری که بر فرمان های پادشاهان می زدند
تورال/turāl/جاوید، همیشه زنده
توسن/tusan/اسب سرکش
توماج/tumāj/چرم دباغی شده، تیماج (چرمی رنگی که بوی خوشی دارد)
تیمور/teymur/آهن، فولاد
تیمورتاش/teymurtāš/نام یکی از طوایف ترک

اسم پسر اوستایی که با حرف ت شروع می شود

نامتلفظمعنی
تابک/tābak/فرمانروای جهرم در دوره اردشیر پاپکان
تاژ/tāž/لطیف، نازک
تخشا/toxšā/۱- در زبان پهلوی (tuoxšāk) به معنی کوشنده، سعی کننده، کوشا؛ ۲-در زبان اوستائی (thwaoxš، thwaoxša) به معنی غیور، با همت؛ ۳- در زبان هندی باستانی (tvakšas) به معنی قوه، نیرو.
ترکش/tarkeš/نام پدر مرزبان، تیردان
تسو/tasu/واحد زمان
تکاپو/takāpu/جستجو کننده راستی و درستی
تنان/tanān/از فرمانروایان زمان داریوش
تهمورث/tahmures/در اوستایی به معنی قوی جثه و نیرومند
تهمین/tahmin/پهلوان، شجاع، پهلوان
توانا/tavānā/دارای قدرت انجام کار، نیرومند، پر قدرت، قادر در مقابل ناتوان
توراسپ/turāsp/دارنده اسپ تورانی
تورک/torak/پسر شیدسب پادشاه زابلستان از نوادگان جمشید شاه
تیروند/tirvand/نگبان باران
تیریژ/tiriž/پرتو
تیس/tis/نام درختی است
اسم پسر فارسی جدید با حرف ت

اسم پسر لری که با حرف ت شروع می شود

نامتلفظمعنی
تاشین/tāšin/همچون صخره، سخت و مقاوم
تاوین/tāvein/برابر، همسان، میزان
توکان/tukān/۱- در گویش لری توک = چشم، عین که با (ان) نسبت آمده است و روی هم رفته به معنی آن که چون چشم عزیز است، استفاده می‌شود ۲- در نجوم یکی از صورت‌های فلکی نیمکره‌ی جنوبی آسمان، که آن را به صورت دارکوب آمریکایی مجسم کرده اند
تی تـر/titor/تیر انداز
تیرَش/tiraš/چشم عسلی، آنکه رنگ چشم اش به زردی می زند
تیفون/tifun/طوفان، موج
تیکلا/tikelā/آخرین اتابک بختیاری
تیگدار/tiigdār/خوش اقبال
تیلا/tilā/عصای دست، تکیه گاه
تیمدار/timdār/اصل و نصب دار، اصیل

اسم پسر عبری که با حرف ت شروع می شود

نامتلفظمعنی
تائب/tā’b/آن که از عملی پشیمان شده وآن را ترک کرده است، توبه کننده.
تاج/tāj/افسر، دیهیم، گرزن
تاجالدین/tājoddin/۱- تاجِ دین؛ ۲- مجاز از مورد افتخار برای دین
تاجی/tāji/منسوب به تاج
تارخ/tārox/در عبری هم معنی با تارح و به معنای تنبل
تام/tām/همنشین خوب
تبرک/tabarok/مبارک بودن، مبارکی، خجستگی، خوش یمنی، برکت گرفتن
تجلی/tajalli/۱- ظاهرشدن، آشکارشدن؛ ۲- ظاهر و جلوه‌گر شدن آثار خداوند؛ ۳- در تصوف به معنی آشکار شدن و ظهور کردن ذات و صفات الوهیت در دل سالک.
تحسین/tahsin/ستودن و تمجید کردن، مورد ستایش قرار دادن، آفرین گفتن و نیک شمردن
تدین/tadayyon/دیندار بودن، مؤمن بودن، دینداری.
تراب/torāb/خاک
تقدیر/taqdir/سرنوشت
تقی/taqi/تقی، در لغت به معنای پرهیزگار و پرهیزکردن و جمع آن اتقیاست
تقی الدین/taqiyyaddin/پرهیزگار در دین
تمیم/tamim/تمام و کامل، استوار، سخت
تواب/tavāb/بسیار توبه کننده
توحید/to(w)hid/۱- در ادیان به معنی یگانه دانستن خدا؛ اقرار به یگانگی خداوند، یکتا پرستی؛ ۲- اخلاص؛ ۳- در تصوف مرحله‌ای از سلوک است که در آن، سالک ذهن خود را از هر چه غیر حق است، خالی میکند و جز به خداوند به چیزی توجه ندارد.
توفیق/to(w)fiq/۱- امکان دستیابی به مقصود، موفقیت، کامیابی؛ ۲- یاری و تأیید، تأیید پروردگار، مدد الهی؛ ۳- در قدیم به معنای سازگار گرداندن دو یا چند چیز با هم به کار می‌رفته است، سازگاری
توکل/tavakol/۱- یقین داشتن به رحمت خداوند و امید بستن به او؛ ۲- در تصوف به معنی واگذار کردن کارها به خداوند در جایی که اراده و قدرت بشری کارساز نباشد.

اسم پسر در شاهنامه که با حرف ت شروع می شود

نامتلفظمعنی
تاجبخش/tājbaxš/بخشنده تاج پادشاهی، رساننده کسی به پادشاهی
تاجور/tājvar/پادشاه، سلطان
تباک/tābāk/از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
تژاو/tažāv/نام دلاور تورانی، داماد افراسیاب
تلیمان/talimān/از شخصیتهای شاهنامه
تور/tor/تیره و تاریک، سرزمین توران، پارچه مشبک نازک
توس/tus/۱- درختی بزرگ و جنگلی، غان
اسم پسر فارسی خاص با حرف ت

اسم پسر با حرف ت در سایر ریشه ها

نامتلفظمعنیریشه
تورج/turaj/نام پسر بزرگ فریدون؛ همان تور که توران منسوب به اوست، چنانکه ایران منسوب به ایرج است.پهلوی
توما/tuma/تؤام، همراه، نام یکی از حواریون عیسییونانی
تونی/toni/مافوق ستایشلاتین
تیگران/tigrān/خوب و پسندیدهارمنی

نقطه
Logo