اسم پسر با شش نقطه

انتخاب اسم فرزند همیشه برای پدرها و مادرها چالش جذابی بوده است. بسیاری از خانواده‌ها معیارهای ویژه‌ای را برای انتخاب نام در نظر می گیرند که هر کدام با اهمیت به حساب می‌آیند. عوامل متعددی بر انتخاب نام تأثیر می‌گذارند، از جمله می‌توان به محبوبیت نام‌ها در موقع تولد، معنای مذهبی یا روحانی، ادای احترام به اجداد یا شخصیت‌های تاریخی و حتی تأثیرات رسانه‌ای و شبکه های اجتماعی اشاره کرد. با این حال، انتخاب نام می‌تواند فراتر از یک سنت یا روند محض باشد؛ این یک فرآیند پیچیده برای هر پدر و مادر است که شامل بررسی‌های دقیق فرهنگی، زبانی و شخصیتی می‌باشد.

با گذر زمان، تغییرات اجتماعی و فرهنگی روش های انتخاب نام را شکل داده‌اند. دوران مدرن با افزایش جهانی شدن و تبادلات فرهنگی، تنوع و ابتکار بیشتری را در این زمینه به همراه آورده است. از طرفی، فناوری و دیتابیس‌های آنلاین امکان دسترسی به طیف گسترده‌ای از نام‌ها را فراهم کرده‌اند و بدین ترتیب، والدین را قادر ساخته‌ تا انتخاب‌های آگاهانه‌تر و متنوع‌تری داشته باشند.

در ادامه این مطلب به دسته بندی جالب و شاید تا حدودی متفاوت اسامی می‌پردازیم که دسته‌بندی بر اساس نقطه است! اسم پسر با شش نقطه را می‌توانید در این مقاله بخوانید.

ناممعنیریشهفونتیک
آبتینصاحب گفتار و کردار نیک، نام پدر فریدون پادشاهفارسی/ābtin/
آبیشبی رنجاوستایی/ābiš/
آپاداشآموختن علوم معنوی از مرشدسانسکریت/āpādāš/
آتبیننفس کامل و نیکوکار و صاحب گفتار و کردار نیک، آبتین، روح کامل و نیکو کار،‌ از شخصیت‌های شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادیاوستایی/ātbin/
آترونوشآذرنوش، پاکدین زرتشتیاوستایی/ātronuš/
آتش زادزاده آتشفارسی/ātaš zād/
آتیتیمهمانسانسکریت/ātiti/
آخشیکهریک از عناصر چهارگانه: آب، خاک، هوا، آتشاوستایی/āxšik/
آذر آییننام پسر آذرساساناوستایی/āzar āeen/
آذر برزیننام موبدی بودهاوستایی/āzar barzin/
آذرتاشآذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارندفارسی–ترکی/āzartāš/
آذرکیشآتش پرست، دارای دین زرتشتیفارسی/āzarkiš/
آذرمهربرزینآتش محبت، مجازا به معنی آن که بسیار پر محبت استشاهنامه/āzarmehrbarzin/
آرپاچیجو فروش، فقیرترکمنی/ārpāči/
آرشاویزمرد سپندینه و ورجاونداوستایی/āršāviz/
آریامنشدارای خوی و رفتار آریاییاوستایی/āriāmaneš/
آریانوشآریا + نوش = جاوید، آریایی جاویدان.فارسی/āriyā nuš/
آریشنمینوی، معنوی.کردی/ārišan/
آسپیانآبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادیفارسی/āspiyān/
آشیناقوی، قدرتمند، نیرومند، زورمندآشوری/āšinā/
آلب تکینمرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویهترکی/ālb takin/
آنتی گونحاکم بابل درزمان اسکندرمقدونیلاتین/āntigun/
ابتهاشبه معنی ابتها (ابتها: انس گرفتن به، الفت گرفتن با)عربی/ebtehāš/
احمد پاشامرکب از نام‌های احمد و پاشاعربی–ترکی/ahmad-pāšā/
اخشیدشاه شاهان، نام دلاور و راد مردی از طبرستان (از نامهای ; مازندرانی در قرون گذشته)فارسی/axšid/
ادیب الدینسخن دان و سخن شناس در دین.عربی/adiboddin/
ارتافریننام برادر داریوش پادشاه هخامنشیفارسی/artāfarin/
ارشاسپدارنده اسب های نراوستایی/aršāsp/
ارشیزارشز، نام سردار اشکانیفارسی/aršiz/
اسپندیاداسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیت های شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسب شاه ایران و کتایون دختر قیصر روماوستایی/espandyād/
اسپندیاراسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روماوستایی/espand yār/
اشتوکاننامی اوستایی و رقیب زریراوستایی/eštokan/
اشکشاز شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانیشاهنامه/aškaš/
اغریرثکسی که گردونه اش به پیش می رودشاهنامه/aqriras/
افراشتهبالا برده، بلند کرده، برافراشتهفارسی/afrāšte/
افشیدروشنایی، نور، پرتوفارسی/afšid/
البتکیننام پدر زن، سبکتکین پادشاه غزنویترکی/albetkin/
اسم پسر با شش نقطه  1
ناممعنیریشهفونتیک
الچینال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایلفارسی–ترکی/alčin/
امیر ارشانمرکب از نام‌های امیر و اَرشان.فارسی–عربی/amir-aršān/
امیر اشکانمرکب از نام‌های امیر و اَشکان.فارسی–عربی/amir-aškān/
امیر بهامینمرکب از نام‌های امیر و بَهامین.فارسی–عربی/amir-bahāmin/
امیر دانشمرکب از نام‌های امیر و دانش.فارسی–عربی/amir-dāneš/
امیر ذوالفقارمرکب از نام‌های امیر و ذوالفقار.عربی/amir-zulfaqār/
امیر شاهانامیرشاهانفارسی–عربی/amir šahan/
امیر شهابنام مرکب از امیر و شهابعربی/amir šahāb/
امیر فرشادمرکب از نام‌های امیر و فرشاد.فارسی–عربی/amir-faršād/
امیر فیاضمرکب از نام‌های امیر و فیاضعربی/amir-fayyāz/
امیر کوشانمرکب از نام‌های امیر و کوشانفارسی–عربی/amir-kušān/
امیر مجتبینام مرکب از امیر و مجتبی، امیر و پادشاه برگزیده و انتخاب شدهعربی/amir mojtabā/
امیر میکائیلمرکب از نام‌های امیر و میکائیلعربی–عبری/amir-mikā‛il/
امیر نیکانمرکب از نام‌های امیر و نیکانفارسی–عربی/amir-nikān/
امیر هدایتمرکب از نام‌های امیر و هدایتعربی/amir-hedāyat/
امیر هوشنگنام مرکب از امیر و هوشنگفارسی–عربی/amir hušang/
امیر یحییمرکب از نام‌های امیر و یحییعربی–عبری/amir-yahyā/
امیر یزدانمرکب از نام‌های امیر و یزدانفارسی–عربی/amir-yāzdān/
امین ابراهیممرکب از نام‌های امین و ابراهیم.عربی–عبری/amin-ebrāhim/
امین الدین۱- آن که در دین امانت نگاه دارد؛ ۲- هر کسی که دین خدا را چنان که هست به مردم بیاموزد؛ ۳- (در تصوف) ولی کامل و مرشد راهدان.عربی/aminoddin/
امین پارسازاهد و پرهیزگار، دیندار و درستکار و متدین.فارسی/amin-pārsā/
امین حسیننام مرکب از امین و حسین، خوب و نیکو، درستکار و امانتدار، حسین درستکار و امانتدارعربی/aminhossein/
اندیش۱- اندیشیدن، استفاده کردنِ آگاهانه از ذهن برای شکل دادن به تصورات و مفاهیم مربوط به هم؛ ۲- جزء پسین بعضی از کلمه‌های مرکب به معنی «اندیشنده »؛ ۳- (در مقوله‌ی اسم) اندیشه، اندیشمند، اندیشناک.فارسی/andiš/
اوخشیابخشایندهاوستایی/avaxšiā/
ایرانپورپسر ایراناوستایی/iranpur/
ایرانشاهنام یکی از بزرگان ایراناوستایی/iranšāh/
ایرانشهرشهر نیشابور را گویند، نام شهری در سیستان و بلوچستانفارسی/iranšahr/
ایساتیسمقدس و فرخنده، نام شهر یزد در متون یونانییونانی/isātis/
ایلشنهم معنی با اِلشن (شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه)ترکی/il šan/
بایزیدمخفف ابا یزید، بایزید بستامی عارف مشهور قرن سومعربی/bāyazid/
بایسنقربای: بیگ، بزرگ + سنقر: نوعی بازشکاری، پسر شاهرخ میرزاترکی/bāysonqor/
بختیاردارای بخت، با اقبال، آن که بختش مساعد باشد، نیکبخت، کامروا.فارسی/baxt(i)yār/
بخشاندهش، بخششکردی/baxšān/
برزآفرینتشویق بزرگکردی/barzāfarin/
بشتارآرزومندلری/baštār/
بشیرمژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهندهعربی/bašir/
بکتاش۱- فرمانده‌ی یگ گروه، بزرگ ایل؛ ۲- هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، بزرگ ایل و طایفه.ترکی/baktāš/
بنجامینبنیامین، ضامن، کفیلعبری/benjāmin/
اسم پسر با شش نقطه  2
ناممعنیریشهفونتیک
بهتاشبه = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + تاش(ترکی) (پسوند) = هم، شریک، صاحب به علاوه عنوانی برای امیران ترک. ۱- به معنی شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو؛ ۲- ویژگی امیری که دارای اخلاق و رفتار نیکو باشد.فارسی–ترکی/behtāš/
بیارشکی بیارش، همان آرمین شاهنامهاوستایی/bayāreš/
پاپکاستوار، پدر کوچکاوستایی/pāpak/
پاداشاجر کار خوب، جزافارسی/pādāš/
پادشاحاکمفارسی/pādšā/
پارسینپارس + ین (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به پارس؛ ۲- پارسی، اهل پارس، از مردم پارس.فارسی/pārsin/
پارسیناپارسین + ا (پسوند نسبت)فارسی/pārsinā/
پاشامخففِ پادشاه، بزرگفارسی/pāšā/
پایازپایدارلری/pāyāz/
پایندههمبستگی، جاوید، پایدار، استوارفارسی/pāyande/
پته مانیدادگستراوستایی/patahmāni/
پرچمدرفشاوستایی/parčam/
پرژکگریه، گریستنفارسی/paržak/
پرویزپیروز، پیروزگر، فاتح.شاهنامه/parviz/
پریواندستیار شبان، آنکه گوشه و کنار را شبانی می دهدلری/privā/
پژدونام نیای اشوزرتشت، بهرام پژدو از چکامه سرایان نامی زرتشتیاوستایی/peždu/
پژواکصدایی که حاصل تکرارِ صدا پس از برخورد به مانع و بازتاب آن استاوستایی/pežvāk/
پسیانخمیده، سست شدهکردی/pesyān/
پورسیناپور = پسر + سینا به معنی پسر سینا.فارسی/pursinā/
پورشاشاپورفارسی/puršā/
پویان۱- آن‌ که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، روان؛ ۲- دونده، دوان، شتابان؛ جوینده؛ ۳- جستجو کننده.فارسی/puyān/
پویندهپویا، پویاناوستایی/puyande/
پیرانسالخوردگان، دانایانشاهنامه/piran/
پیرزادزاده پیرفارسی/pirzād/
پیروزهم معنی اسم فیروز)، ۱- غلبه کننده بر حریف در جنگ یا مسابقه؛ ۲- فرخنده، مبارک، خجسته؛ ۳- در قدیم به معنی یکی از صفات خداوند مورد استفاده قرار می‌گرفته است. همچنین در قدیم به معنی خوشحال، شاد، فیروزه (سنگ قیمتی) مورد استفاده قرار می‌گرفته است. ۴- مجاز از کبودشاهنامه/piruz/
پیروزگرپیروز، کامیاب، خوشبخت، کامروااوستایی/piruzgar/
پیغامپیامفارسی/peyqām/
پیکاننوک فلزی و تیزسر تیر یا نیزهفارسی/peykān/
پیمانقراری که دو یا چند تن می‌گذارند تا کاری انجام دهند یا تعهدی نسبت به هم یا به کسی داشته باشند؛ قرار، عهد.فارسی/peymān/
تابشاسم مصدر از تابیدن، ۱- عمل تابیدن، درخشش؛ ۲- شعاع‌هایی که از منبع تابنده پراکنده می‌شود، نور، روشنی.فارسی/tābeš/
تاجالدین۱- تاجِ دین؛ ۲- مجاز از مورد افتخار برای دینعبری/tājoddin/
تخشا۱- در زبان پهلوی (tuoxšāk) به معنی کوشنده، سعی کننده، کوشا؛ ۲-در زبان اوستائی (thwaoxš، thwaoxša) به معنی غیور، با همت؛ ۳- در زبان هندی باستانی (tvakšas) به معنی قوه، نیرو.اوستایی/toxšā/
تقدیرسرنوشتعبری/taqdir/
تی تـرتیر اندازلری/titor/
تیفونطوفان، موجلری/tifun/
اسم پسر با شش نقطه 3
ناممعنیریشهفونتیک
ثابتپابرجا، استوار، پایدارعربی–قرآن/saabet/
ثاقبهوشیار، تند دریابنده (ذهن، فکر)، روشن، فروزانعربی/saagheb/
ثالثسومعربی–قرآن/saales/
ثباتدسته دستهعربی–قرآن/sobaat/
ثیابجامه هاعربی–قرآن/siyaab/
جامشیدجمشیدفارسی/jāmašid/
جان آفرینآفریننده جانفارسی/jānāfarin/
جلیل الدینبزرگ و بزرگوار در دین و شریعت.عربی/jaliloddin/
جمشیدبه معنای جم درخشان یا جم شاهفارسی/jamšid/
جهان آفرینآفریننده جهانفارسی/jahānāfarin/
جهان بخت۱- بلند اقبال؛ ۲- آن که جهان بر وفق مرادش باشد.فارسی/jahān-baxt/
جهان بین۱- ویژگی آن که جهان را می‌بیند؛ ۲- در قدیم مجاز از چشم و دیده؛ ۳- در قدیم به معنی آنچه جهان را در آن می‌توان دید، جهان نما.فارسی/jahān-bin/
جهشیاریار و یاوراوستایی/jahešyār/
جوانبختخوش اقبال، خوشبختفارسی/javānbaxt/
چاپارپیک، نامه براوستایی/čāpār/
چالشبا ناز و غروراوستایی/čāleš/
چاووشآن که پیشاپیش زائران با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی می‌خواند، مامور تشریفات در دربار، نقیب لشکر و قافلهترکی/čāvuš/
چیلانعنابفارسی/čilān/
چینودچگونه زیستناوستایی/činud/
حجت الدینآن که دلیل و برهان دین استعربی/hojatoddin/
اسم پسر با شش نقطه  4
ناممعنیریشهفونتیک
خاچیکصلیب کوچکارمنی/xāčik/
خادم پیرکنایه از سیاره کیوان، خدمتگزار پیر و مرشدعربی/xādempir/
خدیشکدخدا، پادشاهاوستایی/xadiš/
خردادبرزیننام پزشکی ایرانی در دربار خسروپرویز پادشاه ساسانیفارسی/xordādbarzin/
خشایاردلیر، نیرومندفارسی/xašāyār/
خطیرالدینبزرگ دین و آئینعربی/xatiroddin/
خندان چهرهگشاده رو، خندان روفارسی/xandānčehre/
خوشنوازماهر در نواختن ساز.فارسی/xoš navāz/
خوشیاردوست و یار شاد و شادمانفارسی/xoš yār/
خیرالدینآن که در دین بهترین استعربی/xeiroddin/
دارینوشنام یکی از پادشاهان کیانی، ظاهراً محرف داریوش استفارسی/dārinuš/
دانشیارکسی که دانش یار اوست، آنکه دانش یاری اش نمایدفارسی/dānešyār/
دیانوشاز اسامی کهن ایرانی در داستان وامق و عذرا.فارسی/diyānuš/
راثین۱- سردار ایرانی که از گزنفون شکست خورد؛ ۲- سردار سپاه ایران در جنگ با سردار «سدمونی».فارسی/rāsin/
رامشیننوازنده و مطرب، نام روستایی در نزدیکی سبزوارفارسی/rāmšin/
رضی الدینپسندیده‌ی آیین و دینعربی/raziy(y)oddin/
رفیع الدینبلند پایه در دینعربی/rafieoddin/
رنگوشترنام برادر بزرگ اشوزرتشتاوستایی/ranguštar/
روانبخشروحبخش، روح القدس، از صفات خداوندفارسی/ravānbaxš/
ریونیزریو، نابودکننده نیرنگاوستایی/rivniz/
زردشتزرتشتفارسی/zardošt/
زردهشتصاحب شتر زرد، به روایتی به مفهوم آفریده نخست، نوریزدان و عقل فعال است، زرتشتشاهنامه/zardhošt/
زکی الدینپارسا در دینعربی/zakioddin/
زوپیراز بزرگان پارس و پسر مگابیز که از ایران مهاجرت کرده در یونان توطن یافت و هرودت بعضی از وقایع را موافق گفته های او نقل کرده استاوستایی/zupir/
زویینزوپینفارسی/zoeen/
ژاماسپجاماسب، دارای اسب درخشاناوستایی/žāmāsp/
ژرژکسی که مال و ثروت جمع کندفرانسوی/žorž/
ژیان۱- خشمناک و غضبناک؛ ۲- مجاز از بی‌باک و شجاع.فارسی/žiyān/
ژیکانژیک (کردی) = قطره‌ی باران + ان (پسوند نسبت) مجاز از زلال و شفافکردی/žikān/
ژیوانپشیمانکردی/žiwān/
سبکتکینسبکتگین، سبک قدم، نیک قدممغولی/saboktakin/
سبکتیننام موسس سلسله غزنویان و پدر سلطان محمود غزنویترکی/saboktin/
سپنتاپاک و مقدساوستایی/sepantā/
سپنتادادداده و بخشیده مقدس، لقب اسفندیارفارسی/sepantādād/
سپنتام۱- سپید و پاک؛ ۲- جدّ هشتم زرتشت.اوستایی/sepantām/
سپندیاراسفندیار، شمعفارسی/sepandyār/
سپهرینآسمانی، فلکی.فارسی/sepehrin/
سپیدانجمع سپیده، نام قلعه ای در فارس از بناهای تخت جمشیدفارسی/sepidān/
سوشیانسوشیانتاوستایی/sušiyān/
سوشیانسسوشیانت، نجات دهنده، هریک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کننداوستایی/sušiyāns/
سیپان۱- بلندی مانع باد؛ ۲- کوهی که در همه‌ی ایام برف داشته باشدکردی/sipān/
سیف الدینشمشیر دینعربی/seyfoddin/
اسم پسر با شش نقطه 5
ناممعنیریشهفونتیک
شاپورپسر شاه، شاه زادهشاهنامه/šāpur/
شادیابکسی که از شادی نصیب و بهره داردفارسی/šādyāb/
شادیاناز روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آورفارسی/šādiyān/
شانیاکسی که در تصمیم و نظر خود پابرجاست، مصممهندی/šāniā/
شاه پرشهپرفارسی/šāhpar/
شاهپورشاپورفارسی/šāhpur/
شاهین۱- نوعی پرنده‌ی شکاری از خانواده‌ی باز؛ ۲- در قدیم و در درگاه شماری به معنی برج میزان؛ ۳- در قدیم و در علم نجوم سه ستاره در امتداد خط مستقیم در صورت فلکیِ نسر طایر؛ ۴- در موسیقی از آلات بادیِ موسیقی که در اوایل عهد اسلامی رایج بوده است.فارسی/šāhin/
شایاناسم فاعل از شایستن، ۱- شایسته، سزاوار، در خور؛ ۲- مجاز از بسیار، فراوان.فارسی/šāyān/
شایگانارزشمند، ممتاز، عالی، شایستهفارسی/šāy(e)gān/
شبیرتصغیر شبر، به معنی شیر کوچکعربی/šobayr/
شتابچالاکی و سرعتاوستایی/šetāb/
شروین۱) نام قلعه‌ی شروان؛ ۲) نام انوشیروان دادگر؛ ۳) نام دو تن از پادشاهان سلسله‌ی طبرستان؛ ۴) نام باستانی ناحیه‌ی سوادکوه در مازندران.فارسی/šarvin/
شریف۱- دارای شرف، ارجمند، بزرگوار، دارای ارزش و اعتبار، ارزشمند، خوب، عالی؛ ۲- در قدیم به معنی از نسل امامان شیعه، سید.عربی/šarif/
شعاعالدیندلیر و شجاع در راه دین.عربی/šoeāeoddin/
شعیبپیامبری که بر اساس قرآن پس از هود و صالح در شهر مَدیَن می زیسته و احتمالاً پدر زن حضرت موسی (ع) بوده است.عبری/šoeayb/
شفیعآن که تقاضای عفو و بخشش گناه کسی را از دیگری می کند، شفاعت کننده، شفاعتگرعربی/šafie/
شفیع محمدمرکب از نام‌های شفیع و محمّد.عبری/šafie-mohammad/
شفیعاشفیع + ا (پسوند نسبت)، منسوب به شفیععبری/šafieā/
شکیبتحمل، بردباری، صبرفارسی/ša(e)kib/
شمس الدینآفتاب دینعربی/šamsoddin/
شمیرانجای سرد، ناحیه ای در جنوب البرزفارسی/šamirān/
شمینهحاصلخیز، برکت یافتهآشوری/šamine/
شهروینشهنام، از نام های باستانیفارسی/šahrvin/
شیاندرختی بلند، خون سیاووشاناوستایی/šiyān/
شیاناپاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان (جزا و پاداش) + الف فاعلیفارسی/šiānā/
شیدسبدارنده اسب درخشان چون خورشیدشاهنامه/šidasb/
شیذرشیذیر؛ یکی از نام‌های خدا؛ ظاهراً مصحف و مخفف (هوشیدر) نخستین موعود زرتشتیان می‌باشد.قرآنی/šizar/
شیرخدااسدالله، از القاب حضرت علیفارسی/širxodā/
شیرزاد۱- زاده شیر؛ ۲- مجاز از دلیر و شجاع؛ ۳- نام گیاهی که برروی تنه درختان می‌رویدشاهنامه/šir zād/
شیرنگمانند شیر قوی و دلاورفارسی/širang/
شیرواننگهبان و محافظ شیر، نام یکی از دهستان های ششگانه بخش چرداول شهرستان ایلاماوستایی/širvān/
صفوت الدینبرگزیده دین و آیینعربی/safvataddin/
صفی الدینخالص و پاک در دین، برگزیده‌ی دینعربی/safiyyoddin/
ضیاءالدینروشنایی دینعربی/ziyā’oddin/
ضیافتمهمانیعربی/ziyāfat/
طینوشاز شخصیتهای شاهنامه، نام پسر قیدافه پادشاه اندولس و داماد فور هندی در زمان اسکندر مقدونیشاهنامه/tinuš/
ظهیرالدینپشتیبانِ کیش و آئینعربی/zahiroddin/
اسم پسر با شش نقطه  6
ناممعنیریشهفونتیک
عبدالرشیدبنده‌ی خدای هادیعربی/abdolraŝid/
عبدالمتینبنده‌ی خدای خردمند و با وقار، بنده ی خدای دارای متانت. متین از نام های خداوندعربی/abdolmatin/
عرشیاندر ادیان به معنی ساکنان آسمان، ملائکه، فرشتگان.فارسی–عربی/aršiyān/
عین الدینچشم دین، عزیز در دینعربی/eynoddin/
غیاث۱- (در قدیم) فریادرس؛ ۲- فریادخواهی؛ ۳- از صفات و نام‌های خداوند.عربی/qiyās/
فتح الدینپیروزی در دینعربی/fathoddin/
فرایینآیین با شکوهشاهنامه/farāeen/
فربخشفر = شکوه و جلال + بخش = (جزء پسین)، بخشنده، ویژگی آن که شکوه و جلال می‌بخشد.فارسی/far baxš/
فرتاشوجود که در برابر عدم است. (از بر ساخته‌ی فرقه آذرکیوان)فارسی/fartāš/
فرشید۱- مخفف فرشیدورد ۲- شکوه و روشنایی، شکوه خورشید، شکوه درخشان.فارسی/faršid/
فرشیدورددارای شکوه تابناکفارسی/faršid-vard/
فرشیمقسم، جزوفارسی/faršim/
فریتونفریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوشفارسی/faritun/
فریدالدینیگانه در دین، بی نظیر در دین داری و دین‌ورزیفارسی/faridoddin/
فریدحسینمرکب از نام‌ها فرید و حسین.فارسی–عربی/farid-hoseyn/
فریشادمرکب از فری (با شکوه) + شاد (خوشحال)فارسی/farišād/
فریینبیننده شکوه و جلالفارسی/fareen/
قطب الدینمحور آیین و کیشعربی/qotboddin/
کافی الدینلایق و کارآمد در دینعربی/kāfioddin/
کبیرالدینبزرگ در دین و آیینعربی/kabiraddin/
کریشناجاذب، رباینده، از خدایان هندو، هشتمین تجسم ویشنوسانسکریت/kerišnā/
کوژینکج ، کژینکردی/kožin/
کوششاسم مصدر از کوشیدن؛ ۱- کار و فعالیت اعم از جسمی یا ذهنی، سعی، تلاش، تقلا؛ ۲- در تصوف به معنی سعی در انجام ریاضت و سلوک؛ ۳- جنگ و مبارزه.فارسی/kušeš/
کی منشبزرگمنش، دارای خلق و خوی شاهانهفارسی/keymaneš/
کی منوشاز پادشاهان یا شاهزادگان پیشدادی بنا به روایت تاریخ سیستانفارسی/keymanuš/
کیامنشکسی که رفتاری مثل پادشاهان دارد (کیا= سلطان)اوستایی/kiāmaneš/
کیان پورکیا = سروران و بزرگان و کیان پور یعنی پسر بزرگاناوستایی/kiānpur/
کیانژادآن که نژاد و اصل و نسب او به بزرگان و سروران و پادشاهان می‌رسد.فارسی/kiyā nežād/
کیانوش۱- بزرگ جاویدان. از واژه‌ی اوستایی «کوئی» = بزرگ، گرامی+ اَنوش = بی‌مرگاوستایی/kiyānuš/
کیمنش۱- صاحب طبع شاهانه، شاه طبیعت، بزرگ منشفارسی/ke(a)y maneš/
گرشاسپدارای اسب لاغرشاهنامه/garšāsp/
گژگینروستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان کرماناوستایی/gežgin/
گشتاسبدارنده‌ی اسب آمادهفارسی/gaštāsp/
گشسپاز شخصیت‌های شاهنامه، نام جد بهرام چوبین سردار ساسانیشاهنامه/gošasp/
گلپوشپوشیده از گلفارسی/golpuš/
گیلانشاهپسر کاوس زیاریفارسی/gilānšāh/
اسم پسر با شش نقطه 7
ناممعنیریشهفونتیک
لطیف الدینلطیف در دینعربی/latifoddin/
متین رضامرکب از نام‌های متین و رضا.عربی/matinrezā/
مجیدالدیندارای قدر و مرتبه‌ی عالی در دین و آیین.عربی/majidoddin/
مجیرالدینپناه دینعربی/mojiroddin/
محمد بشیرمرکب از نام های محمّد و بشیرعربی/mohammad-bašir/
محمد پاشامرکب از نام های محمّد و پاشاعربی–ترکی/mohammad-pāšā/
محمد پویانمرکب از نام های محمّد و پویانفارسی–عربی/mohammad-puyān/
محمد پیمانمرکب از نام های محمّد و پیمانفارسی–عربی/mohammad-peymān/
محمد ثاقبمرکب از نام های محمّد و ثاقبفارسی–عربی/mohammad-sāqeb/
محمد جمشیدمرکب از نام های محمّد و جمشیدفارسی–عربی/mohammad-jamšid/
محمد شاهینمرکب از نام های محمّد و شاهینفارسی–عربی/mohammad-šāhin/
محمد شایانمرکب از نام های محمّد و شایانفارسی–عربی/mohammad-šāyān/
محمد شایگانمرکب از نام های محمّد و شایگانفارسی–عربی/mohammad-šāygān/
محمد فرشیدمرکب از نام های محمّد و فرشیدفارسی–عربی/mohammad-faršid/
مشفقمهربان، دلسوز.عربی/mošfeq/
معین الدینکمک کننده و یاور دینعربی/moeinoddin/
مغیث۱- فریادرس، یاری کننده؛ ۲- از نام‌های خداوند.عربی/moqis/
منیرالدینسبب روشنی دین و آئین.عربی/moniroddin/
مهر اندیش۱- ویژگی آن که دارای اندیشه‌ و فکر مهرورزی است؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت.فارسی/mehr-āndiš/
مهر پویانمهر = مهربانی و محبت + پویان = جوینده و جستجو کننده، جوینده و جستجو کننده مهربانی و محبت.فارسی/mehr-puyān/
موفق الدینموفق در دینعربی/movafaghoddin/
نبرزیناسم فرماندار گرگان در دوره داریوش پادشاه هخامنشیفارسی/nabarzin/
نستهیناز شخصیتهای شاهنامه، نام پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانیفارسی/nastahin/
نستیهننام یکی از پهلوان تورانفارسی/nastihan/
نشیدسرود و آواز، آهنگ، شعری که در جمع خوانده شودعربی/našid/
نصرت الدین۱- موجب پیروزی دین و آئین؛ ۲- یاور و کمک دینعربی/nosratoddin/
نصیرالدینیاری دهنده و مددکار دینعربی/nasiroddin/
نعیم الدیننعمت دینعربی/naeemoddin/
نقیب۱- مهتر قوم، سالار، سرپرست گروه؛ ۲- در دوره‌ی صفوی تا قاجار آن که بر نقالان، معرکه‌گیران، مداحان و مانند آنها ریاست داشته است؛ ۳- در دوره‌ی صفوی معاون یا نایب کلانتر؛ ۴- در قدیم به معنی سرپرست و متصدی امور یک گروه خاص اجتماعی یا حکومتی.عربی/naqib/
نورافشان۱- آنچه نور به اطراف خود می‌پراکند، نور پاش؛ ۲- در قدیم به معنی نور افشانی کردن.عربی/nur afšān/
نوربخشنور دهنده، پرتو افکنفارسی/nurbaxš/
نوشیاریار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامهفارسی/nušyār/
نوید حسینمرکب از نام‌های نوید و حسین.عربی/navid-hoseyn/
نیاوشنیا + وش (پسوند شباهت)، نیاسانفارسی/niyāvaš/
نیشامنام فرشته نگهبان آذرخشفارسی/nišām/
نیک پیخوشقدم؛ خجسته پی، با سعادت، مبارک قدم.فارسی/nik-pey/
نیکوشنیک + وش (پسوند شباهت)، شبیه به نیک، مانند نیکفارسی/nikvaš/
اسم پسر با شش نقطه
ناممعنیریشهفونتیک
هژیان۱- ارزنده؛ ۲- ارزیدن، شایان ارزش، ارزش داشتن.کردی/hāžyān/
هوتخشصنعت گر، سازنده خو، پیشه ورکردی/hutoxš/
هیشنگهوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایرانفارسی/hišang/
وجیه الدینصاحب مقام در دینعربی/vajihaddin/
وژاسپوجاسب، دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانیفارسی/važasp/
وهشاپورنام موبدی مشهور در زمان قباد پادشاه ساسانیفارسی/vahšāpur/
یابینکسی که از خداوند مراقبت می کندعبری/yābin/
یحیی محمدمرکب از نام‌های یحیی و محمّدعربی–عبری/yahyā-mohammd/
یزدان یار۱- کسی که خداوند یار و یاور اوست؛ ۲- نام یکی از مشاهیر صوفیه در قرن ۴ هجری؛ [ابوبکر حسین بن علی یزدان یار ارموی].فارسی/yazdān-yār/
یلان سینهدارای سینه ستبر و پهلوانیشاهنامه/yalānsine/

انتخاب نام، اغلب اولین و مهم‌ترین تصمیمی است که والدین برای فرزند خود می‌گیرند. نام، بیش از یک کلمه یا علامت شناسایی ساده است؛ این انتخاب نمادی از هویت، میراث فرهنگی و حتی انتظاراتی است که والدین از آینده فرزند خود دارند. نام‌ها می‌توانند بر ادراک، روابط اجتماعی و حتی فرصت‌های افراد در زندگی تأثیر بگذارند. در بسیاری از فرهنگ‌ها، مراسم خاصی برای نام‌گذاری وجود دارد که نشان‌دهنده اهمیت عمیق این اقدام است.

انتخاب نام، گزینشی است که فراتر از یک علامت شناسایی، به تعیین هویت، فرهنگ و حتی سرنوشت یک فرد می‌پردازد. در میان پژوهش‌های روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی، انتخاب نام به عنوان یکی از مقولاتی مطرح است که می‌تواند تأثیرات بلندمدت و ژرفی بر زندگی فرد داشته باشد. این انتخاب، که اغلب به دور از هرگونه اطلاعات پیشین درباره‌ی شخصیت یا خصایص آینده‌ی کودک صورت می‌گیرد، نه تنها بازتاب‌دهنده‌ی ارزش‌ها و امیدهای والدین است، بلکه می‌تواند به‌طور بالقوه راهی برای ارتباط فرد با اجداد، میراث فرهنگی و جامعه‌ی او باشد.

نقطه
Logo