انتخاب نام برای فرزند یکی از دلپذیرترین مراحل آماده شدن برای ورود یک عضو جدید به خانواده است. اما این فرایند ممکن است دشوار نیز باشد، چرا که نام یک بخش مهم از هویت فرزند شما و همراه همیشگی او خواهد بود.
اسم اولین چیزی است که افراد دیگر از فرزند شما می شناسند و بنابراین بر تعاملات اجتماعی او تاثیر می گذارد. نام می تواند اولین تصویری که دیگران از فرزند شما دارند را تعیین کند.
نام ها می توانند رابطه قوی با فرهنگ، مذهب، یا تاریخ خانوادگی داشته باشند. انتخاب یک نام که این ارتباطات را نشان دهد، می تواند به فرزند شما برای درک اینکه از کجا آمده و به کجا می رود، کمک نماید.
نام ها معانی خاص خود را دارند و این معنی می تواند تاثیر زیادی بر چگونگی درک فرزند شما از خودش داشته باشد. پیش از انتخاب یک نام، تحقیق در مورد معنی آن اهمیت زیادی دارد.
نامی که به راحتی تلفظ و نوشته می شود، می تواند به کودک شما در برقراری ارتباط با دیگران کمک کند. اگر یادآوری و گفتن نامی که انتخاب میکنید برای بیشتر افراد سخت باشد، ممکن است منجر به اشتباه و سوء تفاهم شود.
در ادامه مطلب لیست کاملی از اسم پسر با حرف م را گردآوری کردیم تا راهنمایی برای شما عزیزان در انتخاب این مهم باشد. با ما همراه باشید.
اسم پسر فارسی که با حرف م شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
ماتیار | /mātyār/ | مادیار |
ماد | /mād/ | ناحیه قدیمی از ایران شامل آذربایجان و عراق عجم، مدیا |
مادیار | /mādyār/ | ماد = مادر + یار = کمک کننده، یاور، مددکار و به معنی یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر. |
ماراب | /mārāb/ | بخت و دولت تازه |
ماراسپند | /mārespand/ | مهراسپند، کلام مقدس، روز بیست و نهم هر ماه شمسی |
مازیار | /māzyār/ | ماه ایزدیار، مازدیار، صاحبِ کوه ماز |
مانوک | /mānok/ | نوعی مرغابی که سرخاب هم نامیده میشود |
مانی | /māni/ | مانی در لغت به معنی «اندیشمند» است |
مانیاد | /mānyād/ | مان = ماندن + یاد ۱- به یاد بمان؛ ۲- مجاز از عزیز و گرامی. |
مانیار | /manyar/ | یار ماندگار |
ماه شاد | /māh-šād/ | مجاز از خوش سیمای شادمان، خوش سیمای خوشحال. |
ماهان | /māhān/ | ۱) نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد؛ ۲) نام یکی از شهرهای استان کرمان؛ ۳) نام دشت بزرگی در مغربِ تبریز. |
ماهبد | /māhbod/ | ماه + بُد/-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول) ۱- نگهبان ماه؛ ۲- مجاز از خوش سیما |
ماهداد | /māhdād/ | داده و بخشیده ماه |
ماهفر | /māhfar/ | دارای فر و شکوه ماه |
ماهوی | /māhoy/ | ماهو، لقب عمومی شاهان مرو |
مخمل | /maxmal/ | نوعی پارچه نخی یا ابریشمی لطیف |
مرآویز | /merāviz/ | مردآویج، دلاور، جنگنده با مردان |
مرتیا | /martiyā/ | جوانمرد، مردانه. |
مردآویج | /mardāvij/ | دلاور، جنگجو |
مرداس | /merdās/ | سنگ کوب، آسیای دستی، نام پدر ضحاک |
مردان | /mardān/ | منسوب به مرد، مردانه، مردها |
مرزوان | /marzvān/ | مرزبان. |
مشکان | /moškān/ | مشک + ان (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به مشک (ماده معطر شکم آهو) |
مناک | /menāk/ | اندیشنده. |
منوشنگ | /manušang/ | نام پدر هما در داستان همای و همایون |
مه کام | /mahkām/ | در آرزوی ماه |
مهبود | /mah bud/ | وزیر و گنجور بیدار دل انوشیروان که دلی پر خرد و رایی درست داشت و پیوسته در جستجوی نیکنامی بود و انوشیروان در بزمها بجز از دست وی غذا نمیخورد. |
مهتر | /mehtar/ | بزرگتر، سرور، پیغمبر |
مهداد | /mehdād/ | مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده، مجاز از بزرگزاده. |
مهدار | /meh dār/ | مِه = مِهتر، بزرگتر + دار = سرا، سرای، خانه، روی هم به معنی مِهتر خانه، بزرگتر خانه و سرا. |
مهر | /mehr/ | ۱- محبت و دوستی، مهربانی؛ ۲- خورشید؛ ۳- ماه هفتم از سال شمسی؛ ۴- روز شانزدهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم؛ ۵- در عرفان به معنی محبت به اصل خود با علم و آگاهی از یافت مقصد |
مهر آرتا | /mehr-ārtā/ | مهر = مهربانی و محبت + آرتا = مقدس، مهربانی و محبت مقدس. |
مهر آزاد | /mehr-āzād/ | نام یکی از اجداد رستم. |
مهر آزما | /mehr-āzmā/ | مهر آزمای، آزمایندهی محبت، آن که دوستی و مهر را به امتحان گیرد، مهرورز، عاشق. |
مهر اندیش | /mehr-āndiš/ | ۱- ویژگی آن که دارای اندیشه و فکر مهرورزی است؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت. |
مهر باز | /mehr-bāz/ | مهر= مهربانی و محبت + باز = طرفدار و دوستدار (جزء پسین کلمات مرکب)، دوستدار و طرفدار مهر و مهربانی و محبت. |
مهر بد | /mehr-bod/ | مهر = مهربانی و محبت + بُد /-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول)، ۱- محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ ۲-مجاز از شخصِ مهربان. |
مهر پو | /mehr-pu/ | مِهر = مهربانی، محبت + پو = پوینده، جستجو کننده، جوینده، آن که برای رسیدن به مهر و محبت و مهربانی تلاش و کوشش با شتاب میکند، پویندهی مهر، جویندهی مهربانی. |
مهر پویان | /mehr-puyān/ | مهر = مهربانی و محبت + پویان = جوینده و جستجو کننده، جوینده و جستجو کننده مهربانی و محبت. |
مهر جو | /mehr-ju/ | ۱- جویندهی عاطفه و دوستی؛ ۲- خواهان محبت از سوی دیگران. |
مهر خو | /mehr-xu/ | مهر = مهربانی، محبت + خو = خوی، عادت، ۱- دارای خوی و عادت ملازم با محبت و مهربانی؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت. |
مهر داد | /mehr-dād/ | دادهی مهر، آفریده شدهی مهر |
مهر دار | /mehr-dār/ | مهر = مهربانی، محبت + دار، ۱- دارندهی مهربانی و محبت؛ ۲- مجاز از مهربان. |
مهر زاد | /mehr-zād/ | زادهی مهر |
مهر سام | /mehr-sām/ | پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است |
مهر سینا | /mehr-sinā/ | مرکب از نامهای مهر و سینا. |
مهر شاد | /mehr-šād/ | خورشاد، شادمهر، خورشید هدایت کننده |
مهر کام | /mehr-kām/ | مهر = مهربانی، محبت + کام = آنچه خواستهی دل است، آرزو، خواهندهی مهربانی و محبت، آرزومند محبت. |
مهر کوش | /mehr-kuš/ | مهر = مهربانی، محبت + کوش = کوشش و سعی، کوشا و ساعی برای مهربانی کردن و مهرورزی. |
مهر کوشا | /mehr-kušā/ | در اوستا به معنی دیو ملکوش، مَهرک، طبق روایات اوستا طوفان آینده که جهان را ویران و مخلوقاتش را نابود خواهد کرد؛ ۲- در پهلوی مَلکوش، به همان معنا. |
مهر کیش | /mehr-kiš/ | مهر = مهربانی، محبت + کیش = آیین، دین، ۱- آن که دارای آیین مهرورزی و مهربانی می باشد؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت. |
مهر مند | /mehr-mand/ | مهر+ مند (پسوند دارندگی)، دارای مِهر، با محبت، دوست. |
مهر نام | /mehr-nām/ | مهر = محبت، دوستی، مهربانی + نام = مجاز از شهرت و آوازه، مشهور به مهربانی و دارندگی محبت؛ مجاز از مهربان و با محبت. |
مهر ورز | /mehr-varz/ | ۱- با محبت، مهربان؛ ۲- (در قدیم) عاشق. |
مهر وند | /mehr-vand/ | مهر = خورشید + وند (پسوند شباهت)، منسوب به خورشید، خورشیدی. |
مهر یاد | /mehr-yād/ | مهر = مهربانی و محبت + یاد = خاطره، یادآوری ۱- یادآوری مهربانی و محبت؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت. |
مهراب | /mehrāb/ | دارندهی جلوهی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد |
مهراد | /meh rād/ | مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد، جوانمرد مِهتر و بزرگتر |
مهراسپند | /mehrespand/ | کلام مقدس، از ایزدان زردشتی |
مهرام | /mahrām/ | مَه + رام ۱- آن که ماه رام اوست؛ ۲- مجاز از خوشبخت. |
مهران | /mehrān/ | به معنی دارندهی مهر |
مهران فر | /mehran-far/ | دارای شأن و شکوه از حیث مهربانی و محبت. |
مهراورنگ | /mehrorang/ | دارنده مهر و شکوه خورشید |
مهربانک | /mehrbānak/ | گیاه عشقه، نوعی پیچک |
مهرپویا | /mehrpuyā/ | در جستجوی مهر ومحبت، مهر + پویا |
مهرتاج | /mehrtāj/ | آنکه تاجش از خورشید است |
مهردید | /mehrdid/ | کسیکه مورد مهر و محبت قرار گرفته |
مهرسب | /mehrasb/ | دارنده اسب خورشید |
مهرعلی | /mehrali/ | دوستدار علی |
مهروان | /meh ravān/ | مِه = مِهتر و بزرگتر + روان، دارای روان بزرگ، دارای روح بزرگ. |
مهزیار | /mahziyār/ | مازیار |
مهناد | /mohnād/ | فریاد بلند. |
مهوند | /mehvand/ | مِه = مِهتر، بزرگتر + وند (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بزرگی و مِهتری؛ ۲- مجاز از مِهتر و بزرگتر. |
مهیاد | /mah yād/ | مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد، ۱- تداعیگر مِهتری و بزرگی؛ ۲- مجاز از مِهتر و بزرگتر. |
مهیار | /mah yār/ | ماهیار |
مهیمن | /mohaymen/ | معرب از عبری ۱- آگاه به حاضر و غایب؛ ۲- از نامها و صفات خدا. |
میرک | /mirak/ | امیر کوچک |
میهن یار | /mihanyār/ | دوست و یاور میهن |
میهندوست | /mihandust/ | میهن پرست |
اسم پسر کردی که با حرف م شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
ماردین | /mārdin/ | نام یکی از شهرهای کردستان ترکیه است که در دامنهی جنوبی قراجه داغ واقع است |
ماژان | /māžān/ | بزرگان |
اسم پسر عربی که با حرف م شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
مؤتمن | /mo’taman/ | مورد اعتماد، امین. |
مؤمن | /mo’men/ | ۱- در ادیان یه معنی آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت میکند، دیندار، متدین؛ ۲- مجاز از مسلمان؛ ۳- از نامها و صفات خداوند. |
مؤید | /mo’ayyed/ | تأیید کننده |
مائد | /mā’ed/ | ۱- خوردنی، طعام؛ ۲- سفرهای که بر آن غذا میگذارند. |
ماجد | /mājed/ | دارای مجد و بزرگی، بزرگوار |
ماشاءالله | /māšā’allāh/ | ۱- (شبه جمله) آنچه خداوند بخواهد، (برگرفته از قرآن کریم) ۲- مجاز از هنگام تعجب و تحسین برای دفع چشم بد گفته میشود، چشمِ بد دور |
ماکان | /mākān/ | آنچه بوده است |
مالک | /mālek/ | ۱- آن که صاحب مِلک یا املاکی است؛ ۲- آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد؛ ۳- از نامها و صفات خداوند؛ ۴- در ادیان ملک الموت گیرندهی جان |
ماهد | /māhed/ | ۱- گسترنده، گستراننده؛ ۲- نامی از نامهای باری تعالی. |
ماهر | /māher/ | آن که در انجام کار و فن هنری استاد باشد و آن را بخوبی انجام دهد، حاذق، چیره دست. |
مایل | /māyel/ | راغب، خمیده |
مبارز | /mobārez/ | ۱- آن که برای رسیدن به هدف خود پیوسته با مخالفان در جدال و ستیز است؛ ۲- آن که فعالیت سیاسی دارد؛ ۳- همآورد، حریف، رزمنده، جنگآور. |
مبارزالدین | /mobārezaddin/ | جنگنده در راه دین |
مبارک | /mobārak/ | دارای آثار یا تأثیرات خوب، دارای برکت و خیر و خوشی، خوش یمن، خجسته، فرخنده |
مبدع | /mobde/ | مبتکر، ابداع کننده |
مبرز | /mobarrez/ | ۱- برتر و ممتاز از دیگران؛ ۲- برجسته. |
مبشر | /mobaššer/ | آن که خبر خوش و مژده میدهد، نوید دهنده. |
مبین | /mobin/ | آشکارکننده، آشکار، روشن، هویدا، واضح، روشنگر، بیانگر، بیان کننده، نشان دهنده، نشانگر |
مبین رضا | /mobin-rezā/ | مرکب از نامهای مبین و رضا. |
متقی | /mottaqi/ | پرهیزکار، با تقوا |
متوکل | /mote(a)vakkel/ | ۱- آن که به خدا توکل میکند؛ ۲- تکیه کننده، پشتگرم؛ ۳- در عرفان متوکل کسی است که به هیچ سبب توسل و توصل به رزق مقسوم نجوید و بر خدا توکل کند و از هیچ مخلوق استعانت نجوید تا مسبب الاسباب به هر طریق که خواهد رزق به ایشان برساند |
متین | /matin/ | ۱- دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ ۲- استوار، محکم؛ ۳- از نامها و صفات خداوند. |
متین رضا | /matinrezā/ | مرکب از نامهای متین و رضا. |
مجاهد | /mojāhed/ | ۱- ویژگی آن که به خاطر وصول به هدفهای غیر شخصی مانند اشاعهی دین و آزادی به جنگ و مبارزه میپردازد؛ ۲- در قدیم به معنی کوشش و جد و جهد کننده. |
مجتبی | /mojtabā/ | برگزیده شده، انتخاب شده |
مجد | /majd/ | بزرگی، عزت، بلندی |
مجد | /mojed(d)/ | بسیار کوشنده، کوشا. |
مجدالدین | /majddoddin/ | ۱- سبب عزت و بزرگی دین؛ ۲- مایهی شوکت و بزرگی دین. |
مجدود | /majdud/ | بختیار، کامروا، سعادتمند |
مجذوب | /majzub/ | شیفته، جذب شده |
مجذوبعلی | /majzubali/ | شیفته علی |
مجمر | /mejmar/ | آتشدان |
مجیب | /mojib/ | ۱- جواب دهنده؛ ۲- پاسخگو، اجابت کننده، روا کننده حاجت؛ ۳- از نامها و صفات خداوند. |
مجید | /majid/ | ۱- دارای قدر و مرتبهی عالی، گرامی؛ ۲- از نامها و صفات خداوند. |
مجید رضا | /majid-rezā/ | مرکب از نامهای مجید و رضا. |
مجیدالدین | /majidoddin/ | دارای قدر و مرتبهی عالی در دین و آیین. |
مجیر | /mojir/ | ۱- پناه دهنده، فریادرس؛ ۲- از نامها و صفات خداوند |
مجیرالدین | /mojiroddin/ | پناه دین |
محب | /moheb(b)/ | ۱- محبت ورزنده به کسی یا به چیزی، دوست دارنده، دوستدار؛ ۲- در تصوف به معنی دوستدار خداوند، سالک. |
محب الله | /moheb(b)ollāh/ | دوستدار و دوست دارندهی خدا. |
محبالدین | /moheb(b)oddin/ | دوستدار دین و آیین. |
محبت | /mohebat/ | دوست داشتنِ کسی یا چیزی، مهربان بودن نسبت به کسی یا چیزی، مِهر، دوستی |
محبرضا | /moheb rezā/ | دوستدار و دوستدارندهی رضا [منظور امام رضا(ع)]. |
محبوب | /mahbub/ | ۱- آنکه یا آنچه که مورد علاقه و توجه دیگران است، دوست داشتنی، مورد محبت؛ ۲- در تصوف به معنی خداوند، چنانچه به طور مطلق حق را محبوب گویند. |
محتشم | /mohtašam/ | ۱- دارای حشمت و شکوه، با حشمت؛ ۲- در قدیم به معنی دارای خَدَم و حَشَم زیاد؛ ۳- مجاز از بزرگ و توانگر و ثروتمند |
محدث | /mohaddes/ | ۱- در ادیان به معنی آن که احادیث پیشوایان دینی را میداند و آنها را بیان میکند؛ ۲- قصه گو، مورخ. |
محراب | /mehrāb/ | ۱- جایی از مسجد (معمولاً با معماری خاص) در سمت قبله که امام جماعت هنگام نماز خواندن در آنجا میایستد؛ بخشی از یک عبادتگاه که هنگام عبادت در آنجا میایستند یا رو به آن قرار میگیرند؛ ۲- مجاز از عبادتگاه، قبله؛ ۳- در عرفان هر مطلوب و مقصودی که دل متوجه بدان باشد آن را محراب گویند. |
محرمعلی | /mahramali/ | محرم + علی |
محزون | /mahzun/ | اندوهگین، غمناک |
محسن | /mohsen/ | ۱- نیکوکار، احسان کننده؛ ۲- از نامها و صفات خداوند |
محسن رضا | /mohsen-rezā/ | مرکب از نامهای محسن و رضا. |
محصون | /mahsun/ | محفوظ، مصون. |
محقق | /mohaqqeq/ | ۱- آن که دربارهی موضوعی مطالعه و تحقیق میکند، پژوهشگر، پژوهنده، جستجو کننده؛ ۲- در تصوف به معنی آن که حقیقت امور چنان که هست بر او کشف و یقین حاصل شده که به غیر از تجلی ذات خداوند موجود دیگری نیست و هر چه هست، مظاهر ذات حق است. |
محلی | /mohallā/ | آراسته، زیور داده شده، چهره |
محمد احسان | /mohammad-ehsān/ | مرکب از نام های محمّد و اِحسان |
محمد ادیب | /mohammad-adib/ | مرکب از نام های محمّد و ادیب |
محمد ارشاد | /mohammad-eršād/ | مرکب از نام های محمّد و ارشاد |
محمد اسامه | /mohammad-osāme/ | مرکب از نام های محمّد و اُسامه |
محمد اسلام | /mohammad-eslām/ | مرکب از نام های محمّد و اسلام |
محمد اعلا | /mohammad-aelā/ | مرکب از نام های محمّد و اعلا |
محمد افضل | /mohammad-afzal/ | مرکب از نام های محمّد و افضل |
محمد اقبال | /mohammad-eqbāl/ | مرکب از نام های محمّد و اقبال |
محمد امیر | /mohammad-amir/ | مرکب از نام های محمّد و امیر |
محمد امین | /mohammad-amin/ | مرکب از نام های محمّد و امین |
محمد انور | /mohammad-anvar/ | مرکب از نام های محمّد و انور |
محمد اویس | /mohammad-oveys/ | مرکب از نام های محمّد و اویس |
محمد ایمان | /mohammad-imān/ | مرکب از نام های محمّد و ایمان |
محمد باقر | /mohammad-bāqer/ | مرکب از نام های محمّد و باقر |
محمد برهان | /mohammad-borhān/ | مرکب از نام های محمّد و برهان |
محمد بسام | /mohammad-bassām/ | مرکب از نام های محمّد و بسام |
محمد بشیر | /mohammad-bašir/ | مرکب از نام های محمّد و بشیر |
محمد بصیر | /mohammad-basir/ | مرکب از نام های محمّد و بصیر |
محمد بلال | /mohammad-belāl/ | مرکب از نام های محمّد و بِلال |
محمد تحسین | /mohammad-tahsin/ | مرکب از نام های محمّد و تحسین |
محمد تقی | /mohammad-taqi/ | مرکب از نام های محمّد و تقی |
محمد توفیق | /mohammad-to(w)fiq/ | مرکب از نام های محمّد و توفیق |
محمد جابر | /mohammad-jāber/ | مرکب از نام های محمّد و جابر |
محمد جاوید | /mohammad-jāvid/ | مرکب از نام های محمّد و جاوید |
محمد جبار | /mohammad-jabbār/ | مرکب از نام های محمّد و جبار |
محمد جعفر | /mohammad-jaefar/ | مرکب از نام های محمّد و جعفر |
محمد جلال | /mohammad-jalāl/ | مرکب از نام های محمّد و جلال |
محمد جلیل | /mohammad-jalil/ | مرکب از نام های محمّد و جلیل |
محمد جمال | /mohammad-jamāl/ | مرکب از نام های محمّد و جمال |
محمد جمیل | /mohammad-jamil/ | مرکب از نام های محمّد و جمیل |
محمد جواد | /mohammad-javād/ | مرکب از نام های محمّد و جواد |
محمد حاتم | /mohammad-hātam/ | مرکب از نام های محمّد و حاتم |
محمد حافظ | /mohammad-hāfez/ | مرکب از نام های محمّد و حافظ |
محمد حامد | /mohammad-hāmed/ | مرکب از نام های محمّد و حامد |
محمد حامی | /mohammad-hāmi/ | مرکب از نام های محمّد و حامی |
محمد حبیب | /mohammad-habib/ | مرکب از نام های محمّد و حبیب |
محمد حجت | /mohammad-hojjat/ | مرکب از نام های محمّد و حجت |
محمد حسام | /mohammad-hesām/ | مرکب از نام های محمّد و حسام |
محمد حسان | /mohammad-hesān/ | مرکب از نام های محمّد و حسان |
محمد حسن | /mohammad-hasan/ | مرکب از نام های محمّد و حسن |
محمد حسین | /mohammad-hoseyn/ | مرکب از نام های محمّد و حسین |
محمد حکیم | /mohammad-hakim/ | مرکب از نام های محمّد و حکیم |
محمد حلیم | /mohammad-halim/ | مرکب از نام های محمّد و حلیم |
محمد حمزه | /mohammad-hamze/ | مرکب از نام های محمّد و حمزه |
محمد حمید | /mohammad-hamid/ | مرکب از نام های محمّد و حمید |
محمد حنان | /mohammad-hannān/ | مرکب از نام های محمّد و حنان |
محمد حنیف | /mohammad-hanif/ | مرکب از نام های محمّد و حنیف |
محمد حیدر | /mohammad-heydar/ | مرکب از نام های محمّد و حیدر |
محمد خالد | /mohammad-xāled/ | مرکب از نام های محمّد و خالد |
محمد خالق | /mohammad-xāleq/ | مرکب از نام های محمّد و خالق |
محمد خلیل | /mohammad-xalil/ | مرکب از نام های محمّد و خلیل |
محمد ذاکر | /mohammad-zāker/ | مرکب از نام های محمّد و ذاکر |
محمد رئوف | /mohammad-ra’uf/ | مرکب از نام های محمّد و رئوف |
محمد راشد | /mohammad-rāšed/ | مرکب از نام های محمّد و راشد |
محمد رحمان | /mohammad-rahmān/ | مرکب از نام های محمّد و رحمان |
محمد رحیم | /mohammad-rahim/ | مرکب از نام های محمّد و رحیم |
محمد رسام | /mohammad-rassām/ | مرکب از نام های محمّد و رَسّام |
محمد رسول | /mohammad-rasul/ | مرکب از نام های محمّد و رسول |
محمد رشاد | /mohammad-rašād/ | مرکب از نام های محمّد و رشاد |
محمد رشید | /mohammad-rašid/ | مرکب از نام های محمّد و رشید |
محمد رضا | /mohammad-rezā/ | مرکب از نام های محمّد و رضا |
محمد رفیع | /mohammad-rafie/ | مرکب از نام های محمّد و رفیع |
محمد زاهد | /mohammad-zāhed/ | مرکب از نام های محمّد و زاهد |
محمد زمان | /mohammad-zamān/ | مرکب از نام های محمّد و زمان |
محمد زهیر | /mohammad-zohayr/ | مرکب از نام های محمّد و زُهَیر |
محمد ساجد | /mohammad-sājed/ | مرکب از نام های محمّد و ساجد |
محمد سبحان | /mohammad-sobhān/ | مرکب از نام های محمّد و سبحان |
محمد ستار | /mohammad-sattār/ | مرکب از نام های محمّد و ستار |
محمد سجاد | /mohammad-sajjād/ | مرکب از نام های محمّد و سجاد |
محمد سرور | /mohammad-sarvar/ | مرکب از نام های محمّد و سرور |
محمد سعد | /mohammad-saed/ | مرکب از نام های محمّد و سعد |
محمد سعید | /mohammad-saeid/ | مرکب از نام های محمّد و سعید |
محمد سلمان | /mohammad-salmān/ | مرکب از نام های محمّد و سلمان |
محمد سلیم | /mohammad-salim/ | مرکب از نام های محمّد و سلیم |
محمد سمیع | /mohammad- samie/ | مرکب از نام های محمّد و سمیع |
محمد سنا | /mohammad-sanā/ | مرکب از نام های محمّد و سنا |
محمد سهیل | /mohammad-soheyl/ | مرکب از نام های محمّد و سهیل |
محمد شاهد | /mohammad-šāhed/ | مرکب از نام های محمّد و شاهد |
محمد طاها(محمدطه) | /mohammad-tāhā/ | مرکب از نام های محمّد و طاها (طه) |
محمد طاهر | /mohammad-tāher/ | مرکب از نام های محمّد و طاهر |
محمد طیب | /mohammad-tayyeb/ | مرکب از نام های محمّد و طیب |
محمد ظاهر | /mohammad-zāher/ | مرکب از نام های محمّد و ظاهر |
محمد ظفر | /mohammad-zafar/ | مرکب از نام های محمّد و ظفر |
محمد عابد | /mohammad-ābed/ | مرکب از نام های محمّد و عابد |
محمد عادل | /mohammad-ādel/ | مرکب از نام های محمّد و عادل |
محمد عارف | /mohammad-āref/ | مرکب از نام های محمّد و عارف |
محمد عامر | /mohammad-āmer/ | مرکب از نام های محمّد و عامر |
محمد عباس | /mohammad-abbās/ | مرکب از نام های محمّد و عباس |
محمد عدنان | /mohammad-adnān/ | مرکب از نام های محمّد و عدنان |
محمد عرفان | /mohammad-erfān/ | مرکب از نام های محمّد و عرفان |
محمد عطا | /mohammad-atā/ | مرکب از نام های محمّد و عطا |
محمد عظیم | /mohammad-azim/ | مرکب از نام های محمّد و عظیم |
محمد عقیل | /mohammad-aqil/ | مرکب از نام های محمّد و عقیل |
محمد علی | /mohammad-ali/ | مرکب از نام های محمّد و علی |
محمد علیم | /mohammad-alim/ | مرکب از نام های محمّد و علیم |
محمد عماد | /mohammad-emād/ | مرکب از نام های محمّد و عِماد |
محمد عمید | /mohammad-amid/ | مرکب از نام های محمّد و عَمید |
محمد غفور | /mohammad-qafur/ | مرکب از نام های محمّد و غَفور |
محمد فؤاد | /mohammad-fu’ād/ | مرکب از نام های محمّد و فؤاد |
محمد فائق | /mohammad-fā’eq/ | مرکب از نام های محمّد و فائق |
محمد فاتح | /mohammad-fāteh/ | مرکب از نام های محمّد و فاتح |
محمد فاخر | /mohammad-fāxer/ | مرکب از نام های محمّد و فاخر |
محمد فاروق | /mohammad-fāruq/ | مرکب از نام های محمّد و فاروق |
محمد فاضل | /mohammad-fāzel/ | مرکب از نام های محمّد و فاضل |
محمد فتاح | /mohammad-fattāh/ | مرکب از نام های محمّد و فتاح |
محمد فرحان | /mohammad-farhān/ | مرکب از نام های محمّد و فرحان |
محمد فرید | /mohammad-farid/ | مرکب از نام های محمّد و فرید |
محمد فهیم | /mohammad-fahim/ | مرکب از نام های محمّد و فهیم |
محمد فیاض | /mohammad-fayyāz/ | مرکب از نام های محمّد و فیاض |
محمد قائم | /mohammad-qā’m/ | مرکب از نام های محمّد و قائم |
محمد قادر | /mohammad-qāder/ | مرکب از نام های محمّد و قادر |
محمد قاسم | /mohammad-qāsem/ | مرکب از نام های محمّد و قاسم |
محمد قدیر | /mohammad-qadir/ | مرکب از نام های محمّد و قدیر |
محمد کاظم | /mohammad-kāzem/ | مرکب از نام های محمّد و کاظم |
محمد کریم | /mohammad-karim/ | مرکب از نام های محمّد و کریم |
محمد کمال | /mohammad-kamāl/ | مرکب از نام های محمّد و کمال |
محمد کمیل | /mohammad-komeyl/ | مرکب از نام های محمّد و کمیل |
محمد ماجد | /mohammad-mājed/ | مرکب از نام های محمّد و ماجد |
محمد مالک | /mohammad-mālek/ | مرکب از نام های محمّد و مالِک |
محمد مبین | /mohammad-mobin/ | مرکب از نام های محمّد و مبین |
محمد متین | /mohammad-matin/ | مرکب از نام های محمّد و متین |
محمد مجتبی | /mohammad-mojtabā/ | مرکب از نام های محمّد و مجتبی |
محمد مجیب | /mohammad-mojib/ | مرکب از نام های محمّد و مجیب |
محمد مجید | /mohammad-majid/ | مرکب از نام های محمّد و مجید |
محمد مجیر | /mohammad-mojir/ | مرکب از نام های محمّد و مُجیر |
محمد محتشم | /mohammad-mohtašam/ | مرکب از نام های محمّد و محتشم |
محمد محراب | /mohammad-mehrāb/ | مرکب از نام های محمّد و محراب |
محمد محسن | /mohammad-mohsen/ | مرکب از نام های محمّد و محسن |
محمد محمود | /mohammad-mahmud/ | مرکب از نام های محمّد و محمود |
محمد مختار | /mohammad-moxtār/ | مرکب از نام های محمّد و مختار |
محمد مراد | /mohammad-morād/ | مرکب از نام های محمّد و مراد |
محمد مرتضی | /mohammad-mortezā/ | مرکب از نام های محمّد و مرتضی |
محمد مرصاد | /mohammad-mersād/ | مرکب از نام های محمّد و مرصاد |
محمد مسعود | /mohammad-maseud/ | مرکب از نام های محمّد و مسعود |
محمد مسلم | /mohammad-moslem/ | مرکب از نام های محمّد و مُسلِم |
محمد مشتاق | /mohammad-moštāq/ | مرکب از نام های محمّد و مشتاق |
محمد مصباح | /mohammad-mesbāh/ | مرکب از نام های محمّد و مصباح |
محمد مصطفی | /mohammad-mostafā/ | مرکب از نام های محمّد و مصطفی |
محمد معراج | /mohammad-meerāj/ | مرکب از نام های محمّد و مِعراج |
محمد معز | /mohammad-moeez(z)/ | مرکب از نام های محمّد و معزّ |
محمد معصوم | /mohammad-maesum/ | مرکب از نام های محمّد و معصوم |
محمد معید | /mohammad-moeid/ | مرکب از نام های محمّد و معید |
محمد معین | /mohammad-moein/ | مرکب از نام های محمّد و معین |
محمد مقداد | /mohammad- meqdād/ | مرکب از نام های محمّد و مِقداد |
محمد مقصود | /mohammad-maqsud/ | مرکب از نام های محمّد و مقصود |
محمد منصور | /mohammad-mansur/ | مرکب از نام های محمّد و منصور |
محمد منعم | /mohammad-monem/ | مرکب از نام های محمّد و منعم |
محمد منیب | /mohammad-monib/ | مرکب از نام های محمّد و مُنیب |
محمد مهبد | /mohammad-mahbod/ | مرکب از نام های محمّد و مَهبد |
محمد مهتدی | /mohammad-mohtadi/ | مرکب از نام های محمّد و مُهتدی |
محمد مهدی | /mohammad-mahdi/ | مرکب از نام های محمّد و مهدی |
محمد میثاق | /mohammad-misāq/ | مرکب از نام های محمّد و میثاق |
محمد میثم | /mohammad-meysam/ | مرکب از نام های محمّد و میثم |
محمد میعاد | /mohammad-mieād/ | مرکب از نام های محمّد و میعاد |
محمد میلاد | /mohammad-milād/ | مرکب از نام های محمّد و میلاد |
محمد ناجی | /mohammad-nāji/ | مرکب از نام های محمّد و ناجی |
محمد نادر | /mohammad-nāder/ | مرکب از نام های محمّد و نادر |
محمد ناصح | /mohammad-nāseh/ | مرکب از نام های محمّد و ناصح |
محمد ناصر | /mohammad-nāser/ | مرکب از نام های محمّد و ناصر |
محمد نافع | /mohammad-nāfee/ | مرکب از نام های محمّد و نافع |
محمد نبی | /mohammad-nabi/ | مرکب از نام های محمّد و نبی |
محمد نجات | /mohammad-nejāt/ | مرکب از نام های محمّد و نِجات |
محمد نصیر | /mohammad-nasir/ | مرکب از نام های محمّد و نصیر |
محمد نعیم | /mohammad-naeim/ | مرکب از نام های محمّد و نعیم |
محمد نقی | /mohammad-naqi/ | مرکب از نام های محمّد و نقی |
محمد نورالدین | /mohammad-nuroddin/ | مرکب از نام های محمّد و نورالدین |
محمد هاتف | /mohammad-hātef/ | مرکب از نام های محمّد و هاتف |
محمد هادی | /mohammad-hādi/ | مرکب از نام های محمّد و هادی |
محمد هاشم | /mohammad-hāšem/ | مرکب از نام های محمّد و هاشم |
محمد هانی | /mohammad-hāni/ | مرکب از نام های محمّد و هانی |
محمد هدایت | /mohammad-hedāyat/ | مرکب از نام های محمّد و هدایت |
محمد هشام | /mohammad-hešām/ | مرکب از نام های محمّد و هشام |
محمد همام | /mohammad-homām/ | مرکب از نام های محمّد و هُمام |
محمد وحید | /mohammad-vahid/ | مرکب از نام های محمّد و وحید |
محمد وصال | /mohammad-vesāl/ | مرکب از نام های محمّد و وصال |
محمد وفا | /mohammad-vafā/ | مرکب از نام های محمّد و وفا |
محمد ولی | /mohammad-vali/ | مرکب از نام های محمّد و ولی |
محمد وهاب | /mohammad-vahhāb/ | مرکب از نام های محمّد و وهاب |
محمد وهب | /mohammad-vahab/ | مرکب از نام های محمّد و وَهَب |
محمد یاسر | /mohammad- yāser/ | مرکب از نام های محمّد و یاسر |
محمد یاسین | /mohammad-yāsin/ | مرکب از نام های محمّد و یاسین |
محمود | /mahmud/ | ۱- آن که یا آنچه ستایش شده است، ستوده شده و مورد پسند، نیک، خوش؛ ۲- از نامها و صفات خداوند |
محمود رضا | /mahmud-rezā/ | مرکب از نامهای محمود و رضا. |
محی الدین | /mohioddin/ | زنده کننده و احیا کننده دین |
محیط | /mohit/ | ۱- مجاز از در برگیرنده و احاطه کننده؛ ۲- در حدیث آن که با صدهزار حدیث از نظر متن، سند و راویان آنها آشنا باشد؛ ۳- از نامها و صفات خداوند؛ ۴-مجاز از آگاه و با خبر، واقف به رموز؛ ۵- دریای محیط. |
محیی الدین | /mohyiyoddin/ | زنده کننده و حیات بخش دین |
مختار | /moxtār/ | ۱- آن که در انجام دادن یا انجام ندادنِ کاری آزاد است، صاحب اختیار در مقابل مجبور؛ ۲- در قدیم به معنی انتخاب شده، برگزیده شده؛ ۳- گزیده، ممتاز، عالی |
مدبر | /modabber/ | ۱- با تدبیر، اندیشمند، چارهگر؛ ۲- از نامها و صفات خداوند؛ ۳- در قدیم به معنی پیشکار و مشاور. |
مدثر | /moddasser/ | جامه در سر کشیده |
مدد | /madad/ | ۱- یاری کمک؛ ۲- یار یاور مددکار؛ ۳- آنچه به چیزی افزوده میشود تا قدرت آن را بیفزاید. |
مدرس | /moddares/ | درس دهنده، تدریس کننده |
مرآت | /mer’āt/ | آینه و آئینه. |
مراد | /morād/ | ۱- خواست، آرزو، مقصود، منظور، قصد؛ ۲- در تصوف به معنی پیر؛ ۳- در قدیم به معنی عزم، اراده، مایهی کامرانی و موفقیت؛ ۴- در عرفان کسی است که قوت ولایت در او به مرتبهی تکمیل نقصان رسیده باشد |
مرادعلی | /morādali/ | کسی که علی مراد و مرشد اوست |
مرتضی | /mortazā/ | پسندیده شده، مورد رضایت و پسند قرار گرفته |
مرتضی علی | /mortazā ali/ | ترکیبی از لقب و نامِ امیرالمؤمنین علی (ع) |
مرزوق | /marzugh/ | بهره مند، روزی داده شد |
مرسل | /morsal/ | ۱- در ادیان به معنی فرستاده شده از سوی خدا، رسول صاحب کتاب؛ ۲- در حدیث ویژگی روایتی است که تمام یا بعضی از راویان آن حذف شده باشد، یا بدون ذکر راویان به امام معصوم نسبت داده شود؛ ۳- در خوشنویسی یکی از انواع خطوط عربی است؛ ۴- در مقولهی صفت ساده، روان معنی میدهد. |
مروت | /morovvat/ | ۱- جوانمردی، مردانگی؛ ۲- در فقه به معنی ملازمت عادات پسندیده و پرهیز از عادات مکروه و داشتن بزرگ منشی و بلند همتی است |
مزید | /mazid/ | ۱- افزونی، زیادی، بسیاری، فراوانی؛ ۲- زیاد شونده، زیاد، افزون؛ ۳- مجاز از باعث افزونی. |
مستعان | /mostaeān/ | ۱- آن که از او یاری میخواهند؛ ۲- مجاز از از نامها و صفات خداوند. |
مستور | /mastur/ | پوشیده، پنهان، پاکدامن |
مسعود | /maseud/ | ۱- مبارک، خجسته؛ ۲- نیک بخت، سعادتمند |
مسعود رضا | /masud-rezā/ | مرکب از نامهای مسعود و رضا. |
مسلم | /moslem/ | پیرو دین اسلام، مسلمان |
مسیب | /mosayyeb/ | ۱- رها کنندهی آب یا ستور که به هر کجا خواهد رود؛ ۲- آزاد کنندهی بنده |
مسیحا | /masihā/ | مسیح، در قرآن مجید کلمه «مسیح» آمده و الحاق حرف «ا» در پایان کلمه مسیح از تصرف فارسی زبانان است که بعضی گویند آن (الف) علامت تعظیم است. |
مشتاق | /moštāq/ | ۱- دارای شوق، بسیار مایل، آرزومند؛ ۲- مجاز از عاشق؛ ۳- در عرفان مشتاق کسی است که به نهایت عشق و شیفتگی رسیده است و در نزد ایشان اشتیاق یعنی شوق به لقاء حق میباشد |
مشرف | /mošref/ | افراشته قامت، بلند، رفیع، نمایان |
مشفق | /mošfeq/ | مهربان، دلسوز. |
مشکور | /maškur/ | سپاسگزاری شده، مورد سپاس قرار گرفته |
مشکوه | /meškāt/ | مشکات، چراغدان |
مشهود | /mašhud/ | ۱- آشکار، نمایان؛ ۲- دیده شده، مشاهده شده. |
مشهور | /mašhur/ | ۱- معروف، بسیار شناخته شده، شهرت یافته، نام آور، نامی؛ ۲- در علم حدیث ویژگی حدیثی است که جماعتی از اهل حدیث آن را روایت کردهاند. |
مشیر | /mošir/ | آن که در کارها با او مشورت میکنند، مشورت کننده، رای زننده. |
مصباح | /mesbāh/ | چراغ |
مصدق | /mosaddeq/ | ۱- گواهی دهنده به درستی کسی یا چیزی؛ ۲- در حقوق به معنی آن که از طرف اصحاب دعوا انتخاب میشود تا اظهار نظر یا شهادت او از ماوقع برای طرفین حجت باشد؛ ۳- در فقه به معنی مأمور وصول زکات |
مصطفی | /mostafā/ | در قدیم به معنی برگزیده، صاف کرده شده |
مصعب | /mosab/ | کار دشوار، نر، اسبی که سواری نداده باشد |
مصفا | /mosaffā/ | ۱- زیبا و با صفا؛ ۲- پاکیزه و پاک، صاف و خالص، زلال و صاف؛ ۳- گروهی از گیاهان علفی چند ساله از خانوادهی آفتابگردان. |
مصلح | /mosleh/ | آنکه با خیر اندیشی و نیکوکاری به مردم کمک میکند و مشکلات آنها را برطرف میسازد، در مقابلِ مفسد. |
مصلح الدین | /moslehoddin/ | اصلاحکننده در دین، نیکخواه در امور دین |
مطیع | /moti/ | فرمانبردار، اطاعت کننده |
مظاهر | /mazāher/ | جمعِ مَظهَر، جلوهها، نشانهها. |
مظفر | /mozaffar/ | ۱- پیروز، غالب، موفق؛ ۲- در حالت قیدی به معنی با پیروزی و موفقیت. |
مظفرالدین | /mozaffaroddin/ | آن که موجب پیروزی دین و آیین است، پیروزمند در دین |
مظفرعلی | /mozaffarali/ | علی پیروزمند، مظفر + علی |
مظهر | /mažar/ | ۱- نماد، نشانه؛ ۲- محل تجلی، تجلیگاه؛ ۳- در تصوف به معنی شخصی که دارای ریش انبوه و فراخ و سبلت و چهرهی نافذ است. |
معاد | /maeād/ | ۱- زنده شدن دوباره ی انسان بعد از مرگ تا در روز قیامت به اعمال او رسیدگی شود؛ ۲- اعتقاد به زندگی دوباره، یکی از سه اصل اعتقادی مسلمان؛ ۳- جهان آخرت؛ ۴- در ادبیات در بدیع آن است که پایان مصراع دوم به آغاز مصراع سوم باز می گردد؛ ۵- در قدیم به معنی محل بازگشت. |
معاذ | /maeāz/ | در قدیم به معنی پناهگاه |
معارج | /maeārej/ | جمعِ مَعرَج و مِعراج؛ در قدیم به معنی نردبانها، پلکانها |
معتصم | /moetasem/ | ۱- چنگ در زننده، پناه برنده؛ ۲- چنگ زننده در چیزی برای استعانت و نجات، پناه گیرنده |
معتمد | /moetame(a)d/ | مورد اعتماد |
معراج | /meerāj/ | ۱- رفتن به سوی آسمان، به ویژه در مورد پیامبر اسلام (ص)؛ ۲- به بالا رفتن، عروج؛ ۳- مجاز از تکامل؛ ۴- وسیلهای برای بالا رفتن، به ویژه نردبان. |
معرفت | /maerefat/ | ۱- شناخت کسی یا چیزی در آشنا شدن به ویژگی او یا آن از طریق مطالعه، تحقیق یا تجربه؛ ۲- دانش، علم؛ ۳- شناخت آداب و رسوم رایج در جامعه و رعایت آنها در معاشرت و ارتباط با دیگران به ویژه آداب و رسوم ناظر بر انسانیت و مردمداری؛ ۴- بینشعلمی و داشتنِ ملکهی تحقیق و تفحص؛ ۵- مجموعهی آگاهیهای اخلاقی و نتیجهی عمل به آنها؛ ۶- (در تصوف) مرحلهی سوم سلوک در عرفان در بعضی نحلههای تصوف؛ ۷- (در قدیم) آشنایی؛ ۸- (در فلسفه) ادراک جزئیات مانند ادراک گرمی و سردی در مقابل علم که ادراک کلیات است. |
معرفت الله | /maerefatollāh/ | خداشناسی |
معروف | /maeruf/ | ۱- آنچه در نزد دیگران یا در نزد همه شناخته شده است؛ ۲- موسوم و شناخته شده؛ ۳- در علم حدیث حدیثی است مقبول که راوی آن ضعیف است؛ ۴- در تصوف به معنی خداوند؛ ۵- مجاز از مهم، اصلی؛ ۶- مجاز از مقرب، نزدیک |
معز | /moeez(z)/ | ۱- گرامی دارنده؛ ۲- از نامها و صفات خداوند |
معزالدین | /moezoddin/ | عزیز و گرامی در دین |
معصوم | /maesum/ | ۱- بیگناه و پاک؛ ۲- در دین اسلام صفتی است منسوب به پیامبر اسلام (ص)، دخترش فاطمه(س) و هریک از دوازده امام شیعه؛ ۳- در امان، محفوظ. |
معصومعلی | /masumali/ | معصوم + علی |
معظم | /moeazzam/ | بزرگ داشته شده، بزرگوار. |
معید | /moeid/ | ۱- بازگشت دهنده، بازگرداننده؛ ۲- ماهر، زبردست، کارآزموده؛ ۳- از نامها و صفات خداوند؛ ۴- آن که در مدرسههای قدیم بعد از استاد درس را برای شاگردان دوباره شرح میداده و یا در غیاب استاد جلسهی درس را اداره میکرده است. |
معیدرضا | /moeid rezā/ | مرکب از نامهای معید و رضا. |
معیر | /moeayyer/ | ۱- سنجیده شده؛ ۲- نوعی پارچهی ابریشمی منقش؛ ۳- در تصدی دیوانی و در دورهی قاجار به مسئول ضرابخانهی هر کدام از شهرهای مهم گفته میشده است؛ ۴- در قدیم به معنی آن که عیار مسکوکات و طلا و نقره را معیّن میکرده است. |
معین | /moein/ | یاریگر، کمک کننده، یاور. |
معین الدین | /moeinoddin/ | کمک کننده و یاور دین |
معین رضا | /moein rezā/ | ۱- کمک کننده و یاور رضا؛ ۲- مجاز از دوستدار و محب امام رضا(ع). |
معینا | /moeinā/ | کمک کننده و یاور دین |
مغیث | /moqis/ | ۱- فریادرس، یاری کننده؛ ۲- از نامهای خداوند. |
مفتح | /mofatteh/ | باز کننده، گشاینده |
مفتون | /maftun/ | عاشق، شیفته |
مفضل | /mofazzel/ | برتری داده شده، ارجح، راجح |
مفلح | /mofleh/ | رستگار، پیروز. |
مفید | /mofid/ | ۱- دارای فایده، سودمند، رساننده؛ ۲- در منطق به معنی دارای معنی در مقابلِ مهمل. |
مقبل | /moqbel/ | ۱- (در قدیم) خوشبخت، خوش اقبال؛ ۲- رو کننده به چیزی، روی آورنده. |
مقتدا | /moqtadā/ | ۱- آن که مردم از او پیروی می کنند، پیشوا؛ ۲- در ادیان پیش نماز |
مقداد | /meqdād/ | بسیار قطع کنندهی چیز |
مقدم | /moghadam/ | پیشوا، رئیس، پیش فرستاده |
مقصود | /maqsud/ | آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مقصد. |
مقیما | /moqimā/ | از شاعران قرن یازدهم هجری (مقیم تهران). |
مکرم | /mokarram/ | ۱- گرامی و عزیز کرده، عزیز و محترم؛ ۲- در حالت قیدی به معنی با عزت و بزرگی. |
ملیح الزمان | /malihozamān/ | با نمک روزگار |
ممدوح | /mamdoh/ | ۱- آنکه در شعر مدح یا ستایش شده باشد؛ ۲- ستایش شده، تحسین شده، پسندیده. |
منتجب | /montajab/ | برگزیده، منتخب |
منتجب الدین | /montajabaddin/ | برگزیده دین و آیین |
منتظر | /montazer/ | ۱- آن که در حال صبر کردن برای آمدن کسی یا انجام یافتن کاری یا روی دادنِ اتفاقی است، چشم به راه؛ ۲- در حالت قیدی به معنی در حال انتظار. |
منجی | /monji/ | نجات دهنده، نجات بخش. |
منذر | /monzer/ | ترساننده، بر حذر دارنده |
منشور | /manšur/ | ۱- اصول، نظریات و عقاید کسی یا سازمانی که به صورت رسمی و اعلامیه اعلام و منتشر میشود؛ ۲- حکم، فرمان؛ ۳- سند، قباله؛ ۴- عهد و پیمان. |
منصف | /monsef/ | دارای انصاف، با انصاف، عادل. |
منصور | /mansur/ | ۱- یاری داده شده، پیروز شده، پیروز و موفق؛ ۲- درحالت قیدی به صورت غلبه یافته، پیروزمندانه معنی شده است |
منعم | /moneem/ | ۱- دارای مال و نعمت بسیار، ثروتمند، توانگر؛ ۲- آن که به دیگران احسان می کند، بسیار بخشنده. |
منهاج | /menhāj/ | ۱- راه آشکار و گشاده؛ ۲- روش. |
منهاج الدین | /menhājoddin/ | راه روشن و آشکار دین و آیین |
منیب | /monib/ | بازگشت کننده به سوی حق. |
منیرالدین | /moniroddin/ | سبب روشنی دین و آئین. |
منیع | /manie/ | بلند، رفیع، دارای مرتبهی بلند، بلند مرتبه. |
منیف | /monif/ | بلند، والا. |
مهاجر | /mohājer/ | ۱- آن که برای اقامت دائم از وطن خود به جای دیگری سفر میکند؛ ۲- هر یک از یاران پیامبر اسلام(ص) که به همراه او از مکه به مدینه هجرت کردند. |
مهتدی | /mohtadi/ | هدایت شده، راه راست یابنده. |
مهدی | /mahdi/ | هدایت شده، نام امام زمان (عج) |
مهدی امین | /mahdi-amin/ | مرکب از نامهای مهدی و امین. |
مهدی حسین | /mahdi-hoseyn/ | مرکب از نامهای مهدی و حسین. |
مهدی رضا | /mahdi-rezā/ | مرکب از نامهای مهدی و رضا. |
مهدی صالح | /mahdi-sāleh/ | مرکب از نامهای مهدی و صالح. |
موتمن | /motaman/ | امین، مورد اطمینان، وکیل |
موحد | /movahhed/ | آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد، یکتا پرست. |
مودب | /moadab/ | با ادب، تربیت شده |
مودود | /mudud/ | محبوب، مورد مهر و محبت |
موعود | /mo(w)eud/ | وعده داده شده یا از پیش تعیین شده. |
موفق | /movaffaq/ | ۱- توفیق یافته در امری یا به مقصود رسیده، پیروز؛ ۲- توأم با موفقیت. |
موفق الدین | /movafaghoddin/ | موفق در دین |
موقر | /movaqqar/ | ۱- دارای سنجیدگی در گفتار و کردار چنان که احترام دیگران را جلب کند، دارای وقار و متانت، متین؛ ۲- محکم و اثر گذار؛ ۳- در حالت قیدی به معنی با احترام و وقار. |
مویدالدین | /moayedoddin/ | تایید کننده دین |
میثاق | /misāq/ | پیمان و عهد. |
میثم | /meysam/ | پای و سپل شتر که محکم به زمین کوبیده شود |
میعاد | /mieād/ | ۱- محل قرار ملاقات، وعدهگاه؛ ۲- زمان قرار ملاقات، زمان وعده؛ ۳- وعده، قرار. |
میلاد | /milād/ | ۱- زمان تولد؛ ۲- در قدیم به معنی تولد |
میلان | /milān/ | صفت مشبه از میل، خواهش، آرزو |
اسم پسر اوستایی که با حرف م شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
مازار | /māzār/ | یکی از سرداران مادی کوروش |
مازنه | /māzane/ | مازندران در اوستا |
ماهانداد | /māhāndād/ | دادماه، بخشیده ماه |
ماونداد | /māvandād/ | نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان |
مزدا | /mazdā/ | ۱- به معنی دانا ؛ ۲- در ادیان و در آیین زرتشتی به خدا اطلاق میگردد، اهورامزدا. |
مزدک | /mazdak/ | مژدک |
مزدیسنا | /mazdeyasnā/ | در ادیان دین پیامبر ایران اشوزرتشت اسپنتمان موسوم است به مزدیسنا |
مشی | /maši/ | نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان برابر با آدم در اسطوه های سامی |
مکابیز | /mekābiz/ | مگابیز، نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی |
منوشفر | /manušfar/ | نام پدر منوچهر شاه پیشدادی |
مه زاد | /mahzād/ | بزرگ زاده، شاهزاده، زاده ماه، زیبا |
مهراشک | /mehrāšk/ | نام اصیل ایرانی |
مهرپوی | /mehrpuy/ | آن که در راه مهر و محبت قدم برمی دارد |
مهرپیکر | /mehrpeikar/ | کسی که وجودش بر پایه مهر است |
مهرساد | /mehrsād/ | خورشید بی آلایش، مهر به معنای خورشید و ساد به معنای ساده و بی آلایش،پاک، می باشد |
مهرمس | /mehrmas/ | مهر بزرگ یا بزرگ مهر، نام نیای ششم اردشیر بابکان |
میشه | /miše/ | مشی |
اسم پسر فارسی-عربی که با حرف م شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
محمد آرتین | /mohammad-ārtin/ | مرکب از نام های محمّد و آرتین |
محمد آرشام | /mohammad-āršām/ | مرکب از نام های محمّد و آرشام |
محمد آرمان | /mohammad-ārmān/ | مرکب از نام های محمّد و آرمان |
محمد آرمین | /mohammad-ārmin/ | مرکب از نام های محمّد و آرمین |
محمد آروین | /mohammad-ārvin/ | مرکب از نام های محمّد و آروین |
محمد آریا | /mohammad-āriyā/ | مرکب از نام های محمّد و آریا |
محمد آریان | /mohammad-āriyān/ | مرکب از نام های محمّد و آریان |
محمد آرین | /mohammad-āriyan/ | مرکب از نام های محمّد و آرین |
محمد آیین(محمدآئین) | /mohammad-āyin , ā’in/ | مرکب از نام های محمّد و آیین (آئین) |
محمد اردلان | /mohammad-ardalān/ | مرکب از نام های محمّد و اردلان |
محمد ارشام | /mohammad-aršān/ | مرکب از نام های محمّد و ارشام |
محمد ارشیا | /mohammad-aršiyā/ | مرکب از نام های محمّد و ارشیا |
محمد اشکان | /mohammad-aškān/ | مرکب از نام های محمّد و اشکان |
محمد افشین | /mohammad-afšin/ | مرکب از نام های محمّد و افشین |
محمد امید | /mohammad-omid/ | مرکب از نام های محمّد و امید |
محمد ایلیا | /mohammad-iliyā/ | مرکب از نام های محمّد و ایلیا |
محمد برنا | /mohammad-bornā/ | مرکب از نام های محمّد و برنا |
محمد بنیامین | /mohammad-benyāmin/ | مرکب از نام های محمّد و بِنیامین |
محمد بهراد | /mohammad-behrād/ | مرکب از نام های محمّد و بهراد |
محمد بهروز | /mohammad-behruz/ | مرکب از نام های محمّد و بهروز |
محمد بهزاد | /mohammad-behzād/ | مرکب از نام های محمّد و بهزاد |
محمد بهمن | /mohammad-bahman/ | مرکب از نام های محمّد و بهمن |
محمد بهنام | /mohammad-behnām/ | مرکب از نام های محمّد و بهنام |
محمد بهنود | /mohammad-behnud/ | مرکب از نام های محمّد و بهنود |
محمد پارسا | /mohammad-pārsā/ | مرکب از نام های محمّد و پارسا |
محمد پایا | /mohammad-pāyā/ | مرکب از نام های محمّد و پایا |
محمد پدرام | /mohammad-pedrām/ | مرکب از نام های محمّد و پدرام |
محمد پرهام | /mohammad-parhām/ | مرکب از نام های محمّد و پرهام |
محمد پوریا | /mohammad-puryā/ | مرکب از نام های محمّد و پوریا |
محمد پویا | /mohammad-puyā/ | مرکب از نام های محمّد و پویا |
محمد پویان | /mohammad-puyān/ | مرکب از نام های محمّد و پویان |
محمد پیام | /mohammad-payām/ | مرکب از نام های محمّد و پیام |
محمد پیمان | /mohammad-peymān/ | مرکب از نام های محمّد و پیمان |
محمد ثاقب | /mohammad-sāqeb/ | مرکب از نام های محمّد و ثاقب |
محمد جمشید | /mohammad-jamšid/ | مرکب از نام های محمّد و جمشید |
محمد خسرو | /mohammad-xosro(w)/ | مرکب از نام های محمّد و خسرو |
محمد دارا | /mohammad-dārā/ | مرکب از نام های محمّد و دارا |
محمد دانش | /mohammad-dāneš/ | مرکب از نام های محمّد و دانش |
محمد راد | /mohammad-rād/ | مرکب از نام های محمّد و راد |
محمد رادمان | /mohammad-rādmān/ | مرکب از نام های محمّد و رادمان |
محمد راستین | /mohammad-rāstin/ | مرکب از نام های محمّد و راستین |
محمد رامتین | /mohammad-rāmtin/ | مرکب از نام های محمّد و رامتین |
محمد رامین | /mohammad-rāmin/ | مرکب از نام های محمّد و رامین |
محمد رسا | /mohammad-rasā/ | مرکب از نام های محمّد و رَسا |
محمد رستگار | /mohammad-rast(e)gār/ | مرکب از نام های محمّد و رستگار |
محمد رهام | /mohammad-rohhām/ | مرکب از نام های محمّد و رُهام |
محمد ساسان | /mohammad-sāsān/ | مرکب از نام های محمّد و ساسان |
محمد ساعد | /mohammad-sāed/ | مرکب از نام های محمّد و ساعد |
محمد سالار | /mohammad-sālār/ | مرکب از نام های محمّد و سالار |
محمد سامان | /mohammad-sāmān/ | مرکب از نام های محمّد و سامان |
محمد سپهر | /mohammad-sepehr/ | مرکب از نام های محمّد و سپهر |
محمد سروش | /mohammad-soruš/ | مرکب از نام های محمّد و سروش |
محمد سهراب | /mohammad-sohrāb/ | مرکب از نام های محمّد و سهراب |
محمد سهند | /mohammad-sahand/ | مرکب از نام های محمّد و سهند |
محمد سورن | /mohammad-sooren/ | مرکب از نام های محمّد و سورن |
محمد سینا | /mohammad-sinā/ | مرکب از نام های محمّد و سینا |
محمد شاهرخ | /mohammad-šāhrox/ | مرکب از نام های محمّد و شاهرخ |
محمد شاهین | /mohammad-šāhin/ | مرکب از نام های محمّد و شاهین |
محمد شایان | /mohammad-šāyān/ | مرکب از نام های محمّد و شایان |
محمد شایگان | /mohammad-šāygān/ | مرکب از نام های محمّد و شایگان |
محمد عرشیا | /mohammad-aršiyā/ | مرکب از نام های محمّد و عرشیا |
محمد فراز | /mohammad- farāz/ | مرکب از نام های محمّد و فراز |
محمد فربد | /mohammad-farbo(u)d/ | مرکب از نام های محمّد و فربُد |
محمد فردین | /mohammad-fardin/ | مرکب از نام های محمّد و فردین |
محمد فرزاد | /mohammad-farzād/ | مرکب از نام های محمّد و فرزاد |
محمد فرزام | /mohammad-farzām/ | مرکب از نام های محمّد و فرزام |
محمد فرزان | /mohammad-fārzān/ | مرکب از نام های محمّد و فرزان |
محمد فرزین | /mohammad-farzin/ | مرکب از نام های محمّد و فرزین |
محمد فرساد | /mohammad-farsād/ | مرکب از نام های محمّد و فرساد |
محمد فرشاد | /mohammad-faršād/ | مرکب از نام های محمّد و فرشاد |
محمد فرشید | /mohammad-faršid/ | مرکب از نام های محمّد و فرشید |
محمد فرهاد | /mohammad-farhād/ | مرکب از نام های محمّد و فرهاد |
محمد فیروز | /mohammad-firuz/ | مرکب از نام های محمّد و فیروز |
محمد کامران | /mohammad-kāmrān/ | مرکب از نام های محمّد و کامران |
محمد کسری(محمدکسرا) | /mohammad-kasrā/ | مرکب از نام های محمّد و کسری (کسرا) |
محمد کیا | /mohammad-kiyā/ | مرکب از نام های محمّد و کیا |
محمد کیان | /mohammad-kiyān/ | مرکب از نام های محمّد و کیان |
محمد کیهان | /mohammad-keyhān/ | مرکب از نام های محمّد و کیهان |
محمد کیوان | /mohammad-keyvān/ | مرکب از نام های محمّد و کیوان |
محمد مانیار | /mohammad-mānyār/ | مرکب از نام های محمّد و مانیار |
محمد ماهان | /mohammad-māhān/ | مرکب از نام های محمّد و ماهان |
محمد مهدیار | /mohammad-mahdyār/ | مرکب از نام های محمّد و مَهدیار |
محمد مهر | /mohammad-mehr/ | مرکب از نام های محمّد و مهر |
محمد مهراب | /mohammad-mehrāb/ | مرکب از نام های محمّد و مِهراب |
محمد مهراد | /mohammad-mehrād/ | مرکب از نام های محمّد و مهراد |
محمد مهران | /mohammad-mehrān/ | مرکب از نام های محمّد و مهران |
محمد مهرداد | /mohammad-mehrdād/ | مرکب از نام های محمّد و مهرداد |
محمد مهرشاد | /mohammad-mehršād/ | مرکب از نام های محمّد و مهرشاد |
محمد مهزیار | /mohammad-mahziyār/ | مرکب از نام های محمّد و مهزیار |
محمد مهیار | /mohammad-mahyār/ | مرکب از نام های محمّد و مهیار |
محمد نوید | /mohammad-navid/ | مرکب از نام های محمّد و نوید |
محمد نیکان | /mohammad-nikān/ | مرکب از نام های محمّد و نیکان |
محمد نیما | /mohammad-nimā/ | مرکب از نام های محمّد و نیما |
محمد هامان | /mohammad-hāmān/ | مرکب از نام های محمّد و هامان |
محمد همایون | /mohammad-homāyun/ | مرکب از نام های محمّد و همایون |
محمد هومان | /mohammad-humān/ | مرکب از نام های محمّد و هومان |
محمد هومن | /mohammad-human/ | مرکب از نام های محمّد و هومن |
محمد یزدان | /mohammad-yazdān/ | مرکب از نام های محمّد و یزدان |
مطیعا | /motieā/ | مطیع = اطاعت کننده، فرمانبردار + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به مطیع؛ ۲- مجاز از کسی که فرمانبردار و مطیع است |
ملک آرا | /molk ārā/ | مجاز از مایهی زینت و آراستگی سلطنت یا مملکت |
مهدی پارسا | /mahdi-pārsā/ | مرکب از نامهای مهدی و پارسا. |
مهدی یار | /mahdi-yār/ | یاور مهدی؛ مجاز از دوستدار و محب مهدی منتظر قائم آل محمّد (ع). |
مهدیار | /mahdyār/ | مَهد = مجاز از سرزمین، کشور، میهن + یار (پسوند محافظ و مسئول)، محافظ و نگهبانِ سرزمین و میهن. |
میران | /mirān/ | میر = امیر + ان (پسوند نسبت)، منسوب به امیر، امیرانه، شاهانه |
میرشاد | /mir šād/ | میر = امیر + شاد، امیر شاد و خوشحال، پادشاه و حاکم شادمان. |
اسم پسر عبری که با حرف م شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
مارلین | /mārlin/ | برج، پناهگاه، مارلن |
مدیان | /mediān/ | دشمنی، نام یکی از فرزندان ابراهیم |
مردخای | /mardxāi/ | شخص کوچک یا پرستنده مریخ |
ملکان | /malakān/ | نام پدر حضرت خضر پیغمبر(ع) که از فرزند زادگان سام ابن نوح است و الیاس عموی اوست. |
مهراس | /mehrās/ | ۱) نام پدر الیاس پیغمبر (ع) ۲) موبدی رومی که قیصر او را به ریاست شصت موبد به نزد انوشیروان فرستاد تا هدیهها نزد او برد و با او پیمان دوستی ببندد و باژو ساو را بپذیرد. |
موسی | /musā/ | به معنی از آب کشیده |
میکائیل | /mikāeil/ | ۱- میکال به معنی «کیست مثل یهوّه» |
میکال | /mikāl/ | میکائیل |
اسم پسر در شاهنامه که با حرف م شروع می شود
نام | تلفظ | معنی |
---|---|---|
ماخ | /māx/ | زر قلب و ناسره را گویند، از شخصیتهای شاهنامه، نام سخندانی پیر و مرزبان هری و از راویان شاهنامه |
ماه یار | /māh-yār/ | ۱) یکی از دو وزیر دارا و از قاتلان او، که خود او هم به فرمان اسکندر کشته شد؛ ۲) پدر آرزو و پدر زن بهرام گور، که گوهر فروش بود؛ ۳) ماهیار نوابی: [۱۲۹۱-۱۳۷۹ شمسی] زبان شناس ایرانی، پژوهشگر فرهنگ ایران باستان و استاد دانشگاه، از مردم شیراز و استاد دانشگاه. مترجم درخت آسوریک و یادگار زریران، مؤلف کتاب شناسی ایران (۱۰ جلد)، ناشر گنجینهی دستنویسهای پهلوی و پژوهشهای ایرانی. |
مرزبان | /marzbān/ | ۱- آن که از مرز کشور پاسداری میکند، سرحد دار؛ ۲- مجاز از آن که حکومت قسمتی از یک کشور با اوست، حاکم ناحیهای از کشور؛ ۳- مجاز از جنگجو و مبارز و پهلوان، نگهبان. |
منوچهر | /manučehr/ | به معنی «از نژاد و پشت منوش» [منوش یکی از ناموران قدیم] |
منوشان | /manušān/ | نام حاکم فارس در زمان کی خسرو کیانی که از سرداران سپاه او نیز بود |
مهبد | /mah bod/ | نگهبان ماه، مجازا به مفهوم نورانی و درخشان است، ماهبد |
مهربنداد | /mehrbandād/ | دارای بنیاد و شالوده ای از محبت |
میرین | /mirin/ | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی و داماد قیصر روم |
اسم پسر با حرف م در سایر ریشه ها
نام | تلفظ | معنی | ریشه |
---|---|---|---|
ماتیکان | /mātikān/ | نام پسر بزرگ جغتای از فرماندهان مغول | مغولی |
مارتیا | /mārtiyā/ | آدمی، انسان | پهلوی |
مارتیک | /mārtik/ | اسم خواننده ایرانی | ارمنی |
مارس | /mārs/ | مریخ، رب النوع جنگ در نزد رومی های قدیم | فرانسوی |
مارکار | /mārkār/ | پیامبر | ارمنی |
ماسیس | /māsis/ | نام کوه آرارات | ارمنی |
ماگدولین | /māgdulin/ | ماخوذ از مجدلیه، عهد جدید، انجیل | انگلیسی |
محمد | /mohammad/ | در لغت از واژه « حمد» بخاطر کثرت حمد و ستایش خداوند است محمد آخرین فرستاده خدا، نام پیامبر گرامی اسلام (ص) است که خُلق عظیم آفرینش و جمیع انبیاء و اولیاء در او جمع شده است. | قرآنی |
محمد آرا | /mohammad-ārā/ | مرکب از نام های محمّد و آراد | عربی – اوستایی |
محمد آراد | /mohammad-ārād/ | مرکب از نام های محمّد و آراد | عربی – اوستایی |
محمد آراس | /mohammad-ārās/ | مرکب از نام های محمّد و آراس | عربی-ترکی |
محمد آرش | /mohammad-āraš/ | مرکب از نام های محمّد و آرش | عربی – اوستایی |
محمد آیدین | /mohammad-āydin/ | مرکب از نام های محمّد و آیدین | عربی-ترکی |
محمد ابراهیم | /mohammad-ebrāhim/ | مرکب از نام های محمّد و ابراهیم | عربی-عبری |
محمد ادریس | /mohammad-edris/ | مرکب از نام های محمّد و ادریس | عربی-عبری |
محمد ارسلان | /mohammad-arsalān/ | مرکب از نام های محمّد و ارسلان | عربی-ترکی |
محمد ارمیا | /mohammad-armiyā/ | مرکب از نام های محمّد و ارمیا | عربی-عبری |
محمد اسحاق | /mohammad-ešāq/ | مرکب از نام های محمّد و اسحاق | عربی-عبری |
محمد اسماعیل | /mohammad-esmā’il/ | مرکب از نام های محمّد و اسماعیل | عربی-عبری |
محمد افشار | /mohammad-afšār/ | مرکب از نام های محمّد و افشار | عربی-ترکی |
محمد الیاس | /mohammad-eliyās/ | مرکب از نام های محمّد و الیاس | عربی-عبری |
محمد ایوب | /mohammad-ayyub/ | مرکب از نام های محمّد و ایوب | عربی-عبری |
محمد پاشا | /mohammad-pāšā/ | مرکب از نام های محمّد و پاشا | عربی-ترکی |
محمد تکین | /mohammad-takin/ | مرکب از نام های محمّد و تکین | عربی-ترکی |
محمد دانیال | /mohammad-dāniyāl/ | مرکب از نام های محمّد و دانیال | عربی-عبری |
محمد داوود | /mohammad-dāvud/ | مرکب از نام های محمّد و داوود | عربی-عبری |
محمد زکریا | /mohammad-zakariyā/ | مرکب از نام های محمّد و زکریا | عربی-عبری |
محمد سام | /mohammad-sām/ | مرکب از نام های محمّد و سام | عربی – اوستایی |
محمد سلیمان | /mohammad-soleymān/ | مرکب از نام های محمّد و سلیمان | عربی-عبری |
محمد عمران | /mohammad-emrān/ | مرکب از نام های محمّد و عِمران | عربی-عبری |
محمد عیسی | /mohammad-isā/ | مرکب از نام های محمّد و عیسی | عربی-عبری |
محمد فرهام | /mohammad-farhām/ | مرکب از نام های محمّد و فرهام | عربی – اوستایی |
محمد مسیح | /mohammad-masih/ | مرکب از نام های محمّد و مسیح | عربی-عبری |
محمد مسیحا | /mohammad-masihā/ | مرکب از نام های محمّد و مسیحا | عربی-عبری |
محمد موسی | /mohammad-musā/ | مرکب از نام های محمّد و موسی | عربی-عبری |
محمد میکائیل | /mohammad-mikā’il/ | مرکب از نام های محمّد و میکائیل | عربی-عبری |
محمد هورام | /mohammad-hurām/ | مرکب از نام های محمّد و هورام | عربی-عبری |
محمد یاشا | /mohammad-yāšā/ | مرکب از نام های محمّد و یاشا | عربی-ترکی |
محمد یاشار | /mohammad-yāšār/ | مرکب از نام های محمّد و یاشار | عربی-ترکی |
محمد یحیی | /mohammad-yahyā/ | مرکب از نام های محمّد و یحیی | عربی-عبری |
محمد یوسف | /mohammad-yus(e)of/ | مرکب از نام های محمّد و یوسف | عربی-عبری |
محمد یونس | /mohammad-yuno(e)s/ | مرکب از نام های محمّد و یونس | عربی-عبری |
مرصاد | /mersād/ | در قدیم به معنی کمینگاه، گذرگاه. | قرآنی |
مسیح | /masih/ | عیسی – لقب حضرت عیسی(ع) که به قولی به معنی «دوست و بسیار پیمایش کنندهی زمین» است | قرآنی |
مصیب | /mosib/ | ۱- آن که حقیقت امری را دریافته است؛ ۲- درستکار، صواب کار، در مقابلِ مخطی. | قرآنی |
منش | /maneš/ | ۱- اخلاق و رفتاری که ناشی از خوی و خصلتها و عادتهای رفتاری یک شخص است، خوی، طبیعت؛ ۲- شخصیت برجسته و عالی، طبع عالی؛ ۳- اندیشه، تفکر؛ تصمیم، قصد، نیت؛ ۴- مزاج. | پهلوی |
مهر تاش | /mehr-tāš/ | مِهر = مهربانی، محبت + تاش (ترکی) (= داش) این کلمه به آخر اسمها اضافه میشود و شرکت، مصاحبت یا همراهی را میرساند و معادل پیشوند «هم» است؛ ۱- روی هم به معنای هم مهر؛ ۲- مجاز از با محبت و مهربان. | فارسی – ترکی |
مهراج | /mahrāj/ | مهاراجه، عنوان هر یک از افراد طبقه ای ممتاز در هند، شاه، امیر. | سانسکریت |
موریس | /muris/ | مصر، مبرم، اصرار کننده | لاتین |
موسی الرضا | /musarrezā/ | مرکب از نامهای موسی و رضا، لقب امام هشتم | عربی-عبری |
میکسا | /miksā/ | کودکی که نشان از بزرگان دارد، در مراجع لاتین این واژه به معنای ماکسیمیوس کوچک آمده است که خود ماکسیمیوس به معنای بزرگترین است | لاتین |
مینوس | /minus/ | در اساطیر یونانی نام پادشاه کرت پسر زئوس | یونانی |