اسم دختر با شش نقطه

انتخاب اسم فرزند همیشه برای پدرها و مادرها چالش جذابی بوده است. بسیاری از خانواده‌ها معیارهای ویژه‌ای را برای انتخاب نام در نظر می گیرند که هر کدام با اهمیت به حساب می‌آیند. عوامل متعددی بر انتخاب نام تأثیر می‌گذارند، از جمله می‌توان به محبوبیت نام‌ها در موقع تولد، معنای مذهبی یا روحانی، ادای احترام به اجداد یا شخصیت‌های تاریخی و حتی تأثیرات رسانه‌ای و شبکه های اجتماعی اشاره کرد. با این حال، انتخاب نام می‌تواند فراتر از یک سنت یا روند محض باشد؛ این یک فرآیند پیچیده برای هر پدر و مادر است که شامل بررسی‌های دقیق فرهنگی، زبانی و شخصیتی می‌باشد.

با گذر زمان، تغییرات اجتماعی و فرهنگی روش های انتخاب نام را شکل داده‌اند. دوران مدرن با افزایش جهانی شدن و تبادلات فرهنگی، تنوع و ابتکار بیشتری را در این زمینه به همراه آورده است. از طرفی، فناوری و دیتابیس‌های آنلاین امکان دسترسی به طیف گسترده‌ای از نام‌ها را فراهم کرده‌اند و بدین ترتیب، والدین را قادر ساخته‌ تا انتخاب‌های آگاهانه‌تر و متنوع‌تری داشته باشند.

در ادامه این مطلب به دسته بندی جالب و شاید تا حدودی متفاوت اسامی می‌پردازیم که دسته‌بندی بر اساس نقطه است! اسم دختر با شش نقطه را می‌توانید در این مقاله بخوانید.

ناممعنیریشهفونتیک
آبیژصورت دیگر آیید، شراره، اخگر، آتش، کنایه از افراد پر جنب و جوشفارسی/ābiž/
آتشفامبه رنگ آتش، دختران سرخ رویفارسی/ātašfām/
آتشگونبه رنگ آتش، ارغوانی، دختران سرخ رویفارسی/ātašgun/
آرتیمیسدر اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون، همچنین نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی کمبوجیه در جنگ بین ایران و یونان بودیونانی/ārtimis/
آرشینآرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می‌باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز می‌باشدفارسی/āršin/
آریاندختدختر آریاییفارسی/āriāndoxt/
آرین دختدختر آریایی، دختر ایرانیفارسی/āriandoxt/
آزرمیدخت[آزرمی (اوستایی)= پیر ناشدنی+ دخت (پهلوی) = دختر و به معنی دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جواناوستایی/āzarmi doxt/
آشورینامنسوب به آشور، برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهادآشوری/āšorina/
آشیانلانه و کاشانهفارسی/āšiān/
آفرین نازدختری که بسیار ناز دارد، کنایه از دختر زیبا و طنازفارسی/āfarinnāz/
آفشیدآف = مهر، خور، شمس + شید = نور، روشنایی، خورشید، آفتاب ۱- نور و روشنایی خورشید؛ ۲- آفتاب، خورشید؛ ۳- مجاز از زیبا.فارسی/āfšid/
آلیشانشعله ورترکی/ālišān/
آمیتریسستاش کننده، شکر کننده، دختر داریوش سوم هخامنشی و همسر خشایارشااوستایی/āmitris/
آمیتیداهمسر کوروش کبیر و نام دختر ایشتوویگو (آستیاگ) از پادشاهان ماد، که فرزندان او از شوهر اولش (سپیتامه) به نام‌های «سپیتاک» و «مهاجران» از طرف کوروش به مقام ساتراپی [استاندار] منصوب گشتند.فارسی/āmitidā/
آمیتیس شاهدخت ایرانی دختر هووخشتر (شاه ماد) و نوه‌ی کیاکسار پادشاه ماد که پس از آن که نبرد بین شام و بابل و مصر با مادها به صلح انجامید به خواست پادشاه وقت که پدرش بود، به همسری بخت النصر پادشاه مصر در آمد. وی (بخت النصر) باغ های معلق بابل [از عجایب هفتگانه] را برای زنش آمیتیس ساخت.فارسی/āmitis/
آناشیدمرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید، دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادرترکی/ānāšid/
آویشنگیاهی از تیره‌ی نعناعیان با گل‌های سفید یا گلی و برگهای کوچک، پونه صحرائی، پونه کوهی.فارسی/āvišan/
آی بی بیماه بی بیترکی/āy bibi/
آیشن۱- شبیه ماه؛ ۲- مجاز از زیبا رو.ترکی/āy šen/
آینوش۱- ماه جاویدان؛ ۲- مجاز از نور ماهی که پر فروغ و همیشگی است، زیبایی زوال ناپذیر.فارسی–ترکی/āy nuš/
ابریشمرشته‌ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازندپهلوی/abrišam/
ارشیندوست‌ترینفارسی/aršin/
ارمیندختاَرمین = آرمین + دخت = دختر، دختری که از نژاد آرمین است.فارسی/armin doxt/
اسپانتاسپنتا، مقدس قابل ستایشفارسی/espāntā/
اسپنتاسپندینه، ورجاوند، پاک و مقدساوستایی/espantā/
استاتیرانام زن داریوش سوم، نام دختر داریوش سوم (او با مادر خود همنام بود)، نام ملکه‌ اردشیر، همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشیفارسی/estātirā/
اشرف الساداتشریفترین در ساداتعربی/ašrafosādāt/
افتخارالساداتسرافراز ساداتعربی/eftexārosādāt/
افراشتهبالا برده، بلند کرده، برافراشتهفارسی/afrāšte/
اقاقیادرختی است از راسته‌ی شبدرها که گل‌های خوشه‌ای سفید یا صورتی خوشبو دارد؛ آکاسیا.یونانی/aqāqiyā/
الیزابتقول و وعده خدا، اصل آن الیصابات، خداوند او را قسم خوردعبری/elizābet/
امیتیس آمیتیسفارسی/āmitis/
امین دختامین (عربی) + دخت (فارسی) دختر امین، دختر درستکارفارسی–عربی/amindoxt/
اندیشه۱- آنچه از اندیشیدن حاصل می‌شود‌، فکر؛ ۲- (در قدیم) توجه، غم‌خواری.فارسی/andiše/
انیژنام گیاهی است، بومادرانفارسی/aniž/
اسم دختر با شش نقطه 1
ناممعنیریشهفونتیک
اوشیننوعی گیاه از تیره نعنایانفارسی/ošin/
ایران دختدختر ایران، دختر ایرانی، دختر آریایی.فارسی/irān doxt/
ایساتیسمقدس و فرخنده، نام شهر یزد در متون یونانییونانی/isātis/
باستیانبردبار، شکیبافرانسوی/bāstiān/
بانوگشسبنام دختر رستم زال، زن گیو و مادر بیژنفارسی/bānugašb/
بخشندهصفت فاعلی از بخشیدن به معنای آنکه چیزی را بی‌آنکه عوضی بخواهد می‌بخشد؛ عطا کننده.فارسی/baxšande/
بدخشانیعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت می‌شودفارسی/badaxšān/
برشید۱- مرکب از بر به قد و بالا و شید به خورشید؛ ۲- مجاز از زیبا چون آفتاب.فارسی/baršid/
بریتاندختر دلیر و شجاعکردی/beritan/
بریدختبَری = پاکیزه، مبرا + دخت = دختر، دختر پاکیزه و پاکدامن و مبرا از گناه.فارسی–عربی/bari doxt/
بشارت۱- خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردن؛ ۲- در ادبیات عرفانی به معنای بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است.عربی/bešārat/
بشری ۱- بشارت، مژده، مژدگانی؛ ۲- از واژه‌های قرآنی (یونس: ۶۴).عربی/bošrā/
بعثت۱- برانگیختن و به کاری واداشتن، زنده کردن؛ ۲- انتصاب پیامبر اسلام(ص) به مقام نبوت از سوی خداوند.عربی/beesat/
بنفشه۱- هر یک از گیاهانِ کوتاه دولپه‌ای که در اوایل بهار می‌رویند؛ ۲- مجاز از مو، زلف؛ ۳ در اصطلاح شاعرانه بنفشه یا دسته ی گل بنفشه تداعی کننده زلف آشفته یا مجعّد یا جعد گیسوی یار، نزد شاعران است.فارسی/banafše/
بنیتادختر بی همتای منفارسی/benitā/
به آییندارای آیین بهترفارسی/behāeen/
به‌آییندارای آیین بهترفارسی/behāein/
بهترین۱- دارای بیشترین ارزش، خوبترین؛ ۲- زیباترین، قشنگ‌ترین؛ ۳- شایسته‌ترین.فارسی/behtarin/
بهشت۱- در ادیان جایی بسیار سرسبز و خرّم، با نعمت های فراوان که نیکوکاران پس از رستاخیز در آن زندگی جاوید خواهند داشت، جنت در مقابل دوزخ؛ ۲- مجاز از با صفاترین و بهترین جا؛ ۳- مجاز از دختر زیبا و با طراوت.فارسی/behešt/
بهشتهبهشت + ه (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بهشت؛ ۲- مجاز از زیبا رو.فارسی/behešte/
بهشیدتابناک و دارای فروغ و روشنایی.فارسی/behšid/
بهیدختبهی + دخت = دختر، دختر نیک و خوب.فارسی/behi doxt/
بهین بانومرکب از بهین (بهترین) + بانوفارسی/behinbānu/
بی بی گلبی بی (ترکی) + گل (فارسی)، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخوردهفارسی–ترکی/bibigol/
بی بی ماهبی بی (ترکی) + ماه (فارسی)فارسی–ترکی/bibimāh/
بیدختدر نجوم زهره، ناهیدفارسی/bidoxt/
بیدمشک۱- نوعی بید که گل‌های معطر آن در اواخر اسفندماه ظاهر می‌شوند؛ ۲- سنبله‌های نر و معطر این گیاه که مصرف دارویی هم دارد.فارسی/mešk bid/
بیریوانشیردوش، زن یا دختری که در شیردوشگاه شیر گوسفندان را می‌دوشد.کردی/birivān/
بیژهویژه، خالصکردی/biže/
بیکژهموار، صافکردی/bikež/
پاپوکنعنای دشتی با گل آذینی، مثل سنبل در بخش خراسانفارسی/pāpuk/
پاداشاجر کار خوب، جزافارسی/pādāš/
پادینادر گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می‌شودفارسی/pādinā/
پارسا دختپارسا + دخت = دختر، دختر پاکدامن و پارسا.فارسی/pārsā-doxt/
پارمینپار + مین، تکه یا قطعه‌ای از بلورفارسی/pārmin/
پاک دختدختر بیگناه و معصومفارسی/pākdoxt/
پاکچهرخوش صورتفارسی/pākčehr/
پاکدینمجاز از آن که در باور و اعتقادش استوار باشد، پاک اعتقاد.اوستایی/pākdin/
پاکشادبی‌اندوه و بی‌مسئولیت.فارسی/pāk šād/
پالیزباغ، جالیز.اوستایی/pāliz/
اسم دختر با شش نقطه 2
ناممعنیریشهفونتیک
پامچالگلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجیفارسی/pāmčāl/
پانته آ۱- زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به شمار می‌رفت؛ ۲- از اسامی باستانی.فارسی/pānteā/
پانتینام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشیفارسی/pānti/
پانیامحافظ و نگهدارنده.فارسی/pāniyā/
پانیدهم معنی اسم پانیذ، در قدیم به معنی شکر که در پزشکی هم به کار میرفته است، نوعی حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ و خمیر میساختند.فارسی/pānid/
پانیساپانی = آب + سا (پسوند شباهت)، ۱- همانند آب، مانند آب؛ ۲- مجاز از زیبا و با طراوت.فارسی/pānisā/
پانیککسی که قدمش نیک است، خوش قدمفارسی/pānik/
پایونپیرایه، زیور، آرایش.فارسی/pāyun/
پذیرهاستقبال، پیشواز، آنچه پذیرفته شدهفارسی/pazire/
پرارینخوب و نیکو.فارسی/pa(e)rārin/
پرخیدهسخن سربستهفارسی/parxideh/
پردوشپریشبفارسی/parduš/
پرسیانپیچک، عشقه، گیاهی زینتی از خانوادهی عشقه که ساقهی آن بالارونده و خزنده است و مصرف دارویی دارد. آن را به روی دیوار میبَرند و تمام سطح دیوار را میپوشانَد.فارسی/parsiyān/
پرسیاناپَرسیان = پرشیان، گیاه پر سیاوشان + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به پَرسیان؛ ۲- مجاز از زیبا و لطیف.فارسی/parsiyānā/
پرسیننام ایران (پارس) در کتابِ تاریخِ موسی خورنی.فارسی/persin/
پرشادمملو از شادی و خنده.فارسی/poršād/
پرگشاپرگشاینده، پرواز کننده.فارسی/par gošā/
پرن بانوپروین بانوفارسی/paranbānu/
پرندیسپَرَن + دیس (پسوند شباهت)، شبیه به پَرَن پَرَن، زیبارو، نرم و لطیف چون پرندفارسی/paran dis/
پرنیانوعی دیبای منقش، پرنیانفارسی/parniyā/
پرنیکاپرنیان، حریر منقشفارسی/parnikā /
پروشلطیف چون پرفارسی/poruš/
پروشاهم معنی اسم پروشات و به معنی بسیار شادفارسی/perošā/
پروین۱- در نجوم به دسته‌ای از شش ستاره‌ی درخشان در صورت فلکیِ ثور گفته می‌شود؛ ثریا، هفت خواهران، خوشه‌ی پروین ۲- در قدیم مجاز از اشک بوده است.اوستایی/parvin/
پری رخپری رو، پری رخسار، خوبرویفارسی/pari-rox/
پری رخسارهم معنی اسم پری چهرفارسی/pari-roxsār/
پری زاددر قدیم به معنی پری‌زاده، آنکه از نژادِ پَری است؛ مجاز از زیبارو.فارسی/pari-zād/
پری فامشبیه به فرشته، زیبا چون پریفارسی/pari-fām/
پری فردختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست و با شکوه و وقار است، مرکب از پری و فرفارسی/pari-far/
پریانمنسوب به پری، فرشتگان، زیبافارسی/pariyān/
پریزادهپریزادفارسی/parizāde/
پریسانپری + سان (پسوند شباهت)، ۱- چون پری؛ ۲- کنایه از زیبا روی است.فارسی/parisān/
پریگونمانند پریفارسی/parigun/
پریمرزاز نام های برگزیدهفارسی/parimarz/
پریننرم و لطیف چون پرفارسی/parin/
پریناواژه مرکب از پر = نرمی و لطافت + ین نسبت + الف اسم ساز و به معنای «به نرمی و لطافت پر».فارسی/parinā/
پرینامپَری + نام = شهرت و آوازه، ۱- ویژگی کسی که شهرت و آوازه او در زیبایی چون پری است؛ ۲- مجاز از زیبارو.فارسی/parinām/
اسم دختر با شش نقطه 3
ناممعنیریشهفونتیک
پژالبه معنی جوانه نازک، شاخه‌های ریز درختان، جوانه نازک، شاخه‌های تازه روییده و ریز درختانکردی/pežāl/
پوپرگیسو، زلفکردی/poper/
پوپکهدهد، پوپوکفارسی/pupak/
پوپهپوپکفارسی/popak/
پودینهپونهفارسی/pudineh/
پولینطاووس، پاولینافرانسوی/polin/
پیروزهاز سنگ‌های قیمتیفارسی/piruze/
پیمانه۱- هر ظرف یا مقیاسی دیگر از آن برای اندازه‌گیری مقدار معینی از هر چیز استفاده شود؛ ۲- در قدیم به معنی جام شراب و همچنین مجاز از شراب بوده است.فارسی/peymāne/
پیوندبن مضارعِ پیوستن، ۱- پیوستن؛ ۲- پیوسته بودن دو یا چند کس؛ ۳- ازدواج؛ ۴- عهد و پیمان؛ ۵- در قدیم به معنی خویشی، بستگی یا خویشاوند و همچنین به معنی عهد و پیمان مورد استفاده قرار می‌گرفته است.فارسی/peivand/
تاج دختتاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر)فارسی/tājdoxt/
تارمیتابنیان، اساسآشوری/tārmitā/
تاک آفرینمرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده)فارسی/tākāfarin/
ترنیانسبدی که از شاخه های بید می‌بافندفارسی/taranyān/
تنی ناردر گویش مازندران شکوفه انارفارسی/taninār/
تواندختتوان + دخت = دختر، دختری که نیرومند و توانا باشد.فارسی/tavān doxt/
توتیا۱- از آبزیان دریایی که در بستر دریا زندگی میکند؛ ۲-نوعی ماده شیمایی که به عنوان سُرمه استفاده میکنند.فارسی/tutiyā/
توران دختتوران + دخت = دختر و به معنی دختر تورانیفارسی/turān-doxt/
تی تیشکوفهگیلکی/titi/
تی نازچشم نازلری/teenāz/
تیانازتیا = چشم + ناز = زیبا و قشنگ، ۱- چشم زیبا و قشنگ؛ ۲- مجاز از زیباروی عزیز و گرامی چون چشم.لری/tiyā nāz/
تیسانازدر گویش مازندران مرکب از تیسا (خالص) + ناز (زیبا)فارسی/tisānāz/
تینابآنچه در خواب دیده می‌شود، رؤیافارسی/tināb/
ثابتهمؤنث اسم ثابت، یکی از ستارگان ثابت.عربی/sābete/
ثمینگرانبها، قیمتی، گرانعربی/samin/
ثمیناثمین + الف نسبت، منسوب به ثمینعربی/saminā/
ثمینهگران بها، قیمتی، گرانعربی/samine/
ثنایاجمع تثنیه، دندان مقدم دهان.عربی/sanāyā/
جهان آفرین۱- آن که عالم را خلق کرده است؛ ۲- خدا.فارسی/jahān-āfarin/
چشمکچشم کوچک، اشاره با گوشه چشمفارسی/češmak/
چشمه۱- محلی که در آن، آب زیرزمینی به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر می‌شود؛ ۲- در قدیم مجاز از خورشید؛ ۳- در قدیم به معنای معدن؛ ۴- در عرفان منبع فیض الهی و عالم عمی، و نیز قلب عارف کامل واصل.فارسی/če(a)šme/
چلچلهپرستوفارسی/čelčele/
چماندیسمانند ناز و کرشمهفارسی/čamāndis/
چمن افروزآن که یا آنچه زینت دهنده چمن است، نام چند نوع گیاه علفی که گل آذین قرمزرنگ آنها به شکل تاج خروس است، تاج خروسفارسی/čamanafruz/
چمن نازمجاز از زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است.فارسی/čaman-nāz/
چهرمینوآن که چهره‌ای زیبا چون بهشت داردفارسی/čehrminu/
چیلانهدرخت عنابفارسی/čilāne/
چیمنسرسبز و باطراواتترکی/čiman/
اسم دختر با شش نقطه 4
ناممعنیریشهفونتیک
خاتینبانو، خاتونلری/xātiin/
خجسته لقا۱- آنکه چهره‌ای فرخنده و مبارک دارد؛ ۲- مجاز از زیبارو.فارسی/xojasteh-leqā/
خرشیدخورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانیفارسی/xaršid/
خندان چهرآن که چهره ای خندان و متبسم داردفارسی/xandānčehr/
خندان دختدختر خنده روفارسی/xandāndoxt/
خورشیدآفتابِ درخشان، مجاز از نور این کره، آفتاب، مجاز از زیبارو.فارسی/xoršid /
خورشیدمهرآن که مهر و محبتی چون خورشید داردفارسی/xoršidmehr/
خورشیدهمنسوب به خورشیدفارسی/xoršide/
خوش لقاخوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبافارسی–عربی/xošlaqā/
خوش نوازموسیقیدان، نیکو نوازفارسی/xošnavāz/
دخشیددُخ = دختر+ شید = خورشید ۱- دختر خورشید؛ ۲- مجاز از زیباروی.فارسی/doxšid/
درثمیندُر = مروارید، لؤلؤ + ثمین = گران بها، قیمتی ۱- دُر و مروارید گران بها، لؤلؤ قیمتی؛ ۲- مجاز از گران بها و ارزشمند.عربی/dorsamin/
درینوشدُری= درخشان و تابان+ نوش= جاوید و جاویدان ۱-روی هم درخشندگی و تابندگی جاوید و جاویدان؛ ۲- مجاز از زیبارو.فارسی–عربی/dorri nuš/
دسپینانام همسر مسیحی اوزون حسنفرانسوی/despinā/
دلپذیرمجاز از پسندیده، مطبوع.فارسی/del pazir/
دلژینزندگی دوست داشتن، زندگی باصفا، زندگی موافق طبع.کردی/delžin/
دیباچهردیبا + چهر = چهره، ۲- چهره‌ی چون دیبا؛ ۳- مجاز از زیبارو.فارسی/dibā-čehr/
دیبادختدیبا + دخت = دختر، دختر چون دیبا؛ مجاز از زیبارو.فارسی/dibā-doxt/
دیندختدین + دخت = دختر، دخترِ متدین، دخترِ دیندار مؤمن.فارسی/din doxt/
راشینراش = نوعی درخت در جنگل‌های ایران + ین (پسوند نسبت) ۱- مجاز از سر سبز و خرّم و با طراوت؛ ۲- راشین در برخی منابع راه آبی یا جویباری که از سبزه زار می‌گذرد معنی شده است.کردی/rāšin/
رامبهشتآرام بهشتفارسی/rāmbehešt/
رامش دخترامش + دخت = دختر، ۱- دختر شاد و شادمان؛ ۲- مجاز از دختری که موجب شادی و طرب و نصیب و بهره است.فارسی/rāmeš-doxt/
رامین دخترامین + دخت = دختر، دخترِ طربناک.فارسی/rāmin-doxt/
رخشیدرُخ + شید = خورشید ۱- صورت همچون خورشید؛ ۲- مجاز از زیباروی.فارسی/roxšid/
رخشیده۱- آن که چهره‌اش مثل خورشید است، آفتاب روی؛ ۲- مجاز از زیبارو.فارسی/roxšide/
رسپینافصل پاییز، پاییز.پهلوی/raspinā/
رشینهراستین، صمغ درخت صنوبرفارسی/rašine/
رقیه ساداتنامی مرکب از رقیه + ساداتعربی/roqayesādāt/
روانشید۱- جان چون خورشید، روح چون آفتاب؛ ۲- مجاز از جان و روان پاک و مبرا را گویند.فارسی/ravān šid/
روژینروژ = روز + ین (پسوند نسبت)، ۱-منسوب به روز؛ ۲- تابناک و درخشنده؛ ۳-مجاز از زیبا.کردی/ružin/
روژیناروژ ‌= ‌روز ‌+ ‌ین ‌(پسوند نسبت)‌ + ‌ا (پسوند‌نسبت)، منسوب به روزکردی/ružinā/
روشن بانوبانوی تابان و شادفارسی/rošanbānu/
ریجیناملکه وار، باشکوه و وقارلاتین/rijinā/
ریشناروشنا، نور، روشناییلری/rišnā/
اسم دختر با شش نقطه 5
ناممعنیریشهفونتیک
زرافشان۱- ذرات زر پاشیده شده، با ذرات طلا اندود شده؛ ۲- زربافت؛ ۳- نثار کننده زر و سکه‌ی طلا.فارسی/zar afšān/
زری دخت۱- دختر زرین؛ ۲- مجاز از دختر گران قیمت، دختر قیمتی و پربها.فارسی/zari-doxt/
زرین بانوبانوی طلایی، طلا خانمفارسی/zarrinbānu/
زرین گیسآن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامینفارسی/zarringis/
زرین گیسآن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامینفارسی/zaringis/
زیتون۱- میوه‌ی بیضی شکل سفت و گوشتی به اندازه‌ی توت که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر میکند و از آن روغن نیز می‌گیرند؛ ۲- درخت همیشه سبز این میوه که برگ و میوه‌ی آن مصرف دارویی دارد؛ ۳- از واژه‌های قرآنی.عربی/za(e)ytun/
زیتونهیکدانه زیتونعربی/za(e)ytune/
زینتآذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیورعربی/zinat/
زیورتاجآن که چون زیور و جواهری بر تاج می‌درخشدفارسی/zivartāj/
زیوردختدختر آرایش شده.فارسی/zivar-doxt/
زیویننقره‌ای، نقره گونکردی/zivin/
زیویننقره‌ای، نقره گونکردی/zivin/
ژاسمینیاسمنفرانسوی/žāsamin/
ژاکلینمونث ژاک، ریشه کن کنندهفرانسوی/žāklin/
ژالینشعله آتشترکی/žālin/
ژانتمونث ژان (ژان = یحیی، یوحنا، خداداد)فرانسوی/žānet/
ژانیااز نامهای باستانیفارسی/žāniā/
ژانیااز نامهای باستانیفارسی/žāniyā/
ژنیاژنیکارمنی/ženiā/
ژنیاژنیکارمنی/ženyā/
ژنیکبا استعداد، نابغهارمنی/ženik/
ژیاناژیان = زندگی، حیات + ا (پسوند نسبت) ۱) منسوب به ژیان؛ ۲) مجاز از دارای زندگی و حیات.کردی/žiyānā/
ژیناژین در کردی = زندگی + ا (پسوند نسبت)] ۱- منسوب به زندگی ۲- مجاز از زندگی، حیاتکردی/žinā/
ژیندازندگی مادر، زندگی بخشکردی/žindā/
ژینوژین در کردی = زندگی + او /-u/ (پسوند دارندگی)، ۱-دارای زندگی؛ ۲- مجاز از زنده، زندگی، دارای حیات.کردی/žinu/
ژینوسباهوش، نابغه، ژینافرانسوی/žinus/
اسم دختر با شش نقطه 6
ناممعنیریشهفونتیک
سپینوددر شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گورفارسی/sepinud/
ستاتیرادختر داریوش سوم، زن اسکندر، زن اردشیر، مادر اردشیر سوم، دختر ارسان زن داریوش سوم.فارسی/setātirā/
سرویندختسَروین + دخت = دختر، دختر سرو گونه، دختری که ویژگی سرو (شادابی و طراوت، بلند بالایی) را دارد.فارسی/sarvin doxt/
سوژینسوختن، سوزان.کردی/sužin/
سیده خاتونبانوی بزرگعربی/sayedexātun/
سیرانوشسیر (در پهلوی) راضی و خشنود + انوش= جاویدان، خوشنودی و رضایت‌مندی جاودان.پهلوی/sirānuš/
سیمین بر۱- مجاز از سیم اندام، دارای اندامی سفید؛ ۲- مجاز از زیبا.فارسی/simin-bar/
سیمین رخمجاز از داشتن چهره سفید و زیبافارسی/simin-rox/
سیمین زرسیمین = نقره‌ای + زر = طلا، ۱- ساخته شده از نقره و طلا؛ ۲- مجاز از ارزشمند، گران‌بها.فارسی/simin-zar/
سیمین عذارمجاز از دارای چهره‌ی سفید و زیبا.فارسی/simin-eezār/
سیمین فرسیمین = نقره‌ای + فر = شکوه و جلال، مجاز از دارای شکوه و جلال و والا و ارزشمند.فارسی/simin-far/
سینا دختدختر دانا و دانشمند، دختر با علم و دانش.فارسی/sina-doxt/
سیندختدختر سین (سیمرغ)فارسی/sindoxt/
شاپرکنوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کندفارسی/shaaparak/
شاپریشاه پریفارسی/shaapari/
شادپریاز نام های برگزیدهفارسی/shaadpari/
شادپورپسر شاد و خوشحالفارسی/shaadpoor/
شاددختدختر شادفارسی/shaaddokht/
شادلیننرمی و ملایمت، شاد روی نرمخو، آرام و خوش چهرهفارسی/shaadlin/
شادیاناز روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آورفارسی/shaadiyaan/
شادیانهاز روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آورفارسی/shaadiaaneh/
شارمینفرخنده و خجستهزبان باستانی–سانسکریت/shaarmin/
شارمیناخجسته، فرخنده، مرکب از شارمین (سنسکریت) + الف تانیث (فارسی)زبان باستانی–سانسکریت/shaarminaa/
شارینمتمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، نام دهی در قزوینفارسی/shaarin/
شامخاتصفت کوه، بلندعربی/shaamekhaat/
شاه پریبوی عنبر و مشکفارسی/shaahpari/
شاهدختشاه دختر، دختر شاهفارسی/shaahdokht/
شایگانهبه طور شایستگی و لیاقت و سزاواریفارسی/shaaygaane/
شایناشاهدانهفارسی/shaaynaa/
شایندهلایق و سزاوارفارسی/shaayande/
شاینهشاهدانهفارسی–لری/shaayene/
شب ناززیبایی شب، ناز شبفارسی/shabnaaz/
شبدیسمانند شبفارسی/shabdis/
شبگیرسحرگاه، صبح زود، مرغی که هنگام صبح می خواندفارسی/shabgir/
شرف الزمانعزت و شرف زمانهعربی/sharafozamaan/
شرمیناز نام های برگزیدهفارسی/sharmin/
شرویننام قلعه شروانفارسی/shervin/
شریندر گویش سمنان شیرینفارسی/sherin/
شکردختدختر خوب رو و شیرینفارسی/shekardokht/
اسم دختر با شش نقطه 7
ناممعنیریشهفونتیک
شکرینشکر (سنسکریت) + ین (فارسی) هر چیز شیرینفارسی/shekarin/
شکفتهباز شده، شکوفا (به مجاز) خندان، شاد، شاداب، تازهفارسی/shekofte/
شکیباصبور، بردبارزبان باستانی–اوستا/shakibaa/
شکیبهبردبار، صبورفارسی/shakibe/
شنایاهمه چیز دانفارسی/shenaayaa/
شه پریشاه پریان، زن زیباروفارسی/shahpari/
شهدختدختر شاه، عالی قدر و ارزشمندفارسی/shahdokht/
شهر دختاز نام های برگزیدهفارسی/shahrdokht/
شهرانگیرشهرآشوبفارسی/shahraangiz/
شهرینشهری، منسوب به شهرفارسی/shahrin/
شهیناز نام های برگزیدهفارسی/shahin/
شیبهپیری، تیرانداز، سپید شدن موی سرعربی/shaybe/
شیدانهدرخت عنابفارسی/shaydaane/
شیدرخآفتاب رو، درخشان رو، (به مجاز) زیبافارسی/shidrokh/
شیلانهزردآلوکردی/shaylaane/
شیناشنا و آب ورزی، شیناب، شناوری، سعی و کوشش و جِد و جَهدفارسی/shinaa/
عتیقهمونث عتیقعربی/atighe/
عجب نوشعجب (عربی) + نوش (فارسی) اسم شخصیت زنی در منظومه خسرو و شیرینفارسی–عربی/ajab noosh/
عرشیانعرش (عربی) + ی (فارسی) + ان (فارسی)، فرشتگان، ملائکهفارسی–عربی/arshiaan/
فرخنده چهردارای چهره مبارک و خجستهفارسی/farkhondechehr/
فرزان دختدختر فرزانه و دانافارسی/farzaandokht/
فرشته روزیبارو و مانند فرشتهفارسی/fereshteroo/
فرشیدهفر+ شیده = نور آفتاب، شکوه آفتابفارسی/farshide/
فرهیختهادب کرده، آموخته، مودب، با فرهنگفارسی/farhikhte/
فریشافریسا = پریسا، دختری که چون پری زیباستفارسی/farishaa/
فریوشپریوش، مانند پریفارسی/farivash/
فضیلتبرتری در دانش، هنر و اخلاق، ارزش و اهمیت، شرفعربی/fazilat/
قشنگزیبا، خوشگلفارسی/ghashang/
قشنگ گلگل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف استفارسی/ghashanggol/
کاتبیننویسندگانعربی/kaatebin/
کاتوزیانمنسوب به کاتوزیفارسی/kaatooziaan/
کاشیننام محلی در شمال ایلامفارسی/kaashin/
کی آفرینآفریننده پادشاهفارسی/keyaafarin/
کیان چهردارای چهره و رخساره شاهانهفارسی/kiaanchehr/
کیان دختدختری از نسل شاهان، شاهزادهفارسی/kiaandokht/
کیهان دختمرکب از کیهان (دنیا) + دخت (دختر)فارسی/keyhaandokht/
کیوان چهراز نام های برگزیدهفارسی/keivaanchehr/
کیوان دختمرکب از کیوان (نام ستاره‌ای) + دخت (دختر) – دختر کیوانفارسی/keyvaandokht/
گشسب بانودختر رستمفارسی/goshasbbaanoo/
girl 00 1 jpg -
ناممعنیریشهفونتیک
گشین(گش = خوب، خوش، با ناز راه رفتن + ین (پسوند نسبت))(به مجاز) زیبا و دوست داشتنیفارسی/gashin/
گیزلینپنهانیترکی/gizlin/
لاچینشاهین شکاریفارسی–ترکی/laachin/
لاله پوشپوشیده از لالهفارسی/laalepoosh/
ماه پروینماپروین، نام گیاهی است معطر و طبیفارسی/maahparvin/
متشابههمانندعربی/motashaabeh/
مستبینآشکار کننده، روشن گرعربی/mostabin/
مستقیمراستعربی/mostaghim/
مشترکونشریکان، مشترکهاعربی/moshtarekoon/
مشیانهنخستین آفریده، نام نخستین زن (حوا)زبان باستانی–اوستا/mashyaane/
مقرنینقدرتمندانعربی/mogharanin/
مقیتااز اسماءحسنی به معنی مقتدرعربی/moghitaa/
منتشرپراکندهعربی/montashar/
منشاتچیزهای روانعربی/monsha’aat/
منیژهخواهر فرنگیس، دختر افراسیابفارسی/manizheh/
مهرچینبرگزیننده مهر یا نورفارسی/mehrchin/
مینادختدختر مینافارسی/minaadokht/
میناوشبه رنگ مینافارسی/minaavash/
مینوشنوشنده می، می نوشندهفارسی/meinoosh/
میهن تاجتاج کشور، میهن + تاجفارسی/mihantaaj/
میهن دختدختر برگزیده میهنفارسی/mihandokht/
نازآفرینمرکب از ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، نام همسر فتحعلی شاه قاجارفارسی/naazaafarin/
نازخاتونبانوی زیبا، نام دختر امیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتوفارسی/naazkhaatoon/
نازگیتیموجب نازش و مباهات گیتیفارسی/naazgiti/
نازنیندارای ناز، نازک اندام، دوست داشتنیفارسی/naazanin/
ناشراتپخش کنندگانعربی/naasheraat/
نرجس خاتونمرکب از نرجس (نرگس) و خاتون، لقب مادر حضرت مهدی عج اللهفارسی/narjeskhaatoon/
نشمیلزیباکردی/nashmil/
نگارشیدنقش و نگار درخشانفارسی/negaarshid/
نورافشاننور (عربی) + افشان (فارسی) آنچه از خود نور و روشنایی منتشر می‌کند، نورپاشفارسی–عربی/noorafshaan/
نوشبانوبانوی شاد و شیرین و لطیففارسی/nooshbaanoo/
نوشیدمرکب از نو (تازه) + شید (خورشید)، نام مادر مانی دین آور معروف ایرانیفارسی/nooshid/
نیش هانوش طلب، درپی آرامش، صلح جو، کام طلبلری/nish’haa/
girl 7 jpg -
ناممعنیریشهفونتیک
نیشانشانهکردی/nishaa/
نیک آفریدآفریده خوب و نیکوفارسی/nikaafarid/
نیک اختردارای ستاره و طالع خوب و خوش، خوشبخت، سعادتمندفارسی/nikakhtar/
نیک تاجآن که تاج نیکو و خوب داردفارسی/niktaaj/
نیک چهرنیک چهره، خوبرو، نیکوروی، زیبافارسی/nikchehr/
نیک چهرهنیکچهر، خوبرو، نیکوروی، زیبافارسی/nikchehre/
نیک دختدختر خوب و نیکوفارسی/nikdokht/
نیوشاشنونده، یادگیرندهفارسی/niooshaa/
هلپرینرقصیدنکردی/halperin/
همایون چهرخوشروی، خوش سیما و زیبافارسی/homaayoonchehr/
همایوندختدختر فرخنده و مبارکفارسی/homaayoondokht/
همیشه بهارگیاهی زینتی یا خودرو با گلهای زرد یا نارنجی که در تمام مدت سال دیده می‌شودفارسی/hamishebahaar/
هوژینآموختنکردی/huzhin/
هیژانارزیدن، جنبیدنکردی/hizhaan/
ویکتوریاپیروز شدن، الهه پیروزی در روم باستانلاتین/victoria/
یارنوشدوست و یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است.فارسی/yaarnoosh/
یکیتیاتحاد، همبستگیکردی/yakiti/

انتخاب نام، اغلب اولین و مهم‌ترین تصمیمی است که والدین برای فرزند خود می‌گیرند. نام، بیش از یک کلمه یا علامت شناسایی ساده است؛ این انتخاب نمادی از هویت، میراث فرهنگی و حتی انتظاراتی است که والدین از آینده فرزند خود دارند. نام‌ها می‌توانند بر ادراک، روابط اجتماعی و حتی فرصت‌های افراد در زندگی تأثیر بگذارند. در بسیاری از فرهنگ‌ها، مراسم خاصی برای نام‌گذاری وجود دارد که نشان‌دهنده اهمیت عمیق این اقدام است.

انتخاب نام، گزینشی است که فراتر از یک علامت شناسایی، به تعیین هویت، فرهنگ و حتی سرنوشت یک فرد می‌پردازد. در میان پژوهش‌های روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی، انتخاب نام به عنوان یکی از مقولاتی مطرح است که می‌تواند تأثیرات بلندمدت و ژرفی بر زندگی فرد داشته باشد. این انتخاب، که اغلب به دور از هرگونه اطلاعات پیشین درباره‌ی شخصیت یا خصایص آینده‌ی کودک صورت می‌گیرد، نه تنها بازتاب‌دهنده‌ی ارزش‌ها و امیدهای والدین است، بلکه می‌تواند به‌طور بالقوه راهی برای ارتباط فرد با اجداد، میراث فرهنگی و جامعه‌ی او باشد.

نقطه
Logo