انتخاب نام برای فرزند یکی از دلپذیرترین مراحل آماده شدن برای ورود یک عضو جدید به خانواده است. اما این فرایند ممکن است دشوار نیز باشد، چرا که نام یک بخش مهم از هویت فرزند شما و همراه همیشگی او خواهد بود.
اسم اولین چیزی است که افراد دیگر از فرزند شما می شناسند و بنابراین بر تعاملات اجتماعی او تاثیر می گذارد. نام می تواند اولین تصویری که دیگران از فرزند شما دارند را تعیین کند.
نام ها می توانند رابطه قوی با فرهنگ، مذهب، یا تاریخ خانوادگی داشته باشند. انتخاب یک نام که این ارتباطات را نشان دهد، می تواند به فرزند شما برای درک اینکه از کجا آمده و به کجا می رود، کمک نماید.
نام ها معانی خاص خود را دارند و این معنی می تواند تاثیر زیادی بر چگونگی درک فرزند شما از خودش داشته باشد. پیش از انتخاب یک نام، تحقیق در مورد معنی آن اهمیت زیادی دارد.
نامی که به راحتی تلفظ و نوشته می شود، می تواند به کودک شما در برقراری ارتباط با دیگران کمک کند. اگر یادآوری و گفتن نامی که انتخاب میکنید برای بیشتر افراد سخت باشد، ممکن است منجر به اشتباه و سوء تفاهم شود.
در ادامه مطلب لیست کاملی از اسم پسر با حرف ق را گردآوری کردیم تا راهنمایی برای شما عزیزان در انتخاب این مهم باشد. با ما همراه باشید.
اسم پسر فارسی که با حرف ق شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
قابوس | /qābus/ | کاووس |
قلندر | /qalandar/ | هر یک از افراد قلندریه، فرقهای از صوفی که به دنیا بی توجه و نسبت به آداب و رسوم بی قید بودهاند |
قهرمان | /qahre(a)mān/ | ۱- آن که در کار دشوار و مهمی مثل ورزش یا جنگ تلاش زیادی کرده و به شهرت رسیده است؛ ۲- پهلوان؛ ۳- دلاور؛ ۴- نگهبان و محافظ. |
قیام | /qiam/ | به پا خواستن |
اسم پسر ترکی که با حرف ق شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
قاآن | /qa ān/ | پادشاه بسیار عادل و بخشنده |
قاورد | /qāvard/ | نوعی حلوا، موسس سلسله سلجوقیان |
قراتکین | /qaratakin/ | غلام سیاه، نام یکی از امیران سامانی |
قزل ارسلان | /qezelarsalān/ | شیر سرخ و نیرومند |
قلی | /qoli/ | غلام، بنده، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند حسینقلی، حسنقلی |
قلیچ | /qelič/ | شمشیر، تیغ |
اسم پسر عربی که با حرف ق شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
قائد | /qā’ed/ | ۱- آن که جمعی از مردم را رهبری میکند، رهبر، پیشرو، پیشوا ۲- رئیس قافله، کاروان سالار؛ ۳- در نجوم نام ستارهای است در انتهای دُم صورت فلکی دُب اکبر. |
قائم | /qā’em/ | ۱- ایستاده، به حالت عمودی قرار گرفته؛ ۲- در ادیان لقب امام دوازدهم شیعیان که غایب است (عج) ۳- اقامه کنندهی حق، برپادارندهی دین ۴-مجاز از قدرتمند و با اراده |
قابیل | /qābil/ | یکی از فرزندان آدم که برادرش هابیل را کشت |
قادر | /qāder/ | ۱- دارای قدرت، توانا ۲- از نامها و صفات خداوند. |
قاسم | /qāsem/ | بخشکننده، مقسم |
قاسمعلی | /qāsemali/ | مرکب از نامهای قاسم + علی |
قانع | /qānee/ | ۱- آن که به دارایی خود یا آنچه در اختیار دارد، راضی است و بسنده میکند، قناعت کننده، خرسند؛ ۲- راضی و خرسند از جواب یا از سخنی که شنیده است، مُجاب. |
قاهر | /qāher/ | مقهور کننده، چیره، توانا |
قدرت | /qodrat/ | ۱- توانایی، توان، سلطه و نفوذ؛ ۲- در فلسفه قدیم توانایی ویژهی موجود زنده که با آن از روی قصد و اراده عملی را انجام میدهد یا ترک میکند. |
قدرت الله | /qodratollāh/ | قدرت خداوند. |
قدوس | /qoddus/ | ۱- پاک و منزه ۲- از نامها و صفات خداوند. |
قدیر | /qadir/ | ۱- توانا، قادر؛ ۲- از نامها و صفات خداوند. |
قدیر محمد | /qadir-mohammad/ | مرکب از نامهای قدیر و محمّد. |
قدیم | /qadim/ | ۱- دیرینه، کهن، قدیمی، زمان گذشته؛ ۲- در حالت قیدی به معنه در زمان گذشته، سابقاً؛ ۳- سابق، پیشین؛ ۴- از نامها و صفات خداوند. |
قربان | /qorbān/ | نزدیک شدن، صدقه، همنشین، در ترکی: ترکش، کماندان |
قربانعلی | /qorbānali/ | فدایی علی |
قزل ملک | /qezelmalek/ | پادشاه سرخ |
قطب الدین | /qotboddin/ | محور آیین و کیش |
قطران | /qatrān/ | چکیدن آب، قطران تبریزی از شاعران قرن پنجم هجری |
قمرالدین | /qamaroddin/ | ماه دین و مذهب |
قنبرعلی | /qanbarali/ | غلام علی |
قهار | /qahhār/ | ۱- نیرومند، پر زور ۲- سلطهگر و غالب و چیره ۳- از نامها و صفات خداوند. |
قوام | /qavām/ | استواری، استحکام. |
قوام الدین | /qavāmoddin/ | موجب استواری و استحکام دین |
قیام الدین | /qiāmoddin/ | موجب ایستادگی دین و آیین |
قیس | /qays/ | با خودنمائی و برازندگی راه رفتن، سختی، اندازه کردن، چیزی را به چیزی قیاس و اندازه نمودن |
قیطون | /qeytun/ | از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه مصر در زمان حکومت اسکندر مقدونی |
اسم پسر در شاهنامه که با حرف ق شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
قارن | /qāren/ | ۱) از خاندانهای اشرافی ایران در دورهی اشکانیان و ساسانیان؛ ۲) (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، پسر کاوهی آهنگر؛ ۳) نام باستانی ناحیهای کوهستانی در شهرستان ساری، شامل بخشهای دو دانگه و چهاردانگه. |
قباد | /qobād/ | محبوب، شاه محبوب، سرور گرامی |
قراخان | /qarakhan/ | امیر سیاه |
اسم پسر با حرف ق در سایر ریشه ها
نام | تلفظ | معنی | ریشه |
---|---|---|---|
قازان | /qāzān/ | پادشاه مغولی ایران | مغولی |
قیصر | /qeysar/ | لقب پادشاهان روم و بعضی از کشورهای اروپایی | لاتین |