۱۹۹۹ اسم دخترانه اصیل ایرانی

کشور عزیز ما ایران با تاریخ غنی و کهن ۱۴۰۰۰ ساله خود، گنجینه بی نظیری از آداب و رسوم و ارزش ها است. سنت و فرهنگ ایرانی با توجه به اقوام مختلفی که در ایران زندگی می کنند بسیار متنوع است. این سنت ها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و مانند خون در پیکره این سرزمین جاری است. درست است که تحت تاثیر دهکده ی جهانی بخشی از فرهنگ ما نیز عوض شده ، اما با وجود همه ی این تغییرات سنت ها نه فقط در کشور ایران بلکه در سایرکشورهای جهان نیز حفظ شده و به چشم می خورد.

انتخاب اسم های دخترانه اصیل ایرانی برای فرزندانمان که ریشه در فرهنگ این مرز و بوم دارد، نشانه احترام و افتخار به این پیشینه تاریخی می باشد. لذا بسیاری از خانواده ها حتی کسانی که خارج از کشور زندگی می کنند به دنبال انتخاب اسامی دخترانه پارسی با معنانی نیکو و آهنگ زیبا و دلنشین آن هستند.

در ادامه مطلب لیست کامل و جامعی از اسامی دخترانه اصیل و خاص ایرانی به همراه معنی را گردهم آوردیم تا راهنمایی برای شما عزیزان در انتخاب این مهم باشد. با ما همراه باشید.

اسم دختر بر اساس حروف الفبا

girl euth scooter -

در انتخاب اسم فرزند دلبندت بین چند گزینه زیبا مرددی؟

ابزار هوشمند تصمیم گیری، به شما کمک می کند تا بهترین را بر اساس معیارهای مد نظرتون انتخاب کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید:
تصمیم گیری با هوش مصنوعی

اسم دخترانه ایرانی با حرف آ

نامتلفظمعنی
آئینه/āeene/سطح صاف و صیقل یافته شیشه‌ای که تصویر را منعکس می‌کند، مجاز از دل عارف
آبان آسا/ābān āsā/مانند آبان، آبان ماه تغییر آب و هوا است در نتیجه آبان آسا کنایه از کسی است که خلق و خوی متغیر دارد
آبان دیس/ābān dis/همانند آبان
آبان مهر/ābān mehr/آن که محبت او چون فرشته آبان است
آبانا/ābānā/منسوب به آبان
آباندخت/ābān doxt/دختری که در آبان زاده شده
آبانسا/ābānsā/مانند آبان
آبانفام/ābānfām/به رنگ آبان کسی که رنگ چهره‌اش زرد است
آبانک/ābānak/آبان کوچک
آبانه/ābāne/منسوب به آبان
آبتاب/ābtāb/دختری با چهره زیبا و درخشان، تابان
آبدیس/ābdis/مانند آب زلال و شفاف
آبرخ/ābrox/زیبا، روشن، لطیف، کسی که چهره‌ای مانند آب دارد
آبرود/ābrud/سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست
آبروشن/ābrušan/خوشبخت، ارجمند
آبسالان/ābsālān/باغ ها
آبشار/ābšār/آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می‌ریزد
آبشن/ābšan/شکل دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه‌های فراوان و گل های سفید یا صورتی
آبگل/ābgol/گلاب مایعی خوشبو که از برگ گلها بدست می‌آید
آبگون/ābgun/به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر
آبگین/ābgin/۱- دارای طبیعت آب؛ ۲- آینه، آیینه.
آبگینه/ābgine/۱- شیشه، زجاج، بلور، آینه؛ ۲- (در قدیم) ظرف شیشه‌ای یا بلوری به ویژه جام شراب.
آبلوج/ābluj/قند سفید، قند مکرر
آبناز/ābnāz/نام زنی در منظومه ویس و رامین، مایه فخر آب، کنایه از لطافت پوست
آبنوش/ābnuš/آب گوارا، نام زنی در منظومه ویس و رامین
آبیژ/ābiž/صورت دیگر آیید، شراره، اخگر، آتش، کنایه از افراد پر جنب و جوش
آبین/ābin/به رنگ آب، همانند آب.
آبینه/ābine/همانند آب، به روشنی و درخشندگی آب.
آپام/āpām /نام دختر اردشیر دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پونت
آپاما/āpāmā/آپام. (نام دختر اردشیر دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پونت)
آپامه/āpāme/خوش رنگ و آب
آتر/ātar/آذر، آتش، اخگر
آتریا/atriya/آتریا
آتریزاد/ātri-zād/۱- آتشین زاده؛ ۲- مجاز از بسیار سرخ‌رو و زیبا.
آتریسا/ātrisā/۱- آتش‌گون، آذرگون، مانند آتش؛ ۲- مجاز از زیبارو.
آترینا/ātarinā/زیبا و محبوب همگان، آترین، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
آتسا/ātsā/آتوسا (آتوسا: زبر دست)
آتش/ātaš/۱- حرارت توأم با نور؛ ۲- یکی از عناصر اربعه؛ ۳- مجاز از حرارت و گرما؛ ۴- مجاز از عواطف تند، شور و شوق؛ ۵- مجاز از برق، تلألؤ؛ ۶- (در قدیم) مجاز از شراب.
آتشدخت/ātašdoxt/دختر آتش یا دختری که چون آتش است، کنایه از دختر با شور و حرارت
آتشفام/ātašfām/به رنگ آتش، دختران سرخ روی
آتشک/ātašak/کرم شب تاب، نام یکی از شخصیتهای داستان سمک عیار
آتشگون/ātašgun/به رنگ آتش، ارغوانی، دختران سرخ روی
آتشه/ātaše/برق؛ (در قدیم) آذرخش؛ ب آذرخش، ۱-
آتشی/ātaši/نام نوعی گل، همچنین نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ
آتشیزه/ātašize/کرم شب تاب
آتشین/ātašin/نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ
آتیس/ātis/نام خدای حاصلخیزی فریگیان
آدا/ādā/پاداش مینوی، فرشته توانگری
آدخت/ādoxt/آتش، دختر آتشین
آدرینا/ādarinā/آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین
اسم دخترانه ایرانی
آدیش/ādiš/آذر، آتش، (در عامیانه) آتیش، اخگر، شراره آتش
آدیشا/ādišā/۱- منسوب به آتش؛ ۲- مجاز از زیباروی.
آدینا/ādinā/منسوب به آدین؛ ۲- دارای زیور، زینت و آرایش؛ ۳- مجاز از زیبا.
آدینه/ādine/روز جمعه، آخرین روز هفته.
آذر دخت/āzar-doxt/۱- دختر آذر، دختر آتشین؛ ۲- مجاز از دختر سرخ‌گون؛ ۳- مجاز از زیبارو.
آذر فروغ/āzar-forug/۱- شراره‌ی آتش، پرتو و روشنایی آتش؛ ۲- مجاز از درخشنده و زیبا.
آذر گل/āzar-gol/نام گلی سرخ‌رنگ که پُرپَر است و به آن گل آتشین می‌گویند.
آذربانو/āzar bānu/بانوی آتش گون
آذرجهان/āzarjahān/آتش جهنده، آتشخیز
آذرچهر/āzarčehr/دارای چهره آتشین، مجازا چهره زیبا
آذرخاتون/āzarxatun/آذر+ خاتون، بانوی آتش
آذرخش/āzaraxš/صاعقه، برق؛ نام نهمین روز از ماه آذر، آذرگشسب را هم گاه آذرخش گفته‌اند
آذرشب/āzaršab/۱- به معنی شسته در آتش؛ ۲- نام سمندر و پنبه کوهی؛ ۳- برق.
آذرک/āzarak/شراره آتش، اخگر
آذرگون/āzargun/۱- به رنگ آتش؛ ۲- نام گلی از انواع شقایق که آن را خجسته نیز می‌گویند؛ شقایق؛ همیشه بهار (گل).
آذرمینا/āzarminā/۱- آب آتش‌گون که در مینا ریزند؛ ۲- کنایه از شراب است.
آذرنگ/āzarang/آتش رنگ، نورانی، تابناک، آذرگون، روشن.
آذرهمایون/āzarhomāyun/نام زنی از نسل سام و نریمان که در آتشکده سفاهان خدمت می‌کرد (گویند زمانی که اسکندر خواست این آتشکده را خراب کند او خود را به شکل ماری مهیب درآورده و در مقابلش ایستاد)
آذریاس/āzaryās/۱- یاس آتشین، یاس به رنگ آتش؛ ۲- مجاز از زیبارو و معطر.
آذرین/āzarin/۱- منسوب به آذر، آتشین؛ ۲- گرم و سوزان؛ ۳- نوعی گل بابونه که نام عامیانه آن بابونه‌ی گاوچشم است.
آذین/āzin/۱- زیور، زیب، زینت، آرایش؛ ۲- آیین، رسم و قاعده.
آذین دخت/āzin-doxt/آذین + دخت = دختر ۱- زیب و زینت دختران؛ ۲-کنایه از دختر شایسته و زیبا.
آذین فر/āzinfar/با شکوه و زیبای آرایش شده
آذین گل/āzingol/زینت گل، زیورگل، کنایه از زیبایی بسیار زیاد
آرا/ārā/مخفف آراینده، ۱- آراستن؛ زیور، زینت و آرایش؛ ۲- آرایشکننده، آراینده. این واژه با واژه‌ی عربی آرا (آراء) به معنی رأی‌ها، نظرها و عقیده‌ها هم آوا و هم نویسه می‌باشد.
آرادخت/ārā doxt/آرا + دخت = دختر – دختر آراینده و مشاطه‌گر، دختر آرایشگر.
آراگل/ārāgol/آراینده گل ها، زیبا کننده گل ها
آرام/ārām/۱- سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه، صلح، آشتی، راحت؛ ۲-(در قدیم) مایه‌ی آرامش، آرامش بخش، تسلی بخش.
آرام چهر/āram-čehr/آرام + چهر= چهره، نژاد ۱- آنکه چهره‌اش نشانگر آرامش است؛ ۲- از نژاد و گوهر آرام.
آرامدخت/ārāmdoxt/دختر آرام دختر ساکت دختر با وقار
آرامدل/ārāmdel/مایه تسلی خاطر، مایه امید، معشوق، معشوقه
آرامش/ārāmeš/اسم مصدر از آرامیدن و آرمیدن، فراغت، راحت، آسایش، صلح، آشتی، ایمنی، امنیت، سنگینی، وقار و طمأنینه.
آرامه/ārāme/منسوب به آرام
آرای/ārāy/هم معنی با آراستن ۱- آرایش کردن؛ ۲- زیور بستن، زینت دادن، ۳- آماده کردن، مهیا کردن؛ ۴- بیان کردن، بر زبان آوردن.
آرایه/ārāye/۱- آرایش ۲- در ادبیات صنعت بدیعی، صنعت، صناعت ۳- در ریاضی مجموعه ای که عناصر آن با نظم معینی کنار هم قرار گرفته باشد.
آرتادخت/ārtādoxt/دختر راست گفتار و درست کردار، دختر پاک و مقدس
آرتونیس/ārtonis/نام دختر ارته باذ که به ازدواجِ «اِوْمِنس» منشی اسکندر در آمد.
آرتیستون/ārtistun/نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی
آرتیمس/ārtimes/هم معنی اسم آرتِمیس
آرتینا/ārtinā/آرتین + ا (پسوند اسم ساز)، منسوب به آرتین
آرتینه/ārtine/آرتین + ه (پسوند نسبت)، منسوب به آرتین
آرشیدا/āršidā/بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان
آرشین/āršin/آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می‌باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز می‌باشد
آرمانا/ārmānā/امیدوار، آرزومند
آرماندخت/ārmāndoxt/دختری که دیدارش آرزوی قلبی دیگران است
آرماندیس/ārmandis/آرمان= کمال مطلوب، ایده آل، آرزو + دیس (پسوند شباهت) ۱- شبیه به آرمان، آرزوگونه؛ ۲- مجاز از شخصِ ایده آل و دارای کمالِ مطلوب.
آرمی دخت/ārmidoxt/دختر چالاک
آرمیلا/ārmilā/اسم دختران در ایران باستان (شاهدخت)
آرنوش/ārnuš/آر = آریایی، ایرانی + نوش = جاوید روی هم به معنی ایرانی و آریایی جاوید.
آرنوشا/ārnušā/منسوب به آرنوش، آریایی جاویدان، ایرانی جاوید، مرکب از آر به معنای آریایی بعلاوه نوش به معنای جاویدان
اسم دخترانه ایرانی 1
آرنیکا/ārnikā/آریایی نیکو کردار، آریایی نیکو رفتار، آریایی خوب و زیبا
آروشا/ārošā/درخشان، نورانی، سفید.
آرونا/ārunā/آرون + ا (پسوند نسبت)، منسوب به آرون
آرویشه/ārviše/نام روستایی در نزدیکی بیرجند
آریا چهر/āriyā-čehr/آریا + چهر = نژاد، تبار، گوهر، اصل، دارای اصل و نژاد آریایی، آریا نژاد.
آریادخت/āriādoxt/دختر آریایی، دختر ایرانی
آریانا/āriyānā/منسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران
آریاناز/āriyā nāz/۱- مایه‌ی افتخار نژاد آریایی؛ ۲- مظهر زیبایی و جمال نژاد آریایی.
آریاندخت/āriāndoxt/دختر آریایی
آریانه/āriyāne/نام ایران به شکل کهن که «ایریانه» و «آریانه» (یعنی آریایی‌ها) نامیده می‌شده.
آریژه/āriže/نام شهری در زمان اسکندر
آریسا/ārisā/اریسا، ایرسا، رنگین کمان، ریشه بوته سوسن کبود، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است
آریسان/ārisān/آری = آریایی + سان (پسوند شباهت)، مانند آریایی.
آریشیدا/ārišidā/آرشیدا، بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان
آرین دخت/āriandoxt/دختر آریایی، دختر ایرانی
آزاد دخت/āzād-doxt/آزاد + دخت = دختر، ۱- دختر آزاده و نجیب و اصیل؛ ۲- دختر شاد و سرافراز.
آزادبخت/āzādbaxt/دارای بخت و اقبال آزاد
آزادچهر/āzādčehr/آزاد + چهر = اصل، نژاد ۱- آزاد چهره، دارنده‌ی نژاد و گوهر آزاد، دارای چهره‌ی آزادگان
آزاده/āzāde/۱- آزاد، اصیل؛ ۲- در قدیم به معنای نجیب، شریف، صالح
آزاده خوی/āzādexui/دارای خلق وخوی آزاد، ساده، بی‌تکلف
آزرم/āzarm/۱- داد، انصاف، شرم، حیا، لطف؛ ۲- در قدیم به معنای ملایمت، مهربانی، ارج و قرب، ارزش و احترام، آسودگی، آسایش.
آزرم چهر/ārazm-čehr/آزرم + چهر = چهره، ۱- دارای شرم و حیا؛ ۲- دارای روی مهربان؛ ۳- دارنده‌ی نژاد سالم؛ ۴- اندیشمند و محترم.
آزرم خاتون/āzarmxātun/آزرم + خاتون = بانوی با حیا
آزرم دخت/ārazm-doxt/هم معنی با اسم آزرمیدخت
آزرم دخت/āzarmdoxt/دختر با حیا
آزرمی دخت – آزرمیدخت/āzarmidoxt/دختر باحیا، دختر با حیا دختر سنگین و با وجاهت
آزرمین/āzarmin/۱- آزرمگین، با حیا و با شرم؛ مؤدب؛ ۲- با فضیلت و با تقوی.
آزیتا/āzitā/۱- سوزن کاری کردن؛ ۲- نقش زدن با قلم بر روی اشیا.
آسا/āsā/۱- آسودن ۲- آسایش دهنده ۳- وقار، ثبات ۴- آراینده ۵- (در قدیم) شکل و شمایل.
آسابانو/āsābanu/بانوی با وقار، نام یکی از بانوان اساطیری
آسادخت/āsā doxt/دختر زیبا، دختر با وقار، دختر آرام
آسانا/āsānā/دختر زیبا.
آسایش/āsāyeš/اسم مصدر از آسودن راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام.
آسمان/ās(e)mān/۱- فضای لایتناهی که منظومه‌ها و صورت‌های فلکی در آن قرار دارند؛ ۲ – مجاز از عالم بالا، درگاه قدس خداوند، عالم غیب، جایگاه فرشتگان، عالم الوهیت و قداست؛ ۳- روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم.
آسمان هور/āsemānhur/خورشید آسمان، کنایه از فردی که زیباییش نظیر ندارد
آسمانه/ās(e)māne/آسمان، سقف خانه
آسودا/āsudā/راحت و آرام، آسوده
آسوده/āsude/صفت فاعلی از آسودن، استراحت یافته، راحت کرده، آرام گرفته، ساکن، فارغ، خوش، مسرور، بی‌رنج.
آشتی/āšti/رنجشی را فراموش کردن، پس از قهر از نو دوستی کردن، وفق، تلفیق، آرامش.
آشنا/āšena/۱- دوست و رفیق مقابل بیگانه و غریب؛ ۲- شناسنده، آگاه به چیزی یا امری؛ ۳- عاشق، دلداده؛ ۴- دوست، رفیق.
آشوب/āšub/شور، انقلاب
آشیان/āšiān/لانه و کاشانه
آفتاب/āftāb/۱- خورشید، شمس، ستاره‌ی نورانی (از ثوابت) مرکز منظومه شمسی که نور و حرارت زمین از آن است؛ ۲- مجاز از نوری که از خورشید به زمین می‌تابد، نور و تابش خورشید؛ ۳- در قدیم و در مضامین شاعرانه مجاز از زنِ زیبارو؛ چهره‌ی زیبا.
آفتاب دخت/āftābdoxt/دختر آفتاب، دختر خورشید، کنایه از زیبایی و خیره کنندگی
آفرنگ/āfrang/حشمت، زیبایی.
آفریده/āfaride/۱- مخلوق، خلق شده، از نیستی هست گردیده؛ ۲- بشر، انسان، آدمی.
آفرین/āfarin/۱- تحسین، ستایش، مدح، شکر، سپاس، تهنیت، تبریک؛ ۲- نوایی در موسیقی؛ ۳- در قدیم به معنای درخواست و التماس از درگاه خداوند، دعا؛ ۴- آفرینش.
آفرین دخت/āfarindoxt/دختر تحسین برانگیز، دختری که تمام خوبی‌ها را دارد
آفرین گل/āfaringol/گل تحسین برانگیز، کنایه از دختر بسیار زیبا
آفرین ماه/āfarinmāh/ماه تحسین برانگیز، کنایه از دختری که زیباییش مانند ماه است
اسم دخترانه ایرانی 2
آفرین مهر/āfarinmehr/کسی که از زیبایی مانند خورشید است یا بسیار با محبت
آفرین ناز/āfarinnāz/دختری که بسیار ناز دارد، کنایه از دختر زیبا و طناز
آفرین نوش/āfarinnuš/شنونده آفرین، کسی که تحسین همه را بر می‌انگیزاند
آفرینش/āfarineš/۱- عمل آفریدن، خلقت، خلق، ابداع، انشا، کائنات، ماسوی الله؛ ۲- در قدیم مجاز از همه‌ی آفریدگان، جهان هستی؛ ۳- در قدیم مجاز از سرنوشت، حکم تقدیر.
آفشید/āfšid/آف = مهر، خور، شمس + شید = نور، روشنایی، خورشید، آفتاب ۱- نور و روشنایی خورشید؛ ۲- آفتاب، خورشید؛ ۳- مجاز از زیبا.
آگاه دخت/āgāhdoxt/دختر آگاه، دختر مطلع، بانوی باخبر
آلاله/ālāle/گیاهی است از تیره‌ی آلاله‌ها، شقایق، لاله‌ی نعمان، لاله‌ی قرمز.
آلاوه/ālāve/آتشدان، شعله آتش، جایی که در آن آتش روشن می‌کنند
آلوگونه/ālugune/نام همسر اردشیر اول پادشاه هخامنشی، کسی که سرخی گونه‌هایش به آلو می‌ماند، دختر زیبا و به اصطلاح سرخ و سفید
آلیسا/alisa/ایرسا، رنگین کمان، به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند
آلینا/ālinā/مجاز از زیبا و سرخ روی.
آمتیس/āmetis/آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
آمستریدا/āmesteridā/نام دختر اردشیر دوم، [از اسامی کهن ایرانی].
آمستریس/āmesteris/برادر‌ زاده‌ی داریوش سوم، زن خشایارشاه، دختر اردشیر دوم؛ از اسامی کهن ایرانی
آموده/āmude/لعل، مروارید به رشته کشیده، آراسته، پیراسته، پرده
آمیتیدا/āmitidā/همسر کوروش کبیر و نام دختر ایشتوویگو (آستیاگ) از پادشاهان ماد، که فرزندان او از شوهر اولش (سپیتامه) به نام‌های «سپیتاک» و «مهاجران» از طرف کوروش به مقام ساتراپی [استاندار] منصوب گشتند.
آمیتیس (آمیتیس)/āmitis/شاهدخت ایرانی دختر هووخشتر (شاه ماد) و نوه‌ی کیاکسار پادشاه ماد که پس از آن که نبرد بین شام و بابل و مصر با مادها به صلح انجامید به خواست پادشاه وقت که پدرش بود، به همسری بخت النصر پادشاه مصر در آمد. وی (بخت النصر) باغ های معلق بابل [از عجایب هفتگانه] را برای زنش آمیتیس ساخت.
آنارام/anārām/روشنایی بی فروغ و بی پایان
آنوشا/ānušā/مذهب و کیش.
آهار/āhār/گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر و پُرپَر دارد
آهنگ/āhang/۱- قصد، عزم، نیت، اراده؛ ۲- اندیشه، خرد؛ ۳- صوت؛ ۴- سیما، قیافه؛ ۵- در موسیقی به معنی لحن، ملودی، قطعه‌ی موسیقی.
آهو/āhu/غزال، غزاله، مجاز از معشوق زیبا، (در قدیم) مجاز از چشم زیبا
آهو دخت/āhu-doxt/آهو + دخت = دختر ۱- دختری به زیبایی آهو؛ ۲- مجاز از دختر زیباروی و شاهد.
آهی/āhi/غزال، شاهد، معشوق، عیب
آهید/āhid/در گویش فارس آهوی صحرایی
آوا/āvā/۱- آواز، بانگ، صوت؛ ۲- عقیده، رأی؛ ۳- صدایی که به آواز خوانده می‌شود یا از آلات موسیقی به گوش می‌رسد؛ ۴- (در قدیم) شهرت، آوازه.
آوادخت/āvādoxt/دختر آوازه خوان، بانوی خوش صدا
آوادیس/āvādis/کنایه از کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد
آواز/āvāz/۱- هرنوع صدایی که دارای آهنگ باشد، صدای آهنگین؛ ۲- در موسیقی ایرانی صدایی آهنگین معمولاً در قالب یکی از دستگاه‌های موسیقی سنتی، که از حنجره‌ی انسان بیرون می‌آید و معمولاً با کلام همراه است؛ ۳- (در موسیقی ایرانی) گوشه‌ای در دستگاه‌های شور، افشاری، ماهور و بیات اصفهان؛ ۴- صدا؛ ۵- در قدیم به معنای صدای بلند، خروش و فریاد بوده است.
آوازه/āvāze/۱- آگاهی؛ ۲- شهرت نیک، نام‌آوری؛ ۳- نغمه، ترانه، نوا؛ ۴- در قدیم و موسیقی ایرانی به معنای دستگاه بوده است.
آواناز/āvānāz/۱-آوا و صوت قشنگ و زیبا؛ ۲- آوا و صدای متناسب و موزون؛ ۳- آوای توأم با کرشمه و غمزه.
آوانوش/āvānuš/آوا = صدا، بانگ، شهرت، آوازه + نوش= زندگی، بی مرگی، جاوید، ۱- آوا و صدای زندگی؛ ۲- آوا و صدای جاوید، بانگ بی مرگ و جاوید؛ ۳- مجاز از جاوید و ماندگار.
آون/āvan/آونگ، نام رشته‌ای که خوشه انگور و بعضی میوه‌ها را به آن می‌بندند، آویزان، آویخته
آوید/āvid/دانش، خرد، عقل، در زبان اوستایی کلمه های ‘ آوید، وید، ویدا ‘ هر سه به یک معنی به کار رفته است، مشتاق و خواهان
آویدا/āvidā/آویدا
آویده/āvide/مشتاق، خواهان
آویز/āviz/۱- هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی، و مانند آنها که به عنوان گردن بند، گوشواره، دست بند و مانند آنها می‌آویزند؛ ۲- گلی زینتی، به شکل زنگوله و قرمز رنگ؛ گل آویز؛ گل گوشواره؛ ۳- گیاه این گل که از خانواده‌ی مورد است.
آویژه/āviže/۱- ویژه؛ ۲- خالص؛ ۳- معشوق؛ ۴- دلبر؛ ۵- پاکیزه.
آویسا/āvisā/[آو= آب + ی (پسوند نسبت) + سا (پسوند شباهت)]، مانند آب، همانند آب پاک، روشن و با صفا.
آویشا/āvišā/آویش = آویشن + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز))، هم به معنای آویشن است و هم منسوب به آن.
آویشن/āvišan/گیاهی از تیره‌ی نعناعیان با گل‌های سفید یا گلی و برگهای کوچک، پونه صحرائی، پونه کوهی.
آویشه/āviše/آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه‌های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
آیرانا/āyrānā/سرزمین آریایی.
آیریا/āyriyā/هم معنی اسم آریا
آیریانا/āyriyānā/به معنی ایران. + ن.ک. آریانا و آریانه.
آینه/āyene/هم معنی آیینه و آئینه
آیید/āeed/شراره، آتش، اخگر، کنایه از شخص پر جنب و جوش
آییژ/āeež/شراره، شراره آتش
آیینه (آئینه)/āyine، ā’ine/۱- سطح صاف و صیقل یافته شیشه‌ای یا فلزی که تصویر را منعکس میکند؛ ۲- در تصوف مجاز از دل عارف که حقایق در آن منعکس می‌شود؛ ۳- در قدیم و در موسیقی ایرانی نوعی طبل یا زنگ بوده که معمولاً در جنگ و از پشت فیل به صدا در می‌آورده‌اند.
اخگر/axgar/۱- گُلِ آتش، پاره‌ی آتش، شراره، خرده‌ی آتش، جرقه؛ ۲- مجاز از آتش؛ ۳- مجاز از زیبارو.
اسم دخترانه ایرانی 3

اسم دختر ایرانی با حرف الف

اردی/ordi/۱- مخفف اردیبهشت، نام ماه دوم سال شمسی؛ ۲- فرشته‌ی مدَبِر کوه‌ها
ارزنده/arzande/دارای ارزش، ارزشمند، ارزمند، شایسته و لایق، مجاز از محترم، با شخصیت، مورد احترام، محترم، دارای احترام
ارزینه/arzine/ارزنده، گرانبها
ارسا/orsā/نام چند گونه سرو کوهی جزو تیره‌ی ناژویان که در اغلب نقاط استپی و خاتمه‌ی جنگل‌های مرطوب پراکنده‌اند.
ارشین/aršin/دوست‌ترین
ارغوان/arqavān/مجاز از چهره‌ی زیبا و گلگون – درختی است زینتی از تیره‌ی پروانه واران با گلهایی به رنگ سرخ مایل به بنفش – گلی قرمز رنگ و چسبیده به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگ‌ها پدیدار می‌شود؛ ارغوان را در انگلیسی love tree و در عربی ارجوان و در فارسی درخت ارغوان و یا درخت گل ارغوان می‌گویند.
ارکیا/arkiyā/جوی آب – دیگر به نظر می‌رسد واژه‌ای مرکب از ار= آر= آریایی + کیا= رئیس، بزرگ و روی هم به «آریایی بزرگ» باشد.
ارمیس/armis/روشن و پاک، هرمس، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا
ارمیندخت/armin doxt/اَرمین = آرمین + دخت = دختر، دختری که از نژاد آرمین است.
ارناز/arnāz/از نامهای باستانی
ارنواز/arnavāz/آن که سُخنش رحمت می‌آورد
ارنیکا/arnikā/۱- آریایی نیکو کردار، آریایی نیکو رفتار، ۲- آریایی خوب و زیبا.
اروشا/arušā/۱- سفید؛ ۲- مجاز از روشن.
اروشه/aroše/اروشا، به فتح الف، سفید، روشن، دختری با روی سپید
اریاک/ar(i)yāk/اری = آری = آریا + ک (پسوند)، آریایی.
اریکا/erikā/پوفل، درختی از تیره‌ نخلها که در مناطق گرم آسیا می روید، نخل هندی
اسپانتا/espāntā/سپنتا، مقدس قابل ستایش
استاتیرا/estātirā/نام زن داریوش سوم، نام دختر داریوش سوم (او با مادر خود همنام بود)، نام ملکه‌ اردشیر، همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
استاره/estāre/ستاره
استرا/esterā/در گویش سمنان ستاره، نام همسر یهودی انوشیروان که مدفن او در همدان است
اشک ناز/ašknāz/مرکب از اشک و ناز، کنایه از دختر زیبا روی و لطیف
اشلی/ašli/نام کوهی در مازندران
اطلسی/atlasi/منسوب به اطلس، از جنس اطلس، اطلس، گلی شیپوری و خوشبو به رنگهای سفید، صورتی، ارغوانی، یا سرخ
افرا/afrā/۱- درختی از تیره‌ی افراها، اسپندان، اسفندان، بوسیاه؛ ۲- کلمه تحسین به آفرین، مرحبا.
افراخته/afrāxte/صفت مفعولی از افراختن – افراشته، بالابرده، برپا شده، کشیده، برکشیده.
افراز/afrāz/۱- بلندی، فراز، بالا و فراز؛ ۲- افراشتن و افروختن.
افراشته/afrāšte/بالا برده، بلند کرده، برافراشته
افرند/afrand/صورت کهنه‌ی پرند به ابریشم – فر و شکوه، حشمت، جمال
افروخته/afruxte/۱- روشن شده، درخشان شده؛ ۲- مجاز از برافروخته، سرخ.
افروز/afruz/افروختن، افروزنده.
افروزان/afruzān/افروزاندن، افروزانیدن، افروختن.
افروزه/afruze/آنچه بدان آتش گیرانند، آتش گیره، شهاب
افروشه/afruše/نوعی حلوا.
افری/afri/مخفف آفرین، کلمه تحسین و آفرین
افرینا/afrinā/افرین = آفرین + ا (پسوند اسم ساز)، منسوب به آفرین
افسانه/afsāne/۱- سرگذشت، قصه، داستان، سرگذشت و حکایت گذشتگان؛ ۲- افسون، سحر؛ ۳- ترانه.
افسرالملوک/afsar-ol-moluk/تاج پادشاه
افسرخاتون/afsarxatun/افسر (فارسی) + خاتون (فارسی)، تاج بانو، سر آمد همه زنان
افسردخت/afsardoxt/افسر (تاج) + دخت (دختر) سرآمد همه دختران
افسون/afsun/نیرنگ، حیله، مکر، سحرانگیزی، جاذبه، آنچه جادوگران برزبان می‌رانند، سخنی که برای فریب دادن و تحت تأثیر قرار دادنِ دیگران گفته می‌شود، مجاز از ویژگی دختری که به لحاظ زیبایی جاذبه دارد و دیگران را افسون می‌کند
افشان/afšān/افشاننده، پریشان، پراکنده، پاشان، ریزنده، آشفته و پریشان مانند زلف
افشانه/afšane/افشاننده ناز و محبت و گیسو
الیزا/elizā/مومن، باوفا، دیندار
الینا/elinā/نیکویی و نعمت برای ما
امیتیس (امیتیس)/āmitis/آمیتیس
امیده/om(m)ide/امید + ه (پسوند نسبت) منسوب به امید
انار/anār/میوه‌ای خوراکی با دانه‌های قرمز یا سفید فراوان و مزه ترش یا شیرین
انارگل/anārgol/گل انار
اندیشه/andiše/۱- آنچه از اندیشیدن حاصل می‌شود‌، فکر؛ ۲- (در قدیم) توجه، غم‌خواری.
انگبین/angebin/عسل
اسم دخترانه ایرانی 4
انگیزه/angize/آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک
انوشا/anušā/بی‌مرگ و جاویدان.
انوشک/anušak/نام زنی در زمان ساسانیان
انوشه/anuše/۱- جاوید، باقی، پایدار؛ ۲- (در حالت قیدی) به طور همیشگی، جاویدان، ابدی.
انوشین/anušin/نوشین، جاودانه
انیژ/aniž/نام گیاهی است، بومادران
اوران/orān/در گویش سیستان
اوشین/ošin/نوعی گیاه از تیره نعنایان
ایران/irān/نام کشور ایران، در پهلوی اران گفته می شد
ایران بانو/irān banu/بانوی ایران، کنایه از ملکه و شهبانو
ایران دخت/irān doxt/دختر ایران، دختر ایرانی، دختر آریایی.
ایران مهر/irān-mehr/ایران + مهر = مهربانی و محبت، خورشید، ۱- نماد مهر و محبت ایرانی، خورشید ایرانی؛ ۲- مجاز از مهربان و زیبارو.
ایران ناز/iran nāz/موجب فخر و مباهات ایران
ایرانا/irāna/ایران + ا (پسوند نسبت)، منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی
ایرانه/irāne/منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی، منتسب به ایران‌ زمین.
ایرن/iren/گونه‌ای دیگر از واژه‌ی ایران، گ ایران.
ایلیکا/ilikā/الیکا، هل، گیاهی از تیره زنجبیلیان
ایواز/ivāz/آراسته و پیراسته
باختر/bāxtar/مغرب، (در پهلوی) ستاره
بادام/bādām/نام میوه‌ای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است
بادامک/bādāmak/بادام کوچک، نوعی درخت بادام
باران/bārān/۱- قطره‌های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می‌شود؛ ۲- در عرفان باران کنایه از فیض حق تعالی و رحمت شامله ‌اوست، که از عالم غیب بر ممکنات فایض گردد و ممکنات بر حسب مراتب استعداد، استفاضه نمایند. غلبه عنایات را نیز که در احوال سالک حاصل شود از فَرَح و تَرَح باران گویند.
بارانا/barana/“باران شدید” یا “باران دیده”
بارانک/bārānak/۱- گیاهی درختی و جنگلی از خانواده‌ی گل سرخ؛ ۲- بارانی که قطره‌های آن کوچک است و به آرامی فرو می‌بارد.
بارانه/bārāne/۱- باران + ه (پسوند نسبت)، منسوب به باران
بارش/bāreš/۱- اسم مصدر از باریدن، عملِ باریدنِ باران، برف و تگرگ؛ ۲- باران، برف،و تگرگ؛ ۳- نزولات آسمانی.
بارنک/bārenak/نام درختی است (بارانک)
باغداگل/bāqdāgol/گلی در باغ، باغ گل، کنایه از دختر زیبا
بافرین/beāfarin/بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین
بالان/bālān/بالنده، رشد کننده، نمو کننده.
بالنده/bālande/۱- ویژگی آنکه یا آن‌چه در حال رشد، افزایش یا ترقی است، یا توانایی آن را دارد؛ ۲- نمو کننده، رشد کننده.
بالیده/bālide/رشد و نمو کرده
بامک/bāmak/بامداد، صبح
بانو/bānu/خانم، کلمه احترام درباره بانوان
بانوگشسب/bānugašb/نام دختر رستم زال، زن گیو و مادر بیژن
باور/bāvar/۱- مجموعه‌ی اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است؛ ۲- حالت یا عادتی ذهنی که باعث اعتقاد یا یقین انسان می‌شود؛ ۳- قبول سخن، یقین، اعتقاد، عقیده، تصدیق سخن، قبول.
بایسته/bāyeste/۱- لازم، ضروری، واجب؛ ۲- سزاوار، شایسته، مناسب.
بت آرا/botārā/آرایش دهنده بت، کنایه از زن زیباروی
بتیسا/betisa/دختر زیبا
بخت آفرید/baxtāfarid/آفریده بخت و اقبال
بخشادخت/baxšādoxt/دختر بخشنده
بخشنده/baxšande/صفت فاعلی از بخشیدن به معنای آنکه چیزی را بی‌آنکه عوضی بخواهد می‌بخشد؛ عطا کننده.
بدخشان/badaxšān/یعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت می‌شود
بدرالملوک/badrolmoluk/ماه تمام و کامل پادشاهان
بدن گل/badangol/آن که بدنی لطیف و زیبا
برجیس/berjis/سیاره مشتری، چشمه آفتاب و زهره و ماه، هرمز، زئوس
برزآفرید/barzāfarid/آفریده با شکوه، نام مادر فرود
برسادخت/barsādoxt/دختر دلیر و نیرومند
برسومه/barsumeh/برسم، شاخه‌های گیاه
برسین/barsin/زاده خداوند ماه
اسم دخترانه ایرانی 5

اسم دخترانه ایرانی با حرف ب

برشید/baršid/۱- مرکب از بر به قد و بالا و شید به خورشید؛ ۲- مجاز از زیبا چون آفتاب.
برفا/barfa/بانوی سپیدی
برفین/barfin/برف + ین (پسوند نسبت)، ۱- برفی، از جنس برف؛ ۲-سفید مانند برف؛ ۳- مجاز از زیبا چهره.
برگ/borg/ابرو
برنادخت/bornā doxt/بُرنا + دخت = دختر، دختر جوان، ظریف، خوب و نیک.
برهون/barhun/هاله، خرمن ماه
بستانه/bostāne/۱- (بُستان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به بستان و باغ؛ ۲- مجاز از زیباروی
بلوران/bolurān/بلور + ان (پسوند نسبت)، منسوب به بلور
بلورین/bolurin/۱- بلوری، به شکل بلور، ساخته شده از بلور؛ ۲- مجاز از شفاف و درخشان.
بلوط/balut/۱- گیاهی درختی و جنگلی که چوب سخت دارد و میوه‌ی آن خوراکی است، مازو، مازوج؛ ۲- میوه‌ی این درخت.
بمانی/bemāni/نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند
بنفشه/banafše/۱- هر یک از گیاهانِ کوتاه دولپه‌ای که در اوایل بهار می‌رویند؛ ۲- مجاز از مو، زلف؛ ۳ در اصطلاح شاعرانه بنفشه یا دسته ی گل بنفشه تداعی کننده زلف آشفته یا مجعّد یا جعد گیسوی یار، نزد شاعران است.
بنیتا/benitā/دختر بی همتای من
به آفرید/behāfarid/خوب آفریده، خوش سیما، خوش منظر، در شاهنامه خواهر اسفندیار، که ارجاسپ تورانی او را زندانی کرده بود و اسفندیار آزادش کرد
به آفرین/beh āfarin/۱- خوب آفریده؛ ۲- خوش سیما، خوش منظر
به آیین/behāeen/دارای آیین بهتر
به خاتون/behxātun/بهترین بانو
به گل/behgol/مرکب از به (زیباتر) + گل
بهآذین/beh āzin/به (صفت) = خوب، بهتر، خوبتر، زیباتر؛ (اسم) شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + آذین (اسم) آنچه برای آرایش و زینت دادن به کار می‌بَرَند، زیور، زینت. روی هم رفته به زیور و زینت خوب، بهتر، خوبتر و زیباتر؛ شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو که آراسته به زیور و زینت است.
بهآفرید/beh āfarid/۱- نیکو آفریده، آفریده‌ی خوب؛ ۲- زیبا، خوش سیما
به‌آیین/behāein/دارای آیین بهتر
بهار/bahār/۱- فصل اول سال؛ ۲- شکوفه درختان خانواده‌ی مرکبات؛ ۳- گیاهی زینتی؛ ۴- مجاز از دوره‌ی شادابی هر چیز؛ ۵- در قدیم مجاز از سبزه و علف؛ ۶- در قدیم و در موسیقی ایرانی یکی از دستگاه‌ها یا ادوار؛ ۷- در سنسکریت و در قدیم به معنای بتخانه و بتکده
بهار دخت/bahārdoxt/دختر بهار
بهار ناز/bahār-nāz/بهار + ناز= مجاز از زیبا و قشنگ ۱- بهار زیبا و قشنگ؛ ۲- مجاز از زیبا و با لطافت.
بهارآفرین/bahārafarin/آفریننده بهار
بهارا/bahārā/بهار + ا (پسوند نسبت) منسوب به بهار
بهارام/behārām/بِه = بهتر، + آرام، ۱- آرام بهتر، آرامش بهتر؛ ۲- مجاز از ویژگی دختری که وجودش موجب آرامش است.
بهاران/bahārān/۱- هنگام بهار، موسم بهار؛ ۲- مجاز از زیبا و با طراوت.
بهاراندام/bahārandām/خوش اندام، زیبا اندام، متناسب
بهاربانو/bahārbānu/بانوی جوان و زیبا
بهاردخت/bahār doxt/بهار + دخت = دختر، مجاز از دختر زیبارو.
بهاررخ/bahārrox/آن که چهره‌ای زیبا و شاداب چون بهار دارد
بهارسا/bahār sā/بهار + سا (پسوند شباهت) ۱- مانند بهار، شبیه به بهار؛ ۲- مجاز از زیبا و لطیف.
بهارک/bahārak/[بهار+ ک(اَک)/-ak/ (پسوند شباهت)] ۱- به معنای مانند بهار، همچون بهار؛ ۲- مجاز از زیبا با طراوت.
بهارگل/bahārgol/گلی که در بهار می‌روید
بهاره/bahāre/۱- مربوط به بهار؛ ۲- به عمل آمده در بهار؛ ۳- منسوب به بهار
بهارین/bahārin/بهار + ین (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بهار؛ ۲- مجاز از زیبا و با طراوت.
بهان/behān/۱- منسوب به خوبی و نیکی؛ ۲- خوبان.
بهاندخت/behān doxt/بهان + دخت = دختر، دختر خوب و نیک.
بهانه/bahāne/دلیل، علت
بهتا/behtā/به(صفت)= خوب، بهتر، خوبتر، زیباتر + تا = نظیر، مانند، لنگه ۱- نظیر و مانند خوبترها و زیباترها؛ ۲- مجاز از ویژگی کسی که بهتر و خوبتر و زیباتر است.
بهتاب/behtāb/۱- خوش سیما؛ ۲- مجاز از زیبا و قشنگ.
بهترین/behtarin/۱- دارای بیشترین ارزش، خوبترین؛ ۲- زیباترین، قشنگ‌ترین؛ ۳- شایسته‌ترین.
بهثنا/beh sanā/بهترین ستایش.
بهجت/be(a)hjat/شادمانی، نشاط.
بهدخت/beh doxt/به + دخت = دختر، دختر نیک و خوب.
بهدیس/behdis/به + دیس (پسوند شباهت)، ۱- خوش رنگ؛ ۲- مانند خوبی و نیکی.
بهرامه/bahrāme/در قدیم به ابریشم بوده است.
بهرانه/behrāne/مرکب از بهر (فایده، سود) + انه (پسوند نسبت)
بهرخ/beh rox/خوشگل و نیک منظر.
اسم دخترانه ایرانی 6
بهرخسار/beh roxsār/بهرخ، بهرخ.
بهرو/beh ru/۱- خوبرو و نیک منظر؛ ۲- مجاز از زیبا.
بهروزه/behruze/بهروز + ه (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بهروز ۲- بلور کبود و شفاف.
بهسا/behsā/به + سا (پسوند شباهت)، نیک چون خوبان و نیکان.
بهسان/behsān/به + سان (پسوند شباهت)، چون خوب، به مانند نیک.
بهستا/beh setā/بهترین ستایش کننده.
بهستان/behestān/به + ستان (پسوند مکان)، جای خوبان و نیکان
بهشت/behešt/۱- در ادیان جایی بسیار سرسبز و خرّم، با نعمت های فراوان که نیکوکاران پس از رستاخیز در آن زندگی جاوید خواهند داشت، جنت در مقابل دوزخ؛ ۲- مجاز از با صفاترین و بهترین جا؛ ۳- مجاز از دختر زیبا و با طراوت.
بهشته/behešte/بهشت + ه (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بهشت؛ ۲- مجاز از زیبا رو.
بهشید/behšid/تابناک و دارای فروغ و روشنایی.
بهکامه/behkāme/مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو)
بهگل/beh gol/به (صفت) = خوب، بهتر، خوبتر، زیباتر؛ (اسم) شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + گل ۱- شخص خوب، بهتر و زیباتر که چون گل زیبا و با طراوت است؛ ۲- شخص خوب و دارای اخلاق و رفتارِ نیکو که چون گل زیبا و با طراوت است.
بهمن دخت/bahmandoxt/دختری که در بهمن به دنیا آمده، دختر بهمن
بهناز/beh nāz/خوش ناز و ادا.
بهنگار/behnegār/خوب چهره، نیکو صورت
بهنواز/behnavāz/مهربان‌ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که به ترتیب به معنای بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده به معنای نوازش کننده و مهربان است
بهنوش/behnuš/گوارا، نیکوترین نوشیدنی
بهی/behi/۱- خوبی، نیکی، نیکویی؛ ۲- تندرستی، سلامت؛ ۳- نیکبختی، سعادت. [این کلمه چنانچه بَهی /bahi/ تلفظ شود به زیبا، نیکو و خوب است].
بهیدخت/behi doxt/بهی + دخت = دختر، دختر نیک و خوب.
بهین/behin/صفت عالیِ واژه‌های بِه و بهتر، در قدیم به بهترین، برگزیده‌ترین.
بهین بانو/behinbānu/مرکب از بهین (بهترین) + بانو
بهین دخت/behindoxt/مرکب از بهین (بهترین) + دخت (دختر) نام دختر ایرانی
بهینا/behinā/بهین + الف نسبت، منسوب به بهین
بهیندخت/behin doxt/بهین + دخت = دختر، بهترین و برگزیده‌ترین دختر.
بهینه/behine/۱- در قدیم به بهترین، خوبترین؛ ۲- در اقتصاد به بهترین، خوبترین، مطلوب‌ترین وضعیت ممکن برای چیزی با در نظر گرفتن همه‌ی عوامل مثبت و منفی.
بوته/buteh/گیاه، ساقه جوان
بوختار/buxtār/از نام های برگزیده
بوران/burān/سرخ، گلگون، سرمای سخت، توفان به همراه باران
بوران دخت/burāndoxt/دخترزیبای سرخ چهره، دختر خسرو پرویز، که به پادشاهی رسید
بوژنه/bužne/شکوفه، غنچه اسم دختر
بوستان/bustān/۱- بُستان، باغ و گلزار؛ ۲- در ادبیات فارسی به بوستان یا سعدی نامه، مثنوی اخلاقی و عرفانی به فارسی، مشتمل بر حکایت های کوتاه، از سعدی شیرازی.
بوستانه/bustāne/بوستان + ه (پسوند نسبت)، منسوب به بوستان
بویه/buieh/آرزو
بیتا/bitā/بی‌مانند، بی‌همتا، یکتا.
بیتا دخت/bitā-doxt/بیتا+ دخت = دختر، دختر بی‌مانند، دختر بی‌همتا و یکتا.
بیدخت/bidoxt/در نجوم زهره، ناهید
بیدگل/bid gol/نوعی گیاه – نام شهری از بخش آران شهرستان کاشان
بیدمشک/mešk bid/۱- نوعی بید که گل‌های معطر آن در اواخر اسفندماه ظاهر می‌شوند؛ ۲- سنبله‌های نر و معطر این گیاه که مصرف دارویی هم دارد.
بینا/binā/مجاز از ۱- آن که توانایی پیش‌بینی و سنجش درستِ امور را دارد، بصیر؛ ۲- آن که می‌تواند ببیند.
بینا دخت/binā-doxt/بینا + دخت = دختر، دختر با بصیرت.
بیوگ/biyug/عروس، ویوگ
پاپوک/pāpuk/نعنای دشتی با گل آذینی، مثل سنبل در بخش خراسان
پاداش/pādāš/اجر کار خوب، جزا
پادمیرا/pādmirā/۱- جاویدان، ۲- نگهدارنده عشق، نگهبان مهر.
پادنا/pādenā/۱) نام یکی از بخشهای تابعه شهرستان سمیرم در استان اصفهان؛ ۲) نام منطقهای در شمال رشته کوه دنا؛ ۳) نام رودخانهای در همین ناحیه.
پادینا/pādinā/در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می‌شود
پارامیدا/pāramidā/پارامیس: نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا و دانشمند و نیز بانوی پرمهر است
پاردیس/pārdis/پردیس
پارسا دخت/pārsā-doxt/پارسا + دخت = دختر، دختر پاکدامن و پارسا.
پارسانا/pārsānā/پارسا = پاکدامن، زاهد و متقی + نا (پسوند نسبت ساز)، منسوب به پارسا
اسم دخترانه ایرانی 7

اسم دخترانه ایرانی با حرف پ

پارسه/pārse/پارسی در پارسی باستان به صورت پارسه نوشته می‌شده است و پارسی به معنای مردم پارس است
پارسی/pārsi/منسوب به پارس (فارس)، مربوط به پارس (فارس)؛ اهل پارس، از مردم پارس؛ ساخته شده یا به عمل آمده در پارس؛ فارسی؛ ایرانی
پارمیدا/pārmidā/نام دختر بردیا.
پارمیس/pārmis/پرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی
پارمیسا/pārmisā/پارمیس+ ا (پسوند نسبت)، منسوب به پارمیس
پارمین/pārmin/پار + مین، تکه یا قطعه‌ای از بلور
پارنا/pārnā/نام قله‌ای در نزدیکی پل دختر
پاشنگ/pāšang/خوشه‌ انگور
پاک آفرین/pākāfarin/آفریننده پاک
پاک بانو/pākbānu/آناهیتا، بانوی پاک
پاک دخت/pākdoxt/دختر بیگناه و معصوم
پاک گوهر/pākgohar/پاک گهر
پاکچهر/pākčehr/خوش صورت
پاکرخ/pākrox/پاکیزه رو، زیبا رو
پاکروز/pākruz/روز روشن
پاکروی/pākrui/پاکیزه روی، زیبا روی
پاکسانه/pāksāne/پاک، بسان پاک
پاکشاد/pāk šād/بی‌اندوه و بی‌مسئولیت.
پاکشید/pāk šid/خورشید درخشان که در پس ابر نهان باشد.
پاکفر/pākfar/از نام های برگزیده
پاکفروغ/pāk foruq/درخشش پاک و بی غبار.
پاکناز/pāk nāz/پاک = کاملاً، یک سره، به کلی + ناز = زیبا و قشنگ ۱- کاملاً و یک سره زیبا و قشنگ؛ ۲- زیبا و قشنگ به تمام و کمال.
پاکنوش/pāk nuš/گوارا.
پامچال/pāmčāl/گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی
پانته آ/pānteā/۱- زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به شمار می‌رفت؛ ۲- از اسامی باستانی.
پانتی/pānti/نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پانیا/pāniyā/محافظ و نگهدارنده.
پانید/pānid/هم معنی اسم پانیذ، در قدیم به معنی شکر که در پزشکی هم به کار میرفته است، نوعی حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ و خمیر میساختند.
پانیذ/pāniz/پانید، قند مکرر، شکر، شکر برگ، شکر قلم، نوعی از حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ و خمیر می‌ساختند
پانیسا/pānisā/پانی = آب + سا (پسوند شباهت)، ۱- همانند آب، مانند آب؛ ۲- مجاز از زیبا و با طراوت.
پانیک/pānik/کسی که قدمش نیک است، خوش قدم
پایون/pāyun/پیرایه، زیور، آرایش.
پاییز/pāeez/هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو
پاییزان/pāeezān/هنگام پاییز
پاییزان (پائیزان)/pāy(’)izān/۱- هنگام پاییز، موسم پاییز، ۲- مجاز از زیبا و قشنگ.
پدیده/padide/۱- در فلسفه به معنی آنچه اتفاق می‌افتد یا وجود دارد و می‌توان آن را تجربه کرد؛ ۲- پدیدار؛ ۳- مجاز از شخص، چیز یا حادثه‌ی چشمگیر.
پذیره/pazire/استقبال، پیشواز، آنچه پذیرفته شده
پرارین/pa(e)rārin/خوب و نیکو.
پرارین دخت/parārindoxt/دختر نیکو و خوب
پربها/porbahā/گران‌بها، ارزشمند.
پرتو/parto(w)/۱- شعاعی که از منبع نورانی یا گرما ساطع می‌شود، درخشش، تلألؤ، روشنایی؛ ۲- مجاز از اثر، تأثیر.
پرخیده/parxideh/سخن سربسته
پردوش/parduš/پریشب
پردیس/pardis/هم معنی اسم فردوس و به معنی بهشت؛ در قدیم و در ساختمان به فضای سبز و گل کاری شده‌ی اطراف ساختمان گفته می‌شده است.
پرسا/porsā/پرسنده، جستجوگر، پرسشگر.
پرسان/parsān/پَر = پوشش خارجی بدن پرندگان؛ مجاز از بال پرندگان، حشرات و فرشتگان+ سان (پسوند شباهت)؛ ۱- مثل پَر و بال پرندگان و فرشتگان؛ ۲- مجاز از زیبارو و لطیف.
پرستا/parastā/۱- مخفف واژه پرستار، پرستار، خدمتکار؛ ۲- فرمانبردار و مطیع؛ ۳- زن و زوجه‌ی بیمار دار.
پرستش/parasteš/نیایش، عبادت (اسم مصدر از پرستیدن)، پرستیدن، خدمتکاری
پرستو/parasto/در پهلوی parastuk، پرنده‌ای با جثه‌ای کمی بزرگتر از گنجشک و سیاه و سفید‌، چلچله.
پرستوک/parastuk/پرستو، نام اصیل پارسی
اسم دخترانه ایرانی 8
پرسون/parsun/برهون هاله، خرمن ماه
پرسیا/persiyā/۱- منسوب به قوم پارس؛ ۲- مجاز از پارسی.
پرسیان/parsiyān/پیچک، عشقه، گیاهی زینتی از خانوادهی عشقه که ساقهی آن بالارونده و خزنده است و مصرف دارویی دارد. آن را به روی دیوار میبَرند و تمام سطح دیوار را میپوشانَد.
پرسیانا/parsiyānā/پَرسیان = پرشیان، گیاه پر سیاوشان + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به پَرسیان؛ ۲- مجاز از زیبا و لطیف.
پرسین/persin/نام ایران (پارس) در کتابِ تاریخِ موسی خورنی.
پرشاد/poršād/مملو از شادی و خنده.
پرشیان/peršiyān/نام گیاهی است که بر درختان می‌پیچد، عشقه؛ پرسیاوشان.
پرک/parak/ستاره سهیل، تاج
پرگشا/par gošā/پرگشاینده، پرواز کننده.
پرگل/por gol/هر یک از گلبرگهای گل، دارای گلهای زیاد، پر از گل
پرگون/pargun/لطیف چون پر
پرمون/parmun/زینت و آرایش
پرمیس/parmis/پارمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش کبیر، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است
پرن/paran/مخففِ اسم پروین
پرن بانو/paranbānu/پروین بانو
پرنا/parnā/پرنیان، پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار
پرناک/parnāk/۱- پُرپَر؛ ۲- زاغ سیاه. پَرناک با واژهی «پُرناک» از ریشهی پهلوی (apurnāk) به معنی جوان و بُرنا همنویسه می‌باشد.
پرنچهر/paran čehr/۱- دارای چهره‌ای چون پرن؛ ۲- مجاز از زیبارو.
پرند/parand/پروین، در قدیم نوعی پارچه‌ی ابریشمیِ ساده و بدون نقش و نگار، حریر ساده، گروهی از گیاهان
پرندخت/parandoxt/دختر لطیف چون پرند (پرند = پارچه از جنس ابریشم)
پرندخت/paran doxt/پَرَن + دخت = دختر، ۱- دختری که مثل پرن زیبا و لطیف است؛ ۲- مجاز از زیبارو.
پرنددخت/paranddoxt/پرندخت
پرندک/parandak/پشته، کوه کوچک
پرندوش/paran doš/در قدیم به معنی پریشب، پرندوشین.
پرندیس/paran dis/پَرَن + دیس (پسوند شباهت)، شبیه به پَرَن پَرَن، زیبارو، نرم و لطیف چون پرند
پرندین/parandin/نرم و لطیف چون پرند
پرنسا/paransā/پَرَن = پروین (ستاره)، دیبای منقش و لطیف، پرنیان، پارچه ابریشمی + سا (پسوند شباهت)، ۱- شبیه ستاره پروین؛ ۲- همانند ابریشم و دیبا؛ ۳- مجاز از زیبا و لطیف.
پرنگ/pa(e)rang/۱- فروغ و برق شمشیر؛ ۲- در عربی فِرند؛ ۳- پَرَند، رُبد، جوهر، گوهر؛ ۴- رونق، جلد، تلألؤ و برق هر چیز؛ ۵- نوعی فلز مرکب از مس و روی، برنج؛ ۶- مجاز از زیبا و پُر فروغ.
پرنوش/pornuš/شیرین، زیبا، دوست داشتنی
پرنون/parnun/پرنیان
پرنیا/parniyā/نوعی دیبای منقش، پرنیان
پرنیان/parniyān/حریر، ابریشم منقش، شمشیرصیقلی و درخشان
پرنیانه/parniyāne/پرنیان، حریر چینی منقش
پرنیکا/parnikā /پرنیان، حریر منقش
پرنین/parnin/مانند پر
پرهون/parhun/خرمن ماه، هاله ماه، دایره، هرچیزمیان تهی
پروا/parvā/ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه
پرواز/parvāz/۱- بال زدن و پریدن پرندگان در هوا؛ ۲- مجاز از هر نوع حرکت و جابجایی.
پروانه/parvāne/۱- حشره‌ای با بدن کشیده و باریک و بال‌های پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ؛ ۲- حکم، فرمان، جواز و نشان؛ ۳- در موسیقی ایرانی گوشه‌ای از دستگاه راست پنجگاه و نوعی تحریر است.
پرور/parvar/۱- رشد دادنِ کسی یا چیزی، پرورش دادن؛ ۲- مجاز از مطلب یا موضوعی را روشن و رسا بیان کردن یا نوشتن، یا در ذهن سنجیدن و تنظیم کردن؛ ۳- تربیت کردن؛ ۴- به عمل آوردن و آماده کردن دارو، گیاه، میوه، و مانند آنها در حال آغشتگی به چیزی مانند شیر، عسل، شکر و مانند آنها؛ ۵- در قدیم به معنی حمایت کردن، پشتیبانی کردن، پرورده شدن و پرورش یافتن مورد استفاده قرار می‌گرفته است.
پروش/poruš/لطیف چون پر
پروشا/perošā/هم معنی اسم پروشات و به معنی بسیار شاد
پروشات/porušāt/۱- در پارسی باستان puršātu و به معنی پُرشاد؛ ۲- در یونانی prysates
پروین دخت/parvin-doxt/۱- دختری که صاحب چهره‌ای مانند پروین است؛ ۲- مجاز از زیبارو.
پروین رخ/parvin-rox/۱- صاحب رخساری مانند پروین؛ ۲- مجاز از زیبارو.
پری/pari/۱- موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان دهد و با جمالش انسان را فریفته‌ی خود میکند؛ ۲- مجاز از زیبارو و دارای اندام ظریف؛ ۳- در ادب فارسی پری گاه به معنای «فرشته» و متضاد نام های مانند دیو و اَهرِمن، به معنای شیطان به کار رفته است.
پری بانو/paribānu/بانوی زیبا، مانندپری
پری پیکر/paripeikar/آنکه اندامی زیبا چون پری دارد
پری تاج/paritāj/پری (موجود افسانه ای بسیار زیبا) + تاج، سرآمد پریان
پری جان/parijān/مرکب از پری + جان (اژه محبت آمیز در خطاب به اشخاص، به معنی عزیز)
اسم دخترانه ایرانی 9
پری دخت/pari-doxt/پری + دخت = دختر، ۱- دختر پری چهره؛ ۲- مجاز از زیبارو.
پری دیس/paridis/پریدیس، مانندپری زیبا
پری رخ/pari-rox/پری رو، پری رخسار، خوبروی
پری رخسار/pari-roxsār/هم معنی اسم پری چهر
پری رو/pari-ru/هم معنی اسم پری چهر
پری زاد/pari-zād/در قدیم به معنی پری‌زاده، آنکه از نژادِ پَری است؛ مجاز از زیبارو.
پری شا/pari-šā/پری شاه، شاه پری‌ها
پری شاد/pari-šād/زیبا روی شاد و خرم.
پری فام/pari-fām/شبیه به فرشته، زیبا چون پری
پری فر/pari-far/دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست و با شکوه و وقار است، مرکب از پری و فر
پری گل/pari-gol/گل رویی چون پری و فرشته.
پری ماه/pari-māh/زیبا چون ماه و پری
پری مهر/pari-mehr/مجاز از با محبت و نیکوکار.
پری ناز/pari-nāz/۱- آن که چون پری ناز و کرشمه دارد؛ ۲- کنایه از زیبا و خوش کرشمه و ناز.
پری ناز – پریناز/parinaz/آنکه چون پری ناز و کرشمه دارد
پری ویس/pariveys/نام زنی در ویس و رامین
پریا/pariyā/پری + الف اسم ساز؛ همانند پری.
پریار/paryār/پَر+ یار (پسوند دارندگی)، ۱- دارندهی پَر؛ ۲- مجاز از پریوار، زیبا و لطیف.
پریاس/paryās/پَر = گلبرگ گل، برگ درخت + یاس ۱- گلبرگ یاس، برگ یاس؛ ۲- مجاز از زیبا و با طراوت.
پریان/pariyān/منسوب به پری، فرشتگان، زیبا
پریچه/pariče/پری کوچک
پریچهر/pari-čehr/فرشته رو، زیبا مثل پری، زیبارو
پریچهره/pari-čehre/فرشته رو، زیبا مثل پری، زیبارو
پریروی/parirui/خوشگل، زیبا رو
پریزاده/parizāde/پریزاد
پریژه/pariže/پری کوچک
پریسا/parisā/پری + سا (پسوند شباهت)، ۱- زیبا مانند پری؛ ۲- در قدیم به معنی پری خوان.
پریسان/parisān/پری + سان (پسوند شباهت)، ۱- چون پری؛ ۲- کنایه از زیبا روی است.
پریسکا/pariskā/فرزند پرستش کننده.
پریگون/parigun/مانند پری
پریمرز/parimarz/از نام های برگزیده
پرین/parin/نرم و لطیف چون پر
پرینا/parinā/واژه مرکب از پر = نرمی و لطافت + ین نسبت + الف اسم ساز و به معنای «به نرمی و لطافت پر».
پرینام/parinām/پَری + نام = شهرت و آوازه، ۱- ویژگی کسی که شهرت و آوازه او در زیبایی چون پری است؛ ۲- مجاز از زیبارو.
پرینوش/parinuš/پری = موجود زیبا و نیکوکار نامرئی؛ مجاز از زیبارو و دارای اندام ظریف + نوش = بی مرگی، جاوید ۱- پری روی جاوید و بی مرگ؛ ۲- زیباروی و پری پیکر همیشگی.
پریوار/parivār/پری + وار (پسوند شباهت)، پری‌گونه، پری مانند.
پریور/parivar/پَری + وَر = جزء پسین بعضی از کلمه‌های مرکب به معنی «دارنده» ۱- پری دار، دارندهی پری؛ ۲- دختری که افسونگران چیزهایی بخوانند و به او بدمند تا او به رقص درآید و از گذشته و آینده خبر دهد؛ ۳- مجاز از زیباروی افسونگر.
پریوش/parivāš/پری + وش (پسوند شباهت)، مانند پری در زیبایی.
پریوه/parivah/پری + وه = به، خوب، بهتر، زیباتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو ۱- پری خوب، بهتر و زیباتر؛ ۲- مجاز از شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو که مثل پری زیبا باشد؛ ۳- پری گونه
پژهان/požhān/آرزو، خواهش دل، غبطه
پژوهنده/pa(e)žuhande/صفت فاعلی از پژوهیدن، ۱- پژوهش کننده، محقق؛ ۲- درقدیم به معنی جستجو کننده.
پسته/peste/میوه‌ای کوچک و بیضوی که مغز آن خوراکی است، در شعر، دهان معشوق
پگ/pag/زن نارپستان، گاورس چو
پگاه/pegāh/سحر، بامداد
پگاهان/pegāhān/سحرگاهان.
پلاره/pelāre/یک شاخه ازخوشه انگور
پوپک/pupak/هدهد، پوپوک
پوپه/popak/پوپک
پودنه/pudne/پونه، گیاهی معطر
پودینه/pudineh/پونه
اسم دخترانه ایرانی 10
پوران مهر/purān-mehr/۱- خورشید سرخ گون؛ ۲- مجاز از زیبارو.
پوراندخت/pur-doxt/پوران + دخت = دختر، ۱- دختر سرخ و گلگون؛ ۲- مجاز از زیبارو
پورانرخ/pur-rox/۱- شبیه به پوران؛ ۲- سرخ و گلگون؛ ۳- مجاز از زیبارو.
پوری/puri/مخفف پوران
پولک/pulak/دایره‌هایی کوچک و نازک به رنگهای مختلف که برای تزیین لباس به کار می‌رود، فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است
پونا/punā/پودنه و پونه، گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانواده‌ نعناع که برگها و گلهای آن مصرف دارویی دارد
پونه/pune/گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانواده‌ی نعناع که برگ‌ها وگل‌های آن مصرف دارویی دارد؛ پودنه.
پویش/puyeš/اسم مصدر از پوییدن، ۱- پی‌گیری و فعالیت مستمر و جدی در بدست آوردن چیزی؛ ۲- فرآیند.
پویه/puye/۱- فرایند؛ ۲- در قدیم حرکت یا رفتن نه به تندی نه به آهستگی، دویدن.
پیچک/pičak/گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد
پیدرا/piedrā/رودی در امریکا
پیراسته/pirāste/صفت مفعولی از پیراستن، ۱- ویژگی آنچه از طریق کم کردن یا از بین بردن زواید، آرایش و زینت شده باشد؛ ۲- آرایش و زینت شده؛ ۳- در قدیم به معنی مزین، پاک و منزه.
پیرایه/pirāye/۱- زیور و زینت؛ ۲- طلا، جواهر و مانند آنها که به عنوان زیور و زینت به کسی یا چیزی میافزایند؛ ۳- در قدیم به معنی ظرف، پیاله، پیمانه.
پیروزدخت/piruzdoxt/مرکب از پیروز (فاتح یا فرخنده یا خوشحال) + دخت (دختر)، نام دختر فیروز پسر قباد پادشاه ساسانی
پیروزه/piruze/از سنگ‌های قیمتی
پیمانه/peymāne/۱- هر ظرف یا مقیاسی دیگر از آن برای اندازه‌گیری مقدار معینی از هر چیز استفاده شود؛ ۲- در قدیم به معنی جام شراب و همچنین مجاز از شراب بوده است.
پیوند/peivand/بن مضارعِ پیوستن، ۱- پیوستن؛ ۲- پیوسته بودن دو یا چند کس؛ ۳- ازدواج؛ ۴- عهد و پیمان؛ ۵- در قدیم به معنی خویشی، بستگی یا خویشاوند و همچنین به معنی عهد و پیمان مورد استفاده قرار می‌گرفته است.
تابا/tābā/طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ، تابنده، تابان
تابان/tābān/دارای نور و روشنی، درخشان، روشن
تابان چهر/tābān-čehr/۱- روشن رخ، روشن چهره؛ ۲- مجاز از زیبا رو.
تابان دخت/tābān-doxt/مجاز از دختری که زیباروی است و چهره‌ی او روشن و تابناک است.
تابان رخ/tābānrox/تابان چهر
تابان گل/tābāngol/مرکب از تابان (درخشان) + گل
تابناک/tābnāk/۱- جذاب و شاخص؛ ۲- روشن و درخشنده؛ ۳- مجاز از خوب، عالی، ارزشمند.
تابنده/tābande/صفت فاعلی از تابیدن، آنچه می‌تابد و نورافشانی میکند، درخشان.
تاتیانا/tātiānā/تاتینا، پرنده شکاری
تاتین/tātin/پرنده‌ای شکاری
تاتینا/tātinā/پرنده‌ای شکاری
تاج آفرین/tājāfarin/آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج
تاج بانو/tājbānu/ملکه، شاهزاده خانم
تاج خاتون/tājxatun/ملکه، شاهزاده خانم
تاج دخت/tājdoxt/تاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر)
تاج گل/tājgol/آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا
تاج ماه/tājmāh/آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا
تاج مهر/tājmehr/آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا
تارا/tārā/ستاره کوکب مردمک چشم
تارادخت/tārā-doxt/تارا + دخت = دختر ۱- دختر ستاره، دختر چون ستاره؛ ۲- مجاز از دختر زیبا، صاحب حسن و کمال.
تارادیس/tārādis/مانند ستاره
تارامهر/tātrā mehr/تارا = ستاره + مهر = خورشید ۱- ستاره‌ی خورشید؛ ۲- مجاز از زیبا و درخشان.
تازه/tāzeh/جدید، پرتراوت، لطیف
تافته/tāfte/گداخته، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی
تاک آفرین/tākāfarin/مرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده)
تاکدخت/tākdoxt/مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر)
تالین/tālin/پایتخت کشور استونی، برکناره‌ی جنوبی خلیج فنلاند از بندرهای عمده‌ی دریای بالتیک
تذرو/tazarv/قرقاول، خروس صحرایی، تورنگ
ترانه/tarāne/هر نوع شعر یا سخن معمولًا موزون که با موسیقی خوانده شود، قطعه آوازی، هر صدایی که حالت موسیقایی داشته باشد
ترگل/targol/گل تازه و شاداب
ترمه/terme/نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم با نقش‌های بته جقه، اسلیمی، و مانند آنها که معمولاً از آن، جانماز، بقچه و لباس تهیه میکنند.
ترنج/tora(o)nj/۱- میوه بالنگ؛ ۲- طرحی مرکّب از طرح‌های اسلیمی و گل و بوته‌ای که معمولاً در وسط نقش قالی، تذهیب، و مانند آنها به کار می‌رود؛ ۳- گُویی از مواد معطر.
ترند/tarand/صعوه، مرغی کوچک و کم پرواز و متحرک و خواننده
اسم دخترانه ایرانی 11

اسم دختر ایرانی با حرف ت

ترنگ/torang/هم معنی نام تورنگ، قرقاول؛ پرنده‌ای از خانواده‌ی ماکیان با سری که کاکل گوشتی دارد، دُم دراز، پر و بال رنگین و درخشان و گوشت لذیذ که انواع گوناگون دارد، خروس صحرایی، تذرو.
ترنیان/taranyān/سبدی که از شاخه های بید می‌بافند
تروند/tarvand/میوه تازه رسیده، نوبر
تشتر/taštar/خدای باران، نام ستاره شعرای یمانی، سیزدهمین روز هر ماه شمسی
تکاو/takāv/نام یکی از آهنگ های نامی باربد
تکتا/taktā/یگانه، بیهمتا، یکتا.
تکماه/takmāh/ماه بی همتا، کنایه از زن زیبای بی نظیر
تکناز/taknāz/زنی که در ناز و کرشمه تک و بی همتاست
تلکا/telekā/در گویش مازندران گلابی وحشی جنگلی
تناز/tanāz/نام مادر لهراسب پادشاه کیانی و دختر آرش
تنبور/tanbur/نوعی ساز، دنبره
تندر/tandor/بلبل
تندیس/tandis/۱- مجسمه؛ ۲- در قدیم به معنی بت، تصویر برجسته، تمثال؛ ۳- مجاز از زیباروی.
تندیسه/tandise/تندیس، پیکر، مجسمه، کالبد
تنسگل/tanasgol/نام میوه‌ای در استان خراسان، نام دختر اخوان ثالث شاعر نامدار معاصر
تنی/tani/در گویش مازندران شکوفه
تنی نار/taninār/در گویش مازندران شکوفه انار
تهمین دخت/tahmin-doxt/دختر پهلوان، دختری که قادر و توانا باشد.
تهمینه/tahmine/مرکب از «تهم» به معنی نیرومند و قوی + «ینه»/ ine ـ/ پسوند نسبت ۱- منسوب به تهم؛ ۲- مجاز از نیرومند قوی
تواندخت/tavān doxt/توان + دخت = دختر، دختری که نیرومند و توانا باشد.
توتک/totak/طوطی، نی لبک، گنجینه
توتیا/tutiyā/۱- از آبزیان دریایی که در بستر دریا زندگی میکند؛ ۲-نوعی ماده شیمایی که به عنوان سُرمه استفاده میکنند.
توران/turān/در پهلوی، turān، (تور = پسر فریدون + ان (پسوند نسبت)
توران بانو/turānbānu/مرکب از نام های توران و بانو
توران دخت/turān-doxt/توران + دخت = دختر و به معنی دختر تورانی
تورنگ/turang/تُرنگ
توری/turi/گیاهی درختچه‌ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
توسکا/tuskā/در گویش مازندرانی (= توسا) درختی بلند و جنگلی، توسه، توسا.
توکا/tukā/در گویش مازندرانی پرنده‌ای از خانواده‌ی گنجشک با منقاری باریک و تنی رنگارنگ.
تیبا/tibā/عشوه، فریب و بازی.
تیدا/tidā/تی در پهلوی به معنی خورشید، فروغ، بخشنده + دا = زاده ۱- روی هم به معنای زاده و آفریده‌ی درخشان؛ ۲- مجاز از زیبا.
تیرا/tirā/۱- نام فرشته‌ای است که بر ستوران موکل است و تدبیر و مصالحی در روزهای تیر به او تعلق دارد.
تیراژه/tirāže/رنگین کمان، قوس و قزح، طوق بهار.
تیسا/tisā/۱- خالی، تنها، واحد؛ ۲- مجاز از یکتا و یگانه.
تیساگل/tisā gol/تیسا (در طبری) خالی + گل، مجاز از گلِ خالص.
تیساناز/tisānāz/در گویش مازندران مرکب از تیسا (خالص) + ناز (زیبا)
تیکا/tikā/هم معنی توکا در گویش مازندرانی
تینا/tinā/۱- گل سرخ ؛ ۲- در عربی هم معنی طین.
تیناب/tināb/آنچه در خواب دیده می‌شود، رؤیا
تیهو/teyhu , tihu/پرنده‌ای شبیه به کبک اما کوچک تر از آن، که رنگ پرهایش خاکستری مایل به زرد است و گوشت لذیذی دارد.
تیوا/tivā/ناز و کرشمه.
تیوانا/tivānā/تیوان + الف نسبت ساز، منسوب تیوان
ثریتی/seriti/دختر دوم زرتشت پیامبر
جان آرا/jān ārā/آراینده‌ی جان و روح، زینت جان.
جان افروز/jān afruz/مجاز از آسایش بخش روان.
جان افزا/jānafzā/جانبخش، فزاینده جان
جان بانو/jānbānu/بانویی که چون جان عزیز است
جان تاب/jān tāb/۱- فروغ بخش جان؛ ۲- مجاز از جان افروز. + ن.ک. جان افروز.
جان نواز/jānnavāz/آرامش دهنده جان، محبوب
جانا/jānā/عزیزا، محبوبا.
اسم دخترانه ایرانی 12

اسم دخترانه ایرانی با حرف ج

جانان/jānān/عزیز همچون جان، معشوق، محبوب، دختر خوب
جانانه/jānāne/۱- محبوب، معشوق؛ ۲- در تصوف مجاز از خداوند.
جاندخت/jān doxt/محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است
جاهده/jāhede/مؤنث جاهد، زن جهد کننده و کوشا و ساعی.
جاودانه/jāv(e)dāne/جاویدان.
جریره/jarire/همسر سیاوش و مادر فرود، در عربی: گناه، جنایت
جمدخت/jamdoxt/جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر)
جهان/jahān/۱- کیهان، عالم، گیتی، دنیا؛ ۲- مجاز از فرهنگ؛ حیطه؛ ۳) نمادی برای بزرگی و عظمت؛ ۴) مردم دنیا و زندگی.
جهان آرا/jahān-ārā /۱- زیبا کننده، زینت بخش و مایه‌ی زیبایی جهان؛ ۲- مجاز از بسیار زیبا، آراینده‌ی جهان و نظم بخشنده به آن
جهان آفرین/jahān-āfarin/۱- آن که عالم را خلق کرده است؛ ۲- خدا.
جهان آوا/jahānāvā/مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ)
جهان تاب/jahān-tāb/آنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالمتاب، نور دهنده جهان
جهان دخت/jahān-doxt/دختر شهره در عالم.
جهان ماه/jahānmāh/آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا
جهان ناز/jahān-nāz/مایه‌ی افتخار جهان، فخر جهان.
جهانرخ/jahānrox/مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت)
جوانه/javāne/۱- تازه، نو؛ ۲- مجاز از جوان.
جواهر/javāher/۱- هر یک از سنگهای گران‌بها مانند یاقوت و زمرد؛ ۲-مجاز از آن که وجودش بسیار عزیز و ارزشمند یا دوست داشتنی است.
جیلان/jilān/هم معنی نام چیلان ۱- عناب، میوه ای به رنگ قرمز تیره و اندازه ی زیتون که طعم آن کمی گس و شیرین است و مصرف خوراکی و دارویی دارد، تبرخون؛ ۲- گیاه این میوه که درخچه ای با پوسته سبز است، در نواحی گرم می روید و ساقه های خاردار دارد؛ ۳- سنجد، میوه ای به شکل و اندازه ی زیتون، گوشت دار، با پوست نازک و به رنگ سرخ مایل به نارنجی، و گوشتی به رنگ سفید نخودی و کمی شیرین که خوراکی و دارای خواص دارویی است.
چالی/čāli/پرنده‌ای شبیه گنجشک اما بزرگ‌تر از آن
چام/čām/ناز و عشوه
چامه/čāme/شعر، شعری که با آواز خوانده می‌شود
چرمه/čārme/اسب به ویژه اسب سفیدرنگ
چشمان/če(a)šmān/۱- جمع چشم؛ ۲- دو چشم؛ ۳- مجاز از عزیز و گرامی.
چشمک/češmak/چشم کوچک، اشاره با گوشه چشم
چشمه/če(a)šme/۱- محلی که در آن، آب زیرزمینی به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر می‌شود؛ ۲- در قدیم مجاز از خورشید؛ ۳- در قدیم به معنای معدن؛ ۴- در عرفان منبع فیض الهی و عالم عمی، و نیز قلب عارف کامل واصل.
چغانه/čaqāne/از آلات موسیقی قدیم، نغمه ای در موسیقی
چکامه/ča(e)kāme/شعر به ویژه قصیده
چکاو/čakāv/نام پرنده ای خوش آواز
چکاوک/čakāvak/۱- پرندهای خوش آواز و کمی بزرگتر از گنجشک که تاج بر سر دارد؛ ۲- نوعی مرغابی؛ ۳- در موسیقی ایرانی گوشه‌ای در دستگاه همایون؛ ۴- در قدیم و در موسیقی ایرانی از الحان قدیم ایرانی.
چکاوه/čakāve/چکاوک
چلچله/čelčele/پرستو
چمان/čamān/۱- آنکه می‌خرامد و با ناز حرکت میکند؛ خرامان؛ ۲- رونده، راهوار؛ ۳- در قدیم به معنی در حال خرامیدن.
چمان دخت/čamāndoxt/دختر خرامان، دختری که با ناز و کرشمه راه برود
چماندیس/čamāndis/مانند ناز و کرشمه
چمانه/čamāne/پیاله شراب
چمن/čaman/زمین سبز و خرم، باغ و بوستان مرغزار، نام گیاهی از تیره‌ی غلات
چمن آرا/čamanārā/زینت دهنده باغ، باغبان، آنچه موجب زیبایی و آراستگی باغ و بوستان است
چمن افروز/čamanafruz/آن که یا آنچه زینت دهنده چمن است، نام چند نوع گیاه علفی که گل آذین قرمزرنگ آنها به شکل تاج خروس است، تاج خروس
چمن چهر/čaman-čehr/۱- خوش سیما، زیبا؛ ۲- مجاز از زن گندمگون و سبزه را گویند.
چمن رخ/čaman-rox/چمن‌چهر
چمن ناز/čaman-nāz/مجاز از زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است.
چهرآذر/čehrāzar/آذرچهر، دارای چهره‌ای چون آتش
چهرآرا/čehrārā/آراینده چهره
چهرزاد/čehrzād/مجاز از نژاده، اصیل
چهرمینو/čehrminu/آن که چهره‌ای زیبا چون بهشت دارد
چهره/čehre/چهر، روی، صورت.
چهره آسا/čehre āsā/چهره + آسا (پسوند شباهت)، ۱- اصیل؛ ۲- آزاده.
چهره گل/čehregol/آن که چهره‌ای زیبا چون گل دارد
چیترا/čitrā/نژاد
اسم دخترانه ایرانی 13
چیلانه/čilāne/درخت عناب
حریرگل/harir gol/۱- گلِ ابریشم ۲- مجاز از زیبا و لطیف.
حسیبا/haseybā/حَسِیب = پاک نژاد، پاکزاد، اصیل + ا (پسوند نسبت)، دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل.
حورآسا/ho(w)rāsā/حور (عربی) + آسا (فارسی) آن که چون حور زیباست
حورآفرین/horāfarin/حور (عربی) + آفرین (فارسی) مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده)
حوراوش/ho(w)rā vaš/چونان زن زیبا روی بهشتی.
حورجهان/horjahān/حور (عربی) + چهر (فارسی) آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد
حوردیس/hordis/حور (عربی) + دیس (فارسی) آن که چون حور زیباست
حوررخ/horrox/حور (عربی) + رخ (فارسی) آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد
حورزاد/horzād/حور (عربی) + زاد (فارسی) زاده حور، زیبا
حورناز/hur nāz/زن زیبای بهشتیِ دارای ناز و غمزه و کرشمه.
حوروش/ho(w)rvaš/حور+ وش (پسوند شباهت) دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.
حوری/huri/حور، زن زیبا
حوری بانو/huribānu/حور (عربی) + ی (فارسی) + بانو (فارسی) زن زیبای بهشتی
حوری دخت/huridoxt/حور (عربی) + ی (فارسی) + دخت (فارسی) مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت (دختر)
حوری رخ/hurirox/حور (عربی) + ی (فارسی) + رخ (فارسی) آن که چهره‌ای زیبا چون حوری دارد
حوری زاد/hurizād/حور (عربی) + ی (فارسی) + زاد (فارسی) زاده حوری، زیبا
حوریا/horiyā/حور = زن زیبای بهشتی، زنان زیبای بهشتی+ ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به حور ۲- مجاز از زن یا دختر حورچهر، زن زیبارو و پری‌گونه.
حوریسا/hurisā/حوری = حور، زن زیبا+ سا (پسوند شباهت)، ۱- شبیه و مانند حوری ۲- زیبارو.
خاتون/xātun/لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید
خاتونک/xātunak/خاتون (بانو) + ک، بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز
خارا/xāra/نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی
خارک/xārak/نوعی خرمای زرد و خشک
خاش/xāš/کسی که دارای مهر و محبت زیاد است
خاموش/xāmuš/ساکت، بی صدا، آرام
خانم تاج/xānomtāj/خانم + تاج
خاور/xāvar/مخففِ خاوران، هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است.
خاوردخت/xāvardoxt/دختر مشرقی
ختا/xatā/نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است
ختن/xotan/مجاز از دختری که مثل زیبارویان خُتن می‌باشد؛ مجاز از زیباروی.
خجسته لقا/xojasteh-leqā/۱- آنکه چهره‌ای فرخنده و مبارک دارد؛ ۲- مجاز از زیبارو.
خجیر/xajir/زیبا روی و پسندیده
خداآفرید/xodā’āfarid/آفریده خداوند
خرام/xerām/راه رفتن از روی عشوه و ناز، مژدگانی، نوید
خرامان/xa(o)rāmān/دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز.
خرشا/xaršā/خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی
خرشید/xaršid/خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی
خرم بانو/xorrambānu/بانوی شاد و خوشحال
خرم بهار/xorrambahār/آن که چون بهار خرم و با طراوت است، نام دختر فتحعلی شاه قاجار
خرم چهر/xorramčehr/آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد
خرم دخت/xorram-doxt/۱- دختر شاد و خرم و با طراوت، زن شاداب؛ ۲- مجاز از زیبارو.
خرم دل/xoram-del/شاد، شادان.
خرم گل/xorramgol/آن که چون گل خرم و با طراوت است
خرمن/xarman/توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز
خرمناز/xorramnāz/زیبا و با طراوت
خرمه/xorrame/نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیا
خزان/xazān/نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز
خندان/xandān/خندیدن، با لبخند
خندان چهر/xandānčehr/آن که چهره ای خندان و متبسم دارد
خندان دخت/xandāndoxt/دختر خنده رو
اسم دخترانه ایرانی 14
خندان گل/xandāngol/آن که چون گل شاداب و باطراوت است
خندانه/xandāne/منسوب به خندان
خنشا/xonšā/مبارک، خجسته، فرخنده
خوب چهر/xub čehr/دارای سیمای زیبا
خوب رخ/xub rox/خوب‌ رو
خوب روی/xubrui/آنکه چهره اش نیکو باشد. خوش صورت
خوبرو/xub ru/دارای چهره‌ای زیبا، زیبا.
خور دخت/xdordoxt/دختر ضعیف و ناتوان
خوردیس/xurdis/مانند خورشید، درخشان
خورسان/xursān/مانند خورشید
خورشید/xoršid /آفتابِ درخشان، مجاز از نور این کره، آفتاب، مجاز از زیبارو.
خورشید بانو/xoršidbānu/مرکب از خورشید و بانو، بانوی همچون خورشید نورانی
خورشید دخت/xoršiddoxt/مرکب از خورشید + دخت (دختر)
خورشید رخ/xoršidrox/آن که چهره‌اش چون خورشید می‌درخشد
خورشید فر/xoršidfar/آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد
خورشیدچهر/xoršidčehr/تابان رو، گشاده رو، زیبا
خورشیدمهر/xoršidmehr/آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد
خورشیده/xoršide/منسوب به خورشید
خوروش/xurvaš/خورشیدوش، تابان و درخشان چون خورشید
خوروش/xorvaš/خورشید وش.
خوش نواز/xošnavāz/موسیقیدان، نیکو نواز
خوشاب/xo(u)šāb/میوه‌ای که با محلول آب و شکر می‌پزند، روشن و شفاف، آبدار و ترو تازه، جواهر تابان و درخشان
خوشابه/xo(u)šābe/خوشاب + ه (پسوند نسبت)، منسوب به خوشاب
خوشبوی/xošbui/معطر، عطردار
خوشچهره/xoš čehre/۱- خوش صورت؛ ۲- دارای چهره‌ی زیبا و قشنگ.
خوشدل/xoš del/مجاز از ۱- راضی و خشنود؛ ۲- شاد، خوشحال؛ ۳- (در قدیم) امیدوار؛ ۴- درحال شادمانی و سرور.
خوشرو/xoš ru/مجاز از ۱- دارای چهره‌ی متبسم و مهربان؛ ۲- دارای چهره‌ی زیبا و قشنگ.
خوشروی/xošrui/خوشرو، خوش صورت، خوشگل
خوشگو/xošgu/خوش سخن
خوشنام/xoš nām/آن که به نیکی شناخته شده است، دارای شهرت خوب.
خوشه/xuše/تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند.
خوشین/xošin/خوش و زیبا
خیری/xeiri/گل همیشه بهار، نوعی از گیاه خطمی که سرخ و سفید است
دارانا/dārānā/نام روستایی در نزدیکی اهر
دارگل/dār gol/۱- درختِ گل؛ ۲- مجاز از زیبارو؛ ۳- نوعی درخت که در سرزمین هندوستان روییده است.
داریادخت/dāriyā doxt/داریا = دارنده + دخت = دختر، دختر دارنده.
دارینا/dārinā/۱- در قدیم به معنی زر، زرگر؛ ۲- مجاز از ارزشمند و گران‌بها.
دارینه/dārine/نام روستایی در نزدیکی سقز
دامونا/dāmunā/دامون = دشت و صحرا + الف (اسم ساز) مجاز از به معنی زیبا و با طراوت چون دشت و صحرا.
دانا دخت/danā-doxt/دانا + دخت = دختر، دختر عاقل و خردمند.
دانیا/dāniyā/گشنیز؛ نام هندی کزبره.
دایانا/dāyānā/دایا (زر سرخ و طلا) + پسوند اسم سازِ (نا) ۱- به معنی مثل زر سرخ؛ ۲- مجاز از زیبا روی.
دخت‌نوش/doxtnuš/مخفف دختر نوش، دختر زیبا، دختر انوشیروان
دخشید/doxšid/دُخ = دختر+ شید = خورشید ۱- دختر خورشید؛ ۲- مجاز از زیباروی.
دربها/dorbahā/بانوی ارزشمند، دختری که مانند مروارید ارزشمند است، نام همسر کورش کبیر
درخشا/de(a)raxšā/نورانی، تابنده.
درخشان/de(a)raxšān/دارای درخشش، روشن و تابان، درخشنده، مجاز از جالب توجه و چشم گیر و خوب و موفقیت آمیز
درخشش/deraxšeš/درخشیدن، پرتو افکندن
درخشنده/de(a)raxšande/(صفت فاعلی از درخشیدن) دارای درخشش و تلألؤ، روشن و تابان
درریز/dorriz/دُر = مروارید، لؤلؤ + ریز = جزء پسین بعضی از کلمه های مرکّب به معنی «ریزنده» ۱- ریزنده ی دُر؛ ۲- مجاز از گران بها و ارزشمند.
اسم دخترانه ایرانی 15
درستی/dorosti/پاکی، حقیقت، صحت، نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
درفشان/dorafšān/درخشان و روشن
درمان/darmān/چاره
درمنه/dormaneh/گیاهی خوشبو
درنیکا/dor nikā/دُر= مروارید، لؤلؤ + نیک = خوب + ا (پسوند نسبت)، ۱- مروارید نیک و خوب؛ ۲- مجاز از گرانبها و ارزشمند.
دریا/daryā/۱- در جغرافیا به معنی توده‌ی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، رود بزرگ؛ ۲- مجاز از شخص بسیار آگاه و دانشمند در زمینه‌های گوناگون؛ ۳- در تصوف مجاز از حقیقت یا ذات حق.
دریا دخت/dariādoxt/مرکب از دریا + دخت (دختر)
دریا دیس/daryā-dis/دریا + دیس (پسوند شباهت)، مثل دریا، شبیه به دریا
دریا ناز/daryā-nāz/دریا + ناز = مجاز از زیبا و قشنگ ۱- دریای زیبا و قشنگ؛ ۲- مجاز از زیبا و دارای لطافت.
دژم/dožam/افسرده و غمگین
دستانه/dastāne/زینت دست، النگو، دستبند
دستنبو/dastanbu/میوه ای خوشبو
دغدا/doqdā/شیردهنده، دوشیزه، نام مادر حضرت زردشت
دغدو/doqdu/نام مادر اشوزرتشت
دل آسا/delāsā/موجب تسکین و آسایش دل
دل آشوب/delāšub/آشوب کننده دل
دل آویز/delāviz/زیبا، دلنشین، محبوب
دل انگیز/del angiz/مجاز از موجب هیجان و شادی، پسندیده، خوب و زیبا.
دل بهار/delbahār/کسی که قلبش مانند بهار سبزو زنده است
دل فروز/delforuz/مایه شادی دل، زیبا، پسندیده و گرامی، موجب شادی دل، زیبا و پسندیده
دل‌آذین/del āzin/دل + آذین = زیور، زیب، زینت ۱- زیور و زینت دل؛ ۲- مجاز از محبوب.
دل‌آرا/del ārā/۱- موجب آرامش و شادی دیگران؛ ۲- در قدیم به معنی محبوب، معشوق
دل‌آرای/del ārāy/دل آرا
دل‌آسا/del āsā/مجاز از آسایش دهنده‌ی دل، آرامش دهنده‌ی خاطر.
دل‌آگاه/del āgāh/مجاز از دارای معرفت، هشیار، دانا.
دل‌آویز/del āviz/مجاز از پسندیده، خوب، زیبا و دلنشین، محبوب.
دلارام/delārām/مجاز از موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگی خاطر.
دلان/delān/دل= مجاز از نماد درونی ترین بخش وجود یا عمق جان که نشان دهنده‌ی عواطف عمیق آدمی است؛ روح، جان + ان (پسوند نسبت) ۱- روی هم منسوب به دل؛ ۲- مجاز از از جنس روح و جان؛ ۳- مجاز از مشحون از عواطف عمیق انسانی.
دلاویژ/del āviž/دلاویز ۱- آویژه یا آویزه دل؛ ۲- مجاز از دلبر و معشوقه.
دلبان/del-ban/دلبان
دلبر/del bar/مجاز از دارای زیبایی، جذابیت و توانایی جلب عشق و علاقه‌ی دیگران؛ معشوق.
دلبند/del band/۱- مجاز از عزیز و دوست داشتنی؛ ۲- در قدیم به معنی معشوق، اسیر کننده‌ی دل، جذاب و گیرا.
دل‌بیدار/del bidār/بیدار دل، آگاه.
دل‌پاک/del pāk/مجاز از عاری از صفت‌های ناپسند، صادق و صمیمی.
دلپذیر/del pazir/مجاز از پسندیده، مطبوع.
دلپرور/delparvar/بسیار مطبوع، پرورش دهنده دل
دلپسند/delpasand/پسندیده، مرغوب
دلجو/del ju/۱- مجاز از خوب، زیبا پسندیده؛ ۲- در قدیم به معنی تسلی دهنده‌ی دل، غم خوار، عاشق، معشوق.
دلخوش/del xoš/۱- مجاز از شادمان و خرسند؛ ۲- در قدیم به معنی با شادمانی و خرسندی.
دلدار/del dār/مجاز از ۱- معشوق و محبوب؛ ۲- در قدیم به معنی مهربان، با محبت؛ ۳- در تصوف به معنی حق، خداوند.
دلرام/del rām/دلارام
دلربای/delrobāi/زیبا، جذاب، معشوق، محبوب، نام نوعی عتیق که دارای دانه های ریز براق است
دلسا/delsā/دل + سا (پسوند شباهت)، ۱- همچو دل که جایگاه عواطف و احساسات در انسان است. مثل قلب؛ ۲- مجاز از دارای احساس، دارای عاطفه.
دلستان/delsetān/۱- مجاز از دل ربا، بسیار زیبا و جذاب، معشوق، محبوب؛ ۲- نوعی عقیق.
دلشاد/del šād/خوشحال و شادمان، در حال شادمانی.
دلشاد بانو/delšādbānu/بانوی دلشاد و مسرور
دلشید/del šid/۱- خورشیدِ دل؛ ۲- فروغِ دل، روشنایی دل؛ ۳- مایه‌ی شادی، خوشحالی و مسرت دل.
دل‌فروز/del foruz/در قدیم مجاز از مایه شادی دل، زیبا، پسندیده و گرامی.
دل‌فریب/delfarib/زیبا، فریبنده دل
دلکش/delkaš/دلربا، دلپذیر، دلفریب
اسم دخترانه ایرانی 16
دلگرم/delgarm/خشنود، امیدوار
دلگشا/del gošā/۱- شادی آفرین و فرحبخش؛ ۲- در موسیقی ایرانی رِنگی در دستگاه سه گاه؛ ۳- در تصوف صفت فیاضی و فتاحیِ خداوند که در مقام انس، دل سالک با آن آرامش می‌یابد.
دلناز/del nāz/دل + ناز = نوازش، نوازشِ دل، دلنواز
دلنشین/del nešin/مجاز از خوشایند و پسندیده.
دل‌نواز/del navāz/۱- مجاز از مایه‌ی آرامش دل، ‌آرامش بخش؛ ۲- در قدیم به معنی نوازشگر، مهربان و دلسوز، محبوب و معشوق.
دلیار/del yār/دل = جایگاه عواطف و احساسات در انسان، قلب + یار (پسوند دارندگی) ۱- دارای عواطف و احساسات؛ ۲- مجاز از دلدار، معشوق و محبوب.
دمساز/damsāz/همدم، همراز، هم صحبت
دنا/denā/۱) قسمتی از کوهستان شمال غربی فارس که قله‌ای معروف به همین نام دارد؛ ۲) نام شهرستانی در شرق استان کهگیلویه و بویراحمد.
دنبره/donbare/نوعی ساز، تنبور
دنیازاد/donyāzād/زاده دنیا، یکی از قهرمانان زن کتاب هزار ویکشب
دیبا/dibā/نوعی پارچه ی ابریشمی معمولًا رنگین
دیباچهر/dibā-čehr/دیبا + چهر = چهره، ۲- چهره‌ی چون دیبا؛ ۳- مجاز از زیبارو.
دیبادخت/dibā-doxt/دیبا + دخت = دختر، دختر چون دیبا؛ مجاز از زیبارو.
دیباذر/dibāzar/روز هشتم هر ماه شمسی که روز جشن است در ماه دی
دیبارخ/dibā-rox/دیباچهر.
دیده/dide/۱- آنچه دیده شده است؛ ۲- مجاز از چشم، نگاه، نظر، دید.
دیما/dimā/دیم = رخساره و روی + الف (اسم ساز) مجاز از زیبارو.
دیناز/dināz/دی (در اوستایی) = آفریدگار + ناز و به معنی آفریدگار نازنین.
دیندخت/din doxt/دین + دخت = دختر، دخترِ متدین، دخترِ دیندار مؤمن.
رابو/rābo/نام گلی از گل‌های بهاری
رابیا/rābia/مشهور، نامدار
راتا/rātā/رادی، بخشندگی، سخاوت، دهش، بخشش
راتاناز/rātā nāz/بخشنده باشکوه.
رادا/rādā/مونث راد، بانوی بخشنده، دختر جوانمرد
رادبانو/rādbānu/بانوی جوانمرد و بخشنده
راددخت/rāddoxt/دختر بخشنده یا خردمند
راز/rāz/۱- سِر، موضوعی یا مطلبی که از دیگران پوشیده و پنهان است؛ ۲- در قدیم به معنی پوشیده، پنهان؛ ۳- رنگ
رازان/rāzān/۱- اسرار، رموز؛ ۲- مجاز از رمزگونه
رازانه/rāzāne/راز = نهانی، سِر، رمز + انه (پسوند نسبت)، ۱- به معنی منسوب به راز و منتسب به راز؛ ۲- پوشیده و رازآلود.
رازک/rāzak/گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است
رازیانه/rāzianeh/گیاهی خوشبو
رازین/rāzin/رمزآلود، رازآلود
راسن/rāsen/سوسن کوهی، زنجبیل شامی
راشا/rāšā/راش = گیاهی درختی + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به راش؛ ۲- مجاز از سرسبز، خرّم و با طراوت؛ ۳- راهِ شادی.
رافونه/rāfune/نعنا، پودنه (پونه).
رام افزا/rāmafzā/افزون کننده آرامش
رام افزون/rāmafzun/رام افزا، افزون کننده آرامش
رام بانو/rāmbānu/بانوی آرام یا بانوی شاد
رام دیس/rāmdis/رام گونه
رامبهشت/rāmbehešt/آرام بهشت
رامدخت/rām doxt/رام + دخت = دختر، دختر مطیع و آرام.
رامش/rāmeš/۱- شادی و طرب؛ ۲- عیش و خوشی؛ ۳- سرود، نغمه؛ ۴- امن، آسودگی.
رامش دخت/rāmeš-doxt/رامش + دخت = دختر، ۱- دختر شاد و شادمان؛ ۲- مجاز از دختری که موجب شادی و طرب و نصیب و بهره است.
رامناد/rāmnād/مطیع، فرمانبردار، فروتن
رامه/rāme/۱- یاقوت؛ ۲- مراد، مقصود.
رامونا/rāmunā/مظهر عشق،لاتین نگهبان عاقل
رامیا/rāmiyā/رامی = نوعی گل، منسوب به رامی (گل)، مجاز از زیبا و با طراوت.
رامین بانو/rāminbānu/بانوی آرام و مطیع
رامین دخت/rāmin-doxt/رامین + دخت = دختر، دخترِ طربناک.
رامینه/rāmine/رام، رامین، طربناک.
اسم دخترانه ایرانی 17
راویس/rāvis/دارای شکوه و شوکت
رایومند/rāyomand/دارنده فروغ و شکوه
ربایا/robāyā/جالب، جذاب، رباینده
رخ افروز/roxafruz/روشن کننده چهره، شادی آور
رخسار/roxsār/روی، چهره، صورت، سیما
رخساره/roxsāre/رخسار، رخ، چهره، صورت.
رخسانا/roxsānā/رخ + سان (پسوند شباهت) + ا (پسوند نسبت)] ۱- به معنی مانند رخ، مانند رو؛ ۲- مجاز از زیبارو.
رخسانه/roxsāne/رخ + سان (پسوند شباهت) + ه (پسوند نسبت)، رخسانا
رخشا/raxšā/تابان، درخشده، رخشان
رخشاد/rox šād/صفت آن که پیوسته شاد و خوشحال است، متبسم، باشور و نشاط.
رخشادخت/roxšādoxt/دختر زیبای نورانی
رخشان/raxšān/درخشان
رخشانه/raxšāne/منسوب به رخشان، نورانی
رخشنده/raxšande/صفت فاعلی از رخشیدن، ۱- درخشنده؛ ۲- مجاز از دارای عظمت و شکوه.
رخشید/roxšid/رُخ + شید = خورشید ۱- صورت همچون خورشید؛ ۲- مجاز از زیباروی.
رخشیده/roxšide/۱- آن که چهره‌اش مثل خورشید است، آفتاب روی؛ ۲- مجاز از زیبارو.
رخفروز/rox foruz/۱- در گاه شماری روز هفتم از هر ماه شمسی؛ روز هفتم از ماه‌های ملکی؛ ۲- مجاز از شادی آور و موجب روشنی چهره.
ردگون/rodgun/نام مادر داریوش و همسر ویشتاسب
ردیمه/radimeh/نام زن کمبوجیه و دختر هوتن
رزانا/razānā/رَزان، منسوب به رَزان
رزگل/roz gol/گلِ رُز
رزمینا/razminā/۱- باغ گل مینا، باغ بلورین؛ ۲-مجاز از زیبارو
رسا بانو/rasābānu/بانوی برگزیده و بلند بالا
رسا دخت/rasādoxt/دختر خوش قد و قامت و زیبا
رسادخت/re(a)sā doxt/رسا + دخت = دختر، ۱- دختر بلند بالا و موزون؛ ۲- مجاز از دختر خوش قد و قامت و زیبا.
رسانه/resāne/حسرت، بلند، اندوه، وسیله رساندن خبر
رستا/rastā/رَست = رَستن، رهیدن + ا (پسوند) رستگار شده، رهایی یافته و خلاص شده.
رستاک/rastāk/شاخه‌ی تازه‌ای که از بیخ درخت بر آید، رشتاک، این واژه گونه‌ی قدیمی روستا نیز می‌باشد که در این صورت رُستاک/rostāk/ تلفظ می‌شود و معرب آن رُستاق است.
رشینه/rašine/راستین، صمغ درخت صنوبر
رکسان/roksān/شکل یونانی شده روشنک، طلوع وآغاز روز، نورانی
رکسانه/roksāne/شکل یونانی شده روشنک، طلوع وآغاز روز، نورانی
رنگینا/ranginā/رنگین، میوه ای شبیه به شفتالو، شلیل
رنگینه/rangine/منسوب به رنگ، رنگارنگ
رها/rahā/نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی.
رهاب/ro(a)hāb/در موسیقی ایرانی گوشه‌ای در دستگاه های شور، نوا و سه گاه.
رهادخت/rahā-doxt/دختر نجات یافته و آزاد، دختر وارسته.
روا/ravā/جایز، لایق، سزاوار، شایسته؛ اگر به کسر «ر» (رِوا) خوانده شود به معنی بارداری، برومندی، فراوانی و بسیاری می‌باشد؛ این کلمه در عربی نیز با واژه‌ی «رُوا»/rovā/ به معنی چهره‌ی زیبا، زیبایی و جمال هم نویسه است.
روانشید/ravān šid/۱- جان چون خورشید، روح چون آفتاب؛ ۲- مجاز از جان و روان پاک و مبرا را گویند.
روبیتا/robitā/۱- مقلوب شده‌ی بیتارو، بی‌نظیر؛ ۲- مجاز از زیباروی.
روحنواز/ruhnavāz/دلنواز، مفرح
روزا/ruzā/روز + ا (پسوند نسبت))، ۱- منسوب به روز؛ ۲- مجاز از تابنده و زیبا
روزانا/ruzānā/روزان + الف اسم ساز ۱- منسوب به روز؛ ۲- روشنا؛ ۳- مجاز از تابنده و زیبا.
روزچهر/ruz čehr/روز + چهر = چهره، ۱- کسی که چهره‌ای مانند روز روشن دارد، تابان؛ ۲- مجاز از زیبارو.
روشا/rušā/رو + شا = شاد، روشاد، دارای چهره‌ی شاد، شاداب.
روشان/ro(w)šān/روشن
روشن/ro(w)šan/۱- دارای نور، تابنده، درخشان ۲- مجاز از آگاهِ با بصیرت، بینا؛ ۳- شاد، مسرور؛ ۴- درستکار، معتمد.
روشن بانو/rošanbānu/بانوی تابان و شاد
روشن چهر/rošan-čehr/روشن + چهر = چهره، دارای چهره‌ی تابناک.
روشن دخت/rošan-doxt/روشن + دخت = دختر، ۱- دختر تابنده و شاد؛ ۲- مجاز از زیبارو.
روشن رخ/rošan-rox/روشن چهر
اسم دخترانه ایرانی 18
روشنا/ro(w)šanā/۱- روشن، جای روشن، روشنایی؛ ۲- در کردی به معنی روشن، آشنا.
روشنان/ro(w)šanān/جمع روشن، مجاز از ستارگان
روشندخت/rošandoxt/دختر تابنده و شاد، مجاز از زیبارو
رومینا/rominā/۱- زدوده و صیقل کرده شده و جلا داده؛ ۲- پاک و پاکیزه کرده.
روناس/ru(o)nās/گیاهی علفی، پایا و خودرو از خانواده ی روناس که از ریشه و غده ی زیرزمینیِ آن برای تهیه رنگ قرمز استفاده می‌شود.
رونیا/runiyā/۱- آن که چهره‌اش مثل نیاکان است؛ ۲- مجاز از اصیل و نژاده.
روهینا/ruhinā/آهن و فولاد جوهردار، جنسی از پولاد قیمتی، آهن گوهر دار، گوهر آهن.
رویا/royā/خاطره‌های شیرین
رویان/ruyān/روینده، رویا
ریرا/rirā/ریشه این نام مازندرانی است و به ۱- هان، بیدارباش، به هوش باش، هشدار؛ ۲- نام پرنده‌ای کوچک شبیه به گنجشک؛ ۳- نام زنِ تیزهوش و کاردان
ریواس/rivās/گیاهی با شاخه‌های سپید
زانوس/zānus/نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس
زر بانو/zarbānu/نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب
زر دخت/zardoxt/مرکب از زر(طلا) + دخت (دختر)
زرآسا/zar āsā/زر + آسا (پسوند شباهت)، به معنی مثل طلا، مانند زر، زرین.
زرافشان/zar afšān/۱- ذرات زر پاشیده شده، با ذرات طلا اندود شده؛ ۲- زربافت؛ ۳- نثار کننده زر و سکه‌ی طلا.
زراندام/zarandām/از نام های برگزیده
زربار/zar bār/آن که زر بارد، زربخش، آن که زر از دستش بارد و زر بخشد.
زربین/zarbin/سرو کوهی
زرپری/zarpari/آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست
زرتا/zartā/همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا
زرتاج/zartāj/زر(فارسی) + تاج (فارسی) زرین تاج
زرخاتون/zarxātun/زر (طلا) + خاتون (بانو)
زردخت/zar doxt/زری دخت
زردیس/zardis/به شکل زر
زردیس/zar dis/زر + دیس (پسوند شباهت)، ۱- مثل طلا و زر؛ ۲- مجاز از گران قیمت و پر بها.
زرستان/zarestān/نام دختر ارجاسب
زرشام/zaršām/نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی
زرفام/zar fām/زر + فام (پسوند)، به رنگ زر، طلایی.
زرکا/zarkā/به زبان گیلکی به معنی نوعی پرنده
زرکام/zar kām/خوشبخت، خوش اقبال
زرگل/zargol/زرین گل
زرگیس/zargis/گیسو طلایی، مو طلایی
زرگیسو/zar gisu/دارنده گیسوی طلایی
زرمان/zarmān/مانند زر، بسیار زیبا
زرناز/zarnāz/مرکب از زر (طلا) + ناز (کرشمه)
زرنگیس/zarangis/زرین گیس زرین گیس
زرنوش/zarnuš/ام شهری که دارا آن را بنا کرده بود
زرواندخت/zarvāndoxt/مرکب از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر)
زری/zari/۱- پارچه یا لباسی که در آن نخ‌های طلایی به کار رفته است؛ ۲- نخ طلا یا نقره یا گلابتون؛ ۳- طلایی؛ ۴- منسوب به زر.
زری دخت/zari-doxt/۱- دختر زرین؛ ۲- مجاز از دختر گران قیمت، دختر قیمتی و پربها.
زریران/zarirān/منسوب به زریر
زرین/zarrin/۱- از جنس زر، به رنگ زر، طلایی؛ ۲- زیبا و آراسته.
زرین بانو/zarrinbānu/بانوی طلایی، طلا خانم
زرین تاج/zarrintāj/زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن که تاجی از طلا بر سر دارد
زرین دخت/zarrin-doxt/مرکب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر)
زرین گل/zaringol/آن که چون گلی زرین زیبا و درخشان است
زرین گیس/zarringis/آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین
زرین گیس/zaringis/آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین
زرین مهر/zarin-mehr/زرین + مهر = خورشید، ۱- خورشید طلایی (رنگ)؛ ۲- مجاز از زیباروی آفتاب چهره.
اسم دخترانه ایرانی 19
زرین نرگسه/zarinnargese/ستاره های آسمان
زرین نگار/zarinnegār/آراسته شده با زر
زرین همای/zarinhomāy/همای زرین، آفتاب
زرین هور/zarinhur/خورشید طلایی
زرینار/zari-nār/انار طلایی.
زرینه/zarrine/زرین
زعلیه/zaeliye/با نشاط
زکیا/zakiyā/۱- هزوارش سگینا و سکینا و تصحیف شده‌ی سکینا (زکینا)؛ ۲- در پهلوی به معنی کارت (کارد).
زگما/zegmā/نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل می کرد
زلفا/zolfā/زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف‌ (پسوند نسبت)‌، ۱-منسوب به زلف؛ ۲- مجاز از زیبایی زلف معشوق؛ ۳- در عربی (زلفی) به معنی نزدیکی و منزلت و قربَت.
زمانه/zamāne/۱- روزگار، دوره، دور، عهد؛ ۲- در قدیم به معنی مدت زندگی، عمر.
زمزمه/zemzemeh/صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته
زنبق/zanbaq/گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد
زنگنه/zangane/نام تیره ای از کردهای ایران
زهراناز/zahrānāz/درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا
زویا/zoiā/زندگی، زنده، دوست داشتنی
زیبا/zibā/۱- ویژگی آنکه دیدنش لذت بخش و چشم‌ نواز است، جمیل؛ ۲- دلنشین، مطبوع، خوشایند؛ ۳- در قدیم به معنی زیبنده، شایسته، لایق، در خور.
زیباچهر/zibāčehr/آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا
زیبادخت/zibādoxt/دختر زیبا و قشنگ
زیبارخ/zibārox/آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا
زیبارو/zibā-ru/دارای چهره‌ی زیبا.
زیباروی/zibārui/گلرخ
زیبالنساء/zibāonesā/بهترین زنان، زیباترین زنان
زیبان/zibān/زیبا و خوشایند، آراسته و پیراسته، خوش نما.
زیبنده/zibande/۱- در خور، سزاوار، شایسته؛ ۲- آراسته، زیبا.
زیلان/ze(a)ylān/اَرجی، دِسیس، نام گیاهی است یکساله و معطر و دارای کرکهای غده‌دار و چسبناک از تیره‌ی اسفناج.
زیور/zivar/آنچه با آن چیزی یا کسی را آرایش کنند، پیرایه.
زیورتاج/zivartāj/آن که چون زیور و جواهری بر تاج می‌درخشد
زیوردخت/zivar-doxt/دختر آرایش شده.
ژاله/žāle/شبنم، تگرگ، قطره‌ی باران، باران.
ژاله رخ/žaleh-rox/۱- آنکه دارای چهره‌ای لطیف و با طراوت مثل شبنم و باران است؛ ۲- مجاز از زیبارو.
ژامک/žāmak/اسم باستانی به معنای آینه
ژانیا/žāniā/از نامهای باستانی
ژانیا/žāniyā/از نامهای باستانی
ژاوا/žāvā/جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو
ژرفین/žarfin/عمیق
ژوله/žule/چکاوک
ژون/žun/بت، صنم
ژیان دخت/žiāndoxt/دختر بی باک و شجاع
ژیانچهر/žiānčehr/آنکه دارای چهره‌ای بی باک و شجاع است
ژیژیس/žižis/نام ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی
ژیلا/žilā/ژاله تگرگ، شبنم صبحگاهی
سپیدخت/sepid doxt/سپید + دخت = دختر، ۱- دختر سفید روی، دختر سفید چهره؛ ۲- مجاز از زیباروی.
سپیدرو/sepid ru/۱- سفید رو(ی)؛ ۲- مجاز از زیبا رو(ی).
سپیده/sepide/۱- روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب؛ ۲- در قدیم به معنی سفیداب؛ ذره و براده‌ی قلع.
سپیده گل/sepidegol/گل سپید
سپیناز/sepināz/مخفف سپید و ناز، ویژگی‌ آن که دارای اندام (روی) سپید است و ناز و عشوه و کرشمه دارد.
سپینود/sepinud/در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور
ستا/setā/۱- در موسیقی ایران از الحان قدیم ایرانی؛ ۲- نوعی ساز قدیمی شبیه سه تار؛ ۳- در آئین زرتشتی به معنی اوستا (کتاب مقدس زرتشتیان).
ستاتیرا/setātirā/دختر داریوش سوم، زن اسکندر، زن اردشیر، مادر اردشیر سوم، دختر ارسان زن داریوش سوم.
اسم دخترانه ایرانی 20
ستاره/setāre/۱- در نجوم هر یک از اجسام نورانی آسمان که معمولاً شب‌ها از زمین به صورت نقطه‌های نورانی چشمک زنِ نسبتاً ساکن دیده می‌شوند؛ اختر، نجم؛ ۲- مجاز از بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو.
ستاک/setāk/شاخه تازه رسته و نازک
ستایا/setāyā/ستایشگر همیشگی.
ستایش/setāyeš/۱- حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ ۲- ستودن، مدح کردن، تعریف، مدح، تمجید؛ ۳- تعریف و تمجید شدن.
ستوده/sotude/آنکه او را ستوده‌اند، ستایش شده
سحرآفرین/sehrāfarin/جادوگر، افسونگر
سخن/soxan/۱- کلام، گفتار؛ ۲- مجاز از دانش ادبیات، ادب؛ ۳- در قدیم به معنی شعر، نظم.
سداب/sedāb/نام گیاهی است
سرآویز/sarāviz/آنچه به سر می آویزند
سرافشان/sarafšān/۱- در قدیم به معنی جنباننده‌ی سر از ناز و کرشمه و یا از کبر و غرور؛ ۲- مجاز از ویژگی کسی که سر می‌دهد و فداکاری میکند.
سرایه/sorāye/آواز دسته جمعی، کُر.
سرخوش/sarxoš/شاد، خرسند، مسرور
سرگل/sargol/اولین گل، بهترین از هر چیز
سرگلان/sargolān/سَر = مجاز از برتر، بهتر، با ارزش‌ترین بخش یا مهمترین فرد + گُلان؛ ۱- مجاز از بهترین از گل‌ها؛ ۲- مجاز از با ارزش‌ترین و مهمترین فرد در میان افراد.
سرمه/sorme/۱- در قدیم مجاز از سیاهی، تاریکی ۲- مخلوطی از کانه های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش پلک چشم و مژه ها استفاده می‌شود، [سرمه های امروزی مخلوطی از آهن و سرب و بعضی مواد دیگر است یا از سوزاندن دانه های روغنی به دست می آورند]
سرنا/sornā/در موسیقی ایرانی نام نوعی ساز بادی چوبی از خانواده نی که در نقاره ‌خانه‌ها و روزهای جشن و سُرور نوازند.
سرو/sarv/۱- مجاز از شاداب و با طراوت ۲- هر یک از انواع درختان بازدانه از خانواده مخروطیان که همیشه سبز است
سروا/sarvā/۱- شعر، سرود ۲- در قدیم به معنی افسانه، داستان
سروانه/sarvāne/چون سرو، بلند قد و قامت، سرو قامت
سروبانو/sarvbānu/بانوی بلند قامت مانند سرو
سرودخت/sarv-doxt/سرو + دخت = دختر، ۱- دختر سرو قد، دختری که ویژگی سرو (شادابی و طراوت) را دارد؛ ۲- مجاز از خوش اندام، بلند قد، معشوق خوش قد و بالا.
سروشه/soruše/سروش + ه (پسوند نسبت)، منسوب به سروش
سروشیار/sorušyār/یار و یاور سروش
سروگل/sarvar-gol/سرو = درخت سرو + گل، مجاز از زیبا و با طراوت و شاداب.
سروناز/sarv-nāz/۱- سرو نورسته، سروی که شاخه‌های آن به هر طرف مایل باشد؛ ۲- در موسیقی ایرانی نام نوایی.
سروی/sarvi/۱- منسوب به سرو؛ ۲- نوعی از خطوط اسلامی؛ ۳- نخلی، شجری.
سروین/sarvin/۱- شبیه سَرو؛ ۲-(در کردی) روسری و چارقد.
سروینا/sarvinā/سروین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سَروین
سرویندخت/sarvin doxt/سَروین + دخت = دختر، دختر سرو گونه، دختری که ویژگی سرو (شادابی و طراوت، بلند بالایی) را دارد.
سروینه/sarvine/سَروین + ه (پسوند نسبت)، منسوب به سَروین
سریرا/sarirā/منسوب به سَریر(تخت پادشاهی)، زیبا
سریره/sarire/زیبا
سمانی/samāni/آسمانی ۱- منسوب به آسمان، ن آسمان؛ ۲- به رنگ آسمان؛ ۳- مجاز از زیبا و قشنگ.
سمن/saman/۱- یاسمن؛ ۲- مجاز از چهره‌ی سفید و لطیف و همینطور بوی خوش.
سمن بر/saman-bar/مجاز از دارای اندام معطّر چون سَمن، یا دارای اندام سفید و لطیف.
سمن تا/saman-tā/سَمن = یاسمن، مجاز از چهره‌ی سفید و لطیف، بوی خوش + تا = نظیر، مانند، لنگه ۱- نظیر و مانند سمن، لنگه‌ی سمن؛ ۲- مجاز از زیبارو، لطیف و خوش بو.
سمن چهر/saman-čehr/سَمن + چهر = چهره، ۱- سمن چهره، سمن پیکر؛ ۲-مجاز از آنکه چهره‌ی سفید و لطیف دارد.
سمن دخت/saman-doxt/سَمن + دخت = دختر، ۱- دختر سفید چهره و لطیف؛ ۲- مجاز از زیبارو و سفید.
سمن رخ/saman-rox/سمن چهر
سمن رو/saman-ru/سمن چهر
سمن سا/saman-sā/سَمن + سا (پسوند شباهت)،آنکه شبیه سمن است و دارای چهره‌ای سفید و با طراوت و لطافت است.
سمن عذار/saman-eezār/سمن چهر
سمن گل/samangol/گل یاسمن
سمن ناز/saman-nāz/سَمن + ناز= کرشمه، ناز و غمزه، مجاز از زیباروی دارای ناز و کرشمه.
سمنبو/samanbo/خوشبو، معطر
سنبل/sonbol/۱- گلِ خوشه‌ای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید و زرد، گیاه همین گل؛ ۲-مجاز از گیسو، زلف.
سنبله/sonbole/۱- نوعی گل آذین که گلهای بدون دُم‌گل آن در اطراف یک محور جمع می‌شوند؛ ۲- خوشه‌ی بعضی گیاهان مانند گندم و جو؛ ۳- در نجوم صورت ششم از صورتهای فلکیِ منطقه البروج، واقع در استوای سماوی، که به شکل دوشیزه‌ای خوشه‌ی سنبل به دست، تجسم شده است.
سندس/sondos/۱- پارچه‌ی ابریشمیِ لطیف و گران‌بها؛ ۲- مجاز از گلهای ظریف و رنگارنگ.
سهندیس/sahandis/مانند سهند محکم و پابرجا
سهی دخت/sahidoxt/دختر راست قامت و بلند قد
اسم دخترانه ایرانی 21
سور/sur/۱- درختی همیشه سبز از خانواده‌ی سرو با برگ‌های سوزنی، پوست قرمز و تنه‌ی خمره‌ای شکل؛ ۲- اسم مصدر خوشی و شادمانی، سُرور. این واژه با کلمه‌ی سُوَر جمع سوره (سوره‌های قرآن) هم نویسه است.
سورا/surā/۱- سود دهنده؛ ۲- توانا، نیرومند
سوری/suri/گل محمدی، هرگل سرخ، شادی، خوشحالی
سوری دخت/suri-doxt/سوری + دخت = دختر، ۱- دختر سرخ رنگ، دختری که مثل گل سرخ است؛ ۲- مجاز از زیبارو.
سوریتا/suritā/سوری = گل سرخ + تا = نظیر، مانند، لنگه، ۱- نظیر و مانند گل سرخ؛ ۲- لنگه ی گل سرخ؛ ۳- مجاز از سرخ گون؛ ۴- مجاز از زیبا و لطیف.
سورینا/surinā/سورین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سورین
سوزان/suzān/۱- دارای حرارت و گرمای بسیار زیاد؛ ۲- در قدیم مجاز از سرشار از اندوه و اشتیاق.
سوزانا/suzānā/مرکب از سوزان + الف اسم ساز
سوسن/susan/گیاهی پیاز دار و تک لپه‌ای، با برگ‌های باریک و دراز که انواع وحشی و پرورشی دارد. گل این گیاه که معمولاً درشت، خوشه‌ای، و به رنگ ها و اشکال مختلف است، بعضی انواع آن خاصیت دارویی دارد.
سوسنبر/sosanbar/گیاهی از تیره نعناعیان دارای ساقه خزنده با گلهای قرمز
سوسندخت/sosandoxt/دختری که مانند گل سوسن است
سوگند/so(w)gand/قسم، استواری بر پیوند، استواری بر گفتن و راست گفتن.
سوما/sumā/۱- ماه، نور ماه؛ ۲- مجاز از زیبا؛ نهر آب و مجرای قنات.
سومیا/sumiyā/محبوب، دوست داشتنی
سومیتا/sumitā/لطف و محبت، مهربانی
سیده بانو/sayedebānu/بانوی بزرگ
سیگل/sigol/سی عدد گل
سیم روی/simrui/سپیدروی
سیمبر/simbar/دارنده بدن سفید و نقره ای، سیمین بدن
سیمتن/simtan/۱- مجاز از سیم اندام، دارای اندامی سفید؛ ۲- مجاز از زیبا.
سیمدخت/simdoxt/دختر سفید و نقره ای
سیمگون/simgun/نقره فام
سیموش/simvaš/مانند نقره سفید و زیبا
سیمیا/simiyā/در باورِ قدما دانشی که بر مبنای آن می توان کارهای خارق العاده انجام داد، یکی از خفیه.
سیمین/simin/سیم = نقره + ین (پسوند نسبت)، ۱- ساخته شده از نقره، نقره‌ای رنگ، سفید و درخشان؛ ۲- مجاز از زیبا.
سیمین بانو/siminbānu/بانو سفید و ظریف
سیمین بر/simin-bar/۱- مجاز از سیم اندام، دارای اندامی سفید؛ ۲- مجاز از زیبا.
سیمین چهر/simin-čehr/سیمین + چهر = چهره، مجاز از داشتن چهره سفید و زیبا
سیمین دخت/simin-doxt/سیمین + دخت = دختر، ۱- دختری که مانند نقره سفید و درخشان است؛ ۲- مجاز از زیبارو.
سیمین رخ/simin-rox/مجاز از داشتن چهره سفید و زیبا
سیمین رو/simin-ru/مجاز از داشتن چهره سفید و زیبا
سیمین زر/simin-zar/سیمین = نقره‌ای + زر = طلا، ۱- ساخته شده از نقره و طلا؛ ۲- مجاز از ارزشمند، گران‌بها.
سیمین عذار/simin-eezār/مجاز از دارای چهره‌ی سفید و زیبا.
سیمین فر/simin-far/سیمین = نقره‌ای + فر = شکوه و جلال، مجاز از دارای شکوه و جلال و والا و ارزشمند.
سیمینه/simine/نقره گون، مانند نقره
سینا دخت/sina-doxt/دختر دانا و دانشمند، دختر با علم و دانش.
سیندخت/sindoxt/دختر سین (سیمرغ)
شاپرک/shaaparak/نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند
شاپری/shaapari/شاه پری
شاخ شمشاد/shaakheshemshaad/کنایه از قدبلند و رعنا
شاخسار/shaakhsaar/محل انبوهی شاخه های درخت
شاخه نبات/shaakhenabaat/نبات شاخه، در افواه عوام نام معشوقه حافظ است
شادابه/shaadaabe/منصوب به شاداب
شادان/shaadaan/شاد، مسرور، (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه
شادان دخت/shaadaandokht/دختر با نشاط و خوشحال
شادانه/shaadaane/شاهدانه
شادبانو/shadbaanoo/بانوی شاد
شادبخت/shaadbakht/خوشبخت، سعادتمند
شادبهر/shaadbehr/آن که از شادی بهره دارد، خوشحال
شادپری/shaadpari/از نام های برگزیده
اسم دخترانه ایرانی 22
شادپور/shaadpoor/پسر شاد و خوشحال
شاددخت/shaaddokht/دختر شاد
شادرخ/shaadrokh/آن که چهره ای شاد و متبسم دارد
شادرو/shaadroo/آن که روی و چهره اش شاد است، شاداب، شادمان و مسرور
شادروز/shaadrooz/نیک روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است
شادفر/shaadfar/آن که دارای شکوه و شادی است
شادک/shaadak/نام مستعار سمک در داستان سمک عیار
شادکامه/shaadkaame/کامروا، خوشحال، شادمان
شادگل/shaadgol/آن که چون گل شاداب است
شادگون/shaadgoon/شاد و خوشحال
شادلی/shaadli/شاد روی نرمخو و آرام
شادلین/shaadlin/نرمی و ملایمت، شاد روی نرمخو، آرام و خوش چهره
شادمان/shaadmaan/خوش، مسرور
شادمانه/shaadmaaneh/شادمان، شاد، خوشحال و مسرور، با شادی و خوشحالی
شادمهر/shaadmehr/از نام های برگزیده
شادناز/shaadnaaz/ویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است
شادنوش/shaadnoosh/شادی و شادمانی همیشگی و جاوید
شادور/shaadur/شادمان، خوشحال
شادورد/shaadvard/هاله و خرمن ماه، فرش، تخت پادشاهی
شادویه/shaadoye/منسوب به شاد
شادی/shaadi/وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور، جشن
شادیا/shaadiaa/بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی
شادیان/shaadiyaan/از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
شادیانه/shaadiaaneh/از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
شادیه/shaadie/منسوب به شادی
شارک/shaarak/پرندهای سیاه رنگ، سارک
شارین/shaarin/متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، نام دهی در قزوین
شاندیز/shaandiz/شکوهمند و دارای عظمت و جلال، شاهان دژ، نام روستایی در نزدیکی مشهد
شانو/shaano/نمایش، خودنمایی، نشان دادن، تئاتر خیابانی
شاه آذر/shaahaazar/شاه آتش
شاه پری/shaahpari/بوی عنبر و مشک
شاه جهان/shaahjahaan/فرمانروای جهان، نام دیگر شهربانو همسر امام حسین (ع)
شاه خاتون/shaahkhaatoon/ملکه، شهبانو
شاه صنم/shaahsanam/شاه (فارسی) + صنم (عربی)، شاه زیبارویان، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
شاه ناز/shaahnaaz/نام یکی از لحن‌های قدیم موسیقی ایرانی
شاهبانو/shaahbaanoo/ملکه، شهبانو
شاهجان/shaahjaan/عنوان مرو که از شهرهای قدیم خراسان بوده است
شاهدخت/shaahdokht/شاه دختر، دختر شاه
شاهرو/shaahroo/از نام های برگزیده
شاهگل/shaahgol/زیباترین گل در میان گل ها
شاهنای/shaahnaay/شهنا، سرنا
شاهویه/shaahooye/منسوب به شاه
شاهیده/shaahide/نیکوکار، صالح
شاهین دخت/shaahindokht/دختری همچون شاهین جسور
شایا/shaaiaa/شایان
شایان دخت، شایاندخت/shaayaandokht/دختر شایسته
شایسته/shaaiesteh/با ارزش، سزاوار
شایگانه/shaaygaane/به طور شایستگی و لیاقت و سزاواری
شاینا/shaaynaa/شاهدانه
شاینده/shaayande/لایق و سزاوار
اسم دخترانه ایرانی 23
شب پره/shabpare/پروانه، خفاش
شب ناز/shabnaaz/زیبایی شب، ناز شب
شباوا/shabaavaa/بانگ و ناله و زاری شبانه
شببو/shabboo/گلی معطر و زینتی در رنگهای مختلف با ساقه بلند
شبپره/shabpareh/پروانه، خفاش
شبدیز/shabdiz/شبرنگ، سیه فام، یکی از الحان باربد
شبدیس/shabdis/مانند شب
شبرنگ/shabrang/به رنگ شب، مانند شب آرام بخش، نام سنگی بنام شبه
شبگون/shabgoon/به رنگ شب، شبرنگ
شبگیر/shabgir/سحرگاه، صبح زود، مرغی که هنگام صبح می خواند
شبماه/shabmaah/مانند ماه شب زیبا و نورانی
شرمین/sharmin/از نام های برگزیده
شروانه/sharvaane/نام دایه مه پری در داستان سمک عیار
شروین/shervin/نام قلعه شروان
شرین/sherin/در گویش سمنان شیرین
شکر/shakar/عصاره شیرین نیشکر، همسر اصفهانی خسروپرویز
شکربانو/shekarbaanoo/زن شیرین و زیبا
شکرخند/shekarkhand/تبسم، لبخند
شکردخت/shekardokht/دختر خوب رو و شیرین
شکرناز/shekarnaaz/شکر (سنسکریت) + ناز (فارسی) دارای ناز و غمزه دلپذیر
شکرین/shekarin/شکر (سنسکریت) + ین (فارسی) هر چیز شیرین
شکفته/shekofte/باز شده، شکوفا (به مجاز) خندان، شاد، شاداب، تازه
شکوفا/shekoofaa/ویژگی گل یا غنچه‌ای که باز شده است، شکفته، (به مجاز) با رونق، پیشرفته، رشد یافته
شکوفه/shekoofe/هریک از گل های درختان میوه که معمولًا در فصل بهار می شکفند
شکوه/shokooh/حالتی در کسی که به بزرگی جلوه کند و احترام برانگیزد یا چشم ها را خیره کند، بزرگی، حشمت و جلال
شکیبه/shakibe/بردبار، صبور
شگرف/shagarf/عجیب، طرفه، خوش آیند، دلاور
شمیده/shamide/رمیده، آشفته، بیهوش
شناز/shenaaz/شیناز، لطیف و نازنین، مرکب از شی (شبنم) + ناز
شناسا/shenaasaa/آگاه، مطلع، شناسایی
شنایا/shenaayaa/همه چیز دان
شه پری/shahpari/شاه پریان، زن زیبارو
شهد/shahd/عسل، انگبین
شهدخت/shahdokht/دختر شاه، عالی قدر و ارزشمند
شهدیس/shahdis/دختری که شکوه و زیباییش مانند شاه است، شاهزاده خانم
شهر دخت/shahrdokht/از نام های برگزیده
شهرآزاد/shahraazaad/شهرزاد، شهری، دختر بهمن پسر اسفندیار
شهرآشوب/shahraashoob/آنکه در زیبایی در شهر آشوب بیاندازد
شهرانگیر/shahraangiz/شهرآشوب
شهربانو/shahrbaanoo/نام زن رستم
شهرخ/shahrokh/از نام های برگزیده
شهرگل/shahrgol/گل شهر
شهرناز/shahrnaaz/نام خواهر جمشید
شهرنواز/shahrnavaaz/شهرناز، نام خواهر جمشید
شهرو/shahroo/نام مادر برزویه پزشک
شهرود/shahrood/نام زن سهراب ومادر یرزو
شهرویه/shahroye/شهربانو، شهبانو، ملکه
شهرین/shahrin/شهری، منسوب به شهر
شهزاد/shahzaad/شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه، عنوان برای امازاده ها
شهنا/shahnaa/نای بزرگ، سرنا، شهنای
اسم دخترانه ایرانی 24
شهناز/shahnaaz/از نام های برگزیده
شهنواز/shahnavaaz/مورد نوازش شاهانه
شهنوش/shahnoosh/مرکب از شه (شاه) + یاد (عسل)
شهین/shahin/از نام های برگزیده
شهین بانو/shahinbaanoo/از نام های برگزیده
شور انگیز/shoorangiz/از نام های برگزیده
شورآفرین/shooraafarin/ایجاد کننده هیجان و شوق
شوریده/shooride/آشفته، پریشان، عاشق، نگرا
شوق انگیز/shoghangiz/اشتیاق آور، شورانگیز
شوکا/shokaa/نوعی گوزن بومی اروپا و آسیا، در مازندرانی به معنی آهو و غزال
شید بانو/shidbaanoo/از نام های برگزیده
شید دخت/shiddokht/از نام های برگزیده
شیدا/sheidaa/عاشق، دلداده، آشفته و پریشان
شیدانه/shaydaane/درخت عناب
شیدرخ/shidrokh/آفتاب رو، درخشان رو، (به مجاز) زیبا
شیده/shideh/روشنایی، خورشید
شیرین/shirin/مزه شادکامی
شیرین بانو/shirinbaanoo/بانوی زیبا و لطیف
شیرین دخت/shirindokht/دختر لطیف و زیبا
شیرین گل/shiringol/گل زیبا
شیرینه/shirine/منسوب به شیرین
شیفته/shifteh/عاشق، مجنون
شینا/shinaa/شنا و آب ورزی، شیناب، شناوری، سعی و کوشش و جِد و جَهد
شیناز/shinaaz/شناز، لطیف و نازنین، مرکب از شی (شبنم) + ناز
شیوا/shivaa/رسا، فصیح، بلند و کشیده
شیوه/shive/روش، طریقه، عشوه، ناز، حالت، وضع
صافی ناز/saafinaaz/دارای ناز و کرشمه اصیل و خالص
صبحی/sobhi/منسوب به صبح، بامدادی
صدپر/sadpar/گل سرخ
صنوبر/senobar/نام درختی همیشه سبز
طرفه/torfeh/شگفت آور، جالب، عجیب
طلادیس/taladis/طلاگونه، مثل طلا
طیلا/tilaa/می پخته شده، شرابی که از جوشاندن فشرده انگور، مویز، یا خرما به دست می‌آید
غزاله/ghazaaleh/نوعی آهو
غزل/ghazal/عشقبازی کردن، تابیده شده، اصطلاحی در شعر و موسیقی
غنچه/ghonche/گلی که شکفته نشده و هنوز گلبرگها و کاسبرگهایش فشرده و جمع‌اند؛ (به مجاز) دهان کوچک و زیبای معشوق.
غزال/ghazal/آهو، جیران
غزل ناز/ghazal naz/عاشق زیبا، عاشقانه و زیبا
فارا/faaraa/نام کوهی است که در غرب فلات ایران واقع شده است
فاسیروس/faasiroos/نام دختر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی
فام گل/faamgol/به رنگ گل
فانیذ/faaniz/قند، شکر
فایدیم/faaydim/به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی
فرآذر/faraazar/شکوه آتش
فراتاگون/faraataagon/نام دختر آرتان، برادر داریوش بزرگ
فراچهر/farachehr/مرکب از فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = آنکه صورتی زیباتر از دیگران دارد
فرادیس/faraadis/فراگونه، جمع فردوس، بهشتها
فرارنگ/faraarang/فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
فرازانه/farzaane/منسوب به فرزان، دانشمند، دانا
فرازنده/faraazande/بالابرنده و افرازنده
اسم دخترانه ایرانی 25
فرازه/faraaze/جای بلند
فرانک/faraanak/پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
فرانه/faraaneh/فرانک
فراویز/faraaviz/هر زیور و زینتی که به دور جامه بدوزند
فربو/farbu/مرکب از فر (شکوه) + بو = بو و عطر شکوه و منزلت
فرپرک/farparak/شب پره که آن را مرغ عیسی نیز می نامند
فرتاک/fartaak/فردا، آینده، روز دیگر
فرتوک/fartook/پرستو
فرجهان/farjahaan/شکوه دنیا
فرح افزا/farahafzaa/شادی افزا
فرخ/farrokh/اسم دخترانه و پسرانه به معنی خجسته، مبارک، فرخنده، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرخ بخش/farrokhbakhsh/بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتاد و هشت یزگردی می زیسته است
فرخ تاج/farokhtaaj/فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج
فرخ چهر/farokhchehr/دارای چهره فرخنده و مبارک
فرخ رو/farokhroo/دارای چهره زیبا
فرخ ماه/farrokhmaah/ماه خجسته و مبارک
فرخ ناز/farokhnaz/مرکب از فرخ (مبارک) + ناز (غمزه)
فرخنده/farkhondeh/مبارک، پرارج
فرخنده چهر/farkhondechehr/دارای چهره مبارک و خجسته
فردخت/fardokht/مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر)
فردوس/ferdos/از اسامی دخترانه به معنی پردیس، یهشت
فردوست/fardoost/دوستدار فر و شکوه
فردیس/fardis/پردیس، بهشت
فرزان/farzaan/از نام های برگزیده
فرزان دخت/farzaandokht/دختر فرزانه و دانا
فرستو/farastu/پرستو
فرسیما/farsimaa/فر (فارسی) به معنای شکوه + سیما (عربی)، آنکه صورتی باشکوه دارد
فرشته رو/fereshteroo/زیبارو و مانند فرشته
فرشیده/farshide/فر+ شیده = نور آفتاب، شکوه آفتاب
فرغانه/forghaane/نام شهری در ترکستان قدیم
فرگل/fargol/دارای شکوه و زیبایی گل
فرگون/fargoon/مانند روشنایی
فرمهر/farmehr/کسی که شکوه و عظمتی چون خورشید دارد
فرن/faran/یکی از سه دختر زردشت، پرند، فراوانی، پر
فرناز/farnaaz/از نام های برگزیده
فرنگار/farnegaar/دارای نقش و نگار، با شکوه و زیبا
فرنگیز/farangiz/فرنگیس
فرنگیس/farangis/نام دختر افراسیاب، زن سیاوش، مادر شاه کیخسرو کیانی
فرنواز/farnavaaz/مرکب از فر (شکوه) + نواز (ریشه نواختن)
فرنوش/farnoosh/از نام های برگزیده؛ نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فارسی خرد کارگر نامند، نوشنده شکوه و جلال، عقل فلک قمر
فرنوشا/farnooshaa/شکوه و عظمت ابدی
فرنیا/farniaa/دارنده اصل و نسب
فرنیان/farniaan/پرنیان، ابریشم و حریر، دختری که دارای جسمی بسیار لطیف و زیباست
فره وش/farahvash/مرکب از فره (شکوه) + وش (پسوند شباهت)، شکوهمند
فرهور/farrehvar/دارای شکوه و جلالی چون خورشید
فرهیخته/farhikhte/ادب کرده، آموخته، مودب، با فرهنگ
فروردین/farvardin/نخستین ماه هر سال
فروزاتون/foruzaatun/فروز (فارسی) + خاتون (فارسی) بانوی روشنایی
فروزان/foroozaan/نورانی، شعله ور
فروزجهان/foroozjahaan/روشنایی جهان
اسم دخترانه ایرانی 26
فروزش/foroozesh/روشن
فروزنده/foroozandeh/از نام های برگزیده
فروزه/forooze/افروز، منسوب به فروز
فروزینه/foroozine/آتش زنه، چخماق
فروشنک/forushanak/نام نتیجه ایرج پسر فرویدن پادشاه پیشدادی
فروغ/foroogh/روشنایی، تابش
فروغ بانو/forooghbaanoo/بانوی روشنایی
فروغ دخت/forooghdokht/دختر روشنایی
فروهنده/foroohande/نیکوسیرت و خوبروی، نام فرشته ای است
فریار/faryaar/دارنده شکوه و جلال
فریال/feriaal/دارای اندام و هیکل باشکوه، قوی و باشکوه، مرکب از فر (شکوه) + یال (گردن، بالای بازو)
فریانه/faryaane/نام پادشاهی افسانه ای هم زمان با اسکندر مقدونی
فریبا/faribaa/فریبنده
فریدا/faridaa/زن یگانه، بی همتا، مغرور و متکبر
فریر/farir/گیاهی خوشبو
فریرخ/farirokh/زیبارخ
فریرو/fariroo/دارای چهره زیبا و با شکوه
فریسا/farisaa/پریسا، زیبا چون پری
فریشا/farishaa/فریسا = پریسا، دختری که چون پری زیباست
فریما/farimaa/زیبا و دوست داشتنی
فریماه/farimaah/ماه درخشان و با شکوه
فرین/farin/نام یکی از دختران اشوزرتشت
فریناز/farinaaz/دارای ناز با شکوه و زیبا
فریوش/farivash/پریوش، مانند پری
فسانه/fesaane/افسانه، داستان
فسون/fosoon/حیله، تزویر، مکر، سحر و جادو
فسونگر/fosoongar/افسونگر
فوژان/foozhaan/بانگ بزرگ، فریاد عظیم
فیروزخاتون/firoozkhaatoon/بانوی پیروز
قاهره/ghaahere/مؤنث قاهر، نام پایتخت مصر
قشنگ/ghashang/زیبا، خوشگل
قشنگ گل/ghashanggol/گل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف است
کاتوزی/kaatoozi/زاهد عابد
کاتوزیان/kaatooziaan/منسوب به کاتوزی
کاشین/kaashin/نام محلی در شمال ایلام
کامدل/kaamdel/از نام های برگزیده
کامنوش/kaamnoosh/خوشبخت، کامیاب
کامه/kaame/خواسته، آرزو، مراد، هدف، خواهش
کامیشا/kaamishaa/خوشحال، سرزنده، خوش بیان، ترکیب مغلوب و تغییر یافته “شادکام”
کاناز/kaanaaz/چوب ریشه خوشه خرما، اسم اصیل ایرانی
کانی/kaani/چشمه آب، کنایه از تازگی و نشاط و طراوت است
کبوتر/kabootar/نام پرنده مشهور
کتایون/kataayoon/کسایون، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، اسم یکی از دختران قیصر روم و نیز همسر گشتاسپ پادشاه کیانی
کرا/keraa/اسم همسر مولاناجلال الدین بلخی
کرانه/karaane/ساحل، گوشه، کنار، سو، جهت
کرشمه/kereshme/ناز، غمزه، عشوه
کشور/keshvar/سرزمینی دارای مرزهای مشخص که از سایر سرزمین ها جدا شده است
کشور بانو/keshvarbaanoo/از نام های برگزیده
کلاله/kolaale/بخشی از گل که برای جذب دانه های گرده، نگه داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است، زلف، کاکل
کمانه/kamaane/منسوب به کمان
اسم دخترانه ایرانی 27
کمند/kamand/دام، کنایه از گیسو
کهربا/kahrobaa/نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جاذبه دارد
کهسار/kohsaar/کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است
کوشانه/kooshaane/دختر ساعی، بانوی تلاشکر
کوشک/kooshk/کاخ، قصر، اسم دختر ایرج (پسر فریدون پادشاه پیشدادی)
کوهینه/koohine/پونه
کی آفرید/keyaafarid/مرکب از کی (پادشاه) + آفرید (آفریده) = کسی که شاه آفریده شده
کی آفرین/keyaafarin/آفریننده پادشاه
کی بانو/keybaanoo/بانوی شاه، زنی که همه از او حساب می برند
کی دخت/keydokht/دختر پادشاه
کی ناز/keynaaz/دارای ناز شاهانه
کیادخت/kiaadokht/دختر پادشاه
کیارا/kiaaraa/اندوه و ملالت، میل شدید به خوردن انواع خوردنی جات
کیان بانو/kiaanbaanoo/ملکه
کیان چهر/kiaanchehr/دارای چهره و رخساره شاهانه
کیان دخت/kiaandokht/دختری از نسل شاهان، شاهزاده
کیانه/kiaane/منسوب به کیان، پادشاهی
کیسر/keysar/از نام های برگزیده
کیمیا/kimiaa/اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون
کیهان بانو/keyhaanbaanoo/بانوه جهان
کیهان دخت/keyhaandokht/مرکب از کیهان (دنیا) + دخت (دختر)
کیهانه/keyhaane/کیهان، جهان هستی، دنیا، گیتی
کیوان بانو/keivaanbaano/مرکب از کیوان + بانو
کیوان چهر/keivaanchehr/از نام های برگزیده
کیوان دخت/keyvaandokht/مرکب از کیوان (نام ستاره‌ای) + دخت (دختر) – دختر کیوان
کیوان رخ/keivaanrokh/از نام های برگزیده
کیوان زاد/keivaanzaad/از نام های برگزیده
گرامیدخت/geraamidokht/گرامی + دختر = دختر عزیز و محترم
گرانمهر/geraanmehr/آن که مهر و محبت بسیار دارد، بسیار مهربان
گرانناز/geraan’naaz/دارای ناز، کرشمه و غمزه‌ی فراوان، دارنده‌ی قشنگی و زیبایی زیاد، جذاب و خوشایند
گردآفرید/goraafarid/دختر جنگاور ایرانی که در دژ سپید در مرز ایران و توران با سهراب جنگید، فرزند گژدهم
گردآفرین/goraafarid/گُرد آفرید
گردیا/gordyaa/بکی از شخصیت های شاهنامه
گردیه/gordiye/از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام خواهر بهرام چوبین (سردار ساسانی)
گشایش/goshaayesh/افتتاح، تسخیر، باز کردن، یکی از گوشه های دستگاه ماهور
گشتا/gashtaa/بهشت، پردیس
گشسب بانو/goshasbbaanoo/دختر رستم
گشین/gashin/(گش = خوب، خوش، با ناز راه رفتن + ین (پسوند نسبت))(به مجاز) زیبا و دوست داشتنی
گل آذین/golaazin/زینت گل، آرایش گل، چگونگی قرار گرفتن گل‌ها روی ساقه
گل آور/golaavar/(گل + آور (جزء پسین) = آورنده، دارنده)گل آورنده، گلدارنده، (به مجاز) زیبا و با طراوت
گل آویز/golaaviz/مرکب از گل + آویز (آویخته شده)
گل افروز/golafrooz/روشنی دهنده و جلوه دهنده گل
گل افشان/golafshaan/افشاننده‌ی گل یا ریزنده‌ی گل، گل فشان
گل اندام/golandaam/دارای پیکر ظریف و زیبا همانند گل
گل بانو/golbaanoo/بانویی زیبا چون گل
گل بهار/golbahaar/گلی که در بهار شکفته می‌شود، شکوفه گل
گل پر/golpar/دانه معطری به شکل پولک های زرد کوچک که دارویی است
گل پرست/golparast/دوستدار گل
گل پری/golpari/زیبا چون گل و پری
گل پناه/golpanaah/پناه گل
اسم دخترانه ایرانی 28
گل پونه/golepooneh/گلهای کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه
گل تاج/goltaaj/تاجی پر از گل
گل جهان/goljahaan/گل جهان، بهترین و زیباترین گل در جهان
گل دانه/goldaane/دانه گل
گل دخت/goldokht/دخترِ گل، دخترِ دارای صفات گل
گلاب/golaab/مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می‌آید
گلابتون/golaabetoon/رشته‌های نازک طلا و نقره که همره تارهای ابریشم در زری بافی به کار می‌رود
گلارا/golaaraa/زینت دهنده گل، از شخصیت های شاهنامه، نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخه های شاهنامه
گلاسا/golaasaa/مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت
گلاله/golaale/کلاله، دسته گل، موی مجعد
گلان/golaan/منسوب به گل، گلها، (به مجاز) زیبارو و لطیف
گلبار/golbaar/دارای بار گل، افشاننده گل
گلباران/golbaaraan/برای تمجید و احترام زیاد استفاده می‌شود
گلباز/golbaaz/کسیکه با گل سر و کار دارد
گلبان/golbaan/نگهدارنده و محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم
گلبخت/golbakht/(گل + بخت = سرنوشت، طالع) (به مجاز) زیبا و لطیف و دوست داشتنی
گلبدن/golbadan/کسی که بدنش مانند گل لطیف است
گلبر/golbar/آن که آغوشش چون گل لطیف و نازک است، گونه‌ای از گلها
گلبرگ/golbarg/هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار
گلبن/golbon/بوته یا درخت گل
گلبند/golband/نوعی پارچه ابریشمی رنگی، باغبان
گلبو/golboo/معطر، خوشبو
گلبوته/golboote/بوته گل
گلبیز/golbiz/گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو
گلپاد/golpaad/نگهبان گل
گلپاره/golpaareh/قطعه‌ی گل، تکه ی گل، (به مجاز) زیبا و با طراوت
گلپسند/golpasand/زیباروی مورد پسند
گلپیرا/golpiraa/باغبان، گلکار
گلپیکر/golpeikar/ویژگی آن که پیکرش مثل گل زیبا و لطیف است، گل اندام
گلچمن/golchaman/گلِ چمن، (به مجاز) زیباروی و لطیف و خرّم
گلچهر/golchehr/گلچهره، آن که چهره ای زیبا چون گل دارد، زیبا رو
گلخندان/golkhandaan/گلخند (شکفتن شکوفه‌ها)
گلخنده/golkhande/گلخند
گلدیس/goldis/چون گل، مانند گُل، (به مجاز) زیبارو و لطیف
گلربا/golrobaa/عاشق و رباینده گل
گلرخسار/golrokhsaar/گلرخ، زیبا
گلرنگ/golrang/به رنگ گل
گلزا/golzaa/زاییده از گل
گلزر/golzar/گل طلا، گل طلایی رنگ، (به مجاز) زیبا و لطیف
گلسا/golsaa/گلسان، مانند گل
گلسان/golsaan/گلسا، مانند گل
گلستان/golestaan/گلزار
گلسر/golsar/آن که سر و رویی چون گل دارد
گلسرخ/golsorkh/هر گلی که سرخ باشد، وَرد، (به مجاز) زیبارو
گلشا/golshaa/بهترین و زیباترین گل، شاه گلها
گلشکر/golshekar/(گل + شکر= (به مجاز) لب معشوق، زیبارو) لب گلگون معشوق، گلِ زیبارو
گلشن/golshan/گلستان، خانه آراسته
گلشید/golshid/گلی که چون خورشید می درخشد
گلطلا/goltalaa/گلزر
گلفروز/golforooz/گل افروز
اسم دخترانه ایرانی 29
گلفروغ/golforoogh/فروغ و روشنی گل
گلگون/golgoon/به رنگ گل سرخ
گلگیس/golgis/ویژگی آنکه گیسوانش چون گل خوشبو، خوش رنگ و لطیف است
گلگیسو/golgisoo/دارای گیسوان معطر
گلمهر/golmehr/(گل + مهر = خورشید) (به مجاز) آفتاب، گل خورشید، گل آفتاب، گل آفتابگردان
گلنار/golnaar/گل انار، به زیبایی گل
گلناز/golnaaz/دارای ناز و عشوه ای چون گل
گلنوش/golnoosh/مرکب از گل + نوش (عسل)، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی
گلی/goli/رنگ قرمز گل رز
گلیا/goliaa/منسوب به گل
گلیار/golyaar/یار و همدم گل، نام روستایی در نزدیکی مهاباد
گندمک/gandomak/گندم کوچک، سبزی بهاره خوردنی
گهرناز/goharnaaz/گوهرناز
گوهرافروز/goharafrooz/افروزنده گوهر
گوهرالشریعه/goharoasharie/گوهر دین و مذهب
گوهران/goharaan/منسوب به گوهر، چهار عنصر زندگی
گوهربانو/goharbaanoo/بانوی گرامی و اصیل
گوهرتاب/gohartaab/تابنده چون گوهر
گوهرزاد/goharzaad/زاییده از گوهر
گوهرشید/goharshid/گوهری درخشان چون خورشید
گوهرناز/goharnaaz/مرکب از گوهر (سنگ قیمتی) + ناز (زیبا)
گوهرنگار/goharnegaar/مرصع
گوهره/gohare/نام روستایی در نزدیکی کرمانشاهان
گیتی/giti/جهان، عالم
گیتی بانو/gitibaanoo/بانوی جهان، شهبانو
گیتی دخت/gitidokht/دختر جهان
گیتی فر/gitifar/دارای فر و شکوه جهان
گیتی فروز/gitiforooz/افروزنده گیتی، خورشید
گیتی ناز/gitinaaz/آن که موجب فخر و مباهات جهان است
گیرا/giraa/جذاب، فریبا، موثر، نافذ
گیسو/gisoo/موی بلندسر
گیلان/gilaan/سرزمین گیل ها
گیلنار/gilnaar/مرکب از گیل (گیلک) + نار (انار)
گیهان/geyhaan – gayhaan/کیهان، جهان، دنیا، گیتی
لادبن/laadbon/بوته گل، گلبن
لاله/laale/گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون
لاله پوش/laalepoosh/پوشیده از لاله
لاله جبین/laalejabin/لاله رو، خوبرو، زیبا
لاله چهر/laalechehr/آن که چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد
لاله دخت/laaledokht/مرکب از لاله (گلی) + دخت (دختر)
لاله رخ/laalerokh/لاله چهر، آن که چهره و صورتی سرخ و زیبا چون گل لاله دارد
لاله رخسار/laalerokhsaar/لاله چهر، کسی که صورتش زیبا چون گل لاله است
لاله رو/laaleroo/لاله چهر، آن که صورتی زیبا به مثال گل لاله دارد
لاله زار/laalezaar/زمینی که در آن لاله فراوان روییده است
لاله فام/laalefaam/مانند لاله زیبا و دلفریب
لاله گون/laalegoon/به رنگ لاله
لاله وش/laalevash/مانند لاله
لاون/laavan/نام جایی در شاهنامه
لایه/laaye/پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور
لبخند/labkhand/تبسم، شکرخند
اسم دخترانه ایرانی 30
لبخنده/labkhande/لبخند
لبینا/lebinaa/نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
لتکا/letkaa/باغ، باغچه
لعل/la’al/معرب از فارسی، لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه
لوتوس/lootoos/گل نیلوفر آبی یا سوسن شرقی
لیان/liaan/درخشنده، نام روستایی در نزدیکی بوشهر
لیانا/liaanaa/بانوی درخشان و زیباروی، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث
لیسا/lisaa/نام روستایی در نزدیکی قزوین
لیلان/laylaan/نام رودخانه ای در آذربایجان
لیلی/leili/شب دراز، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی
لیمو/limoo/میوه خوردنی، ترش یا شیرین، معطر و زردرنگ
ماتیسا/maatisaa/ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها
ماتینا/maatinaa/نام ساتراپ نشینِ [ولایت تحت امر حاکم یا والی در ایران دوران هخامنشی] شمال شرقی ارمنستان که به دست کیاکسار یا (هوخشتره) فتح شده است و در زمان داریوش اول از ارمنستان مجزا شده است
ماجان/maajaan/مانند ماه
مادیار/maadyaar/(ماد = مادر + یار = کمک کننده، یاور، مددکار) یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر
مارتا/maartaa/فناپذیر، دنیایی
ماشلا/maashlaa/نام زنی در داستان وامق و عذرا
مامدخت/maamdokht/دختر مادر
مامک/maamak/مادر، خطاب محبت آمیز به فرزند دختر، زن پیر
مانا/maanaa/ماندنی، پایدار، (در پهلوی) مانند و مانند بودن
مانتره/maantreh/سخن منش انگیز و مقدس، کلام اندیشه برانگیز
ماندان/maandaan/عنبر سیاه، نام مادر کورش کبیر
ماندانا/maandaanaa/عنبر سیاه، نام دختر پادشاه ماد و مادر کورش
ماندگار/maandegaar/کسی که در جایی اقامت (دایمی و طولانی) کند، پایدار، با دوام، ماندنی
مانده/maande/مقیم، باقی، ثابت، خسته، نامی رایج در خوزستان
مانلی/maaneli/در گویش مازندران بمان برایم، نامی دخترانه در شمال ایران، نام پسری در شعری از نیما یوشیج
ماه/maah/بسیار خوب و دوست داشتنی
ماه پروین/maahparvin/ماپروین، نام گیاهی است معطر و طبی
ماه پری/maahpari/پری مانند ماه، زن بسیار زیبا
ماه پسند/maahpasand/قبول شونده، پسندیده، (به مجاز) زیباروی چون ماه
ماه پیکر/maahpeikar/صفت آن که پیکرش مانند ماه زیبا و دل انگیز باشد، (به مجاز) معشوقِ زیبا
ماه جبین/maahjabin/کسی که پیشانیش مانند ماه درخشان است، معشوق زیبارو
ماه جهان/maahjahaan/زیبای جهان
ماه دخت/maahdokht/دختر ماه، دختری که مانند ماه است، (به مجاز) زیبارو
ماه رخسار/maahrokhsaar/ماه چهر
ماه سمین/maahsamin/ماه
ماه گل/maahgol/گلِ ماه، (به مجاز) زیبارو
ماه لقا/maahlaghaa/ماهرو، زیبارو
ماه ملک/mahmalek/پادشاه زیبارویان
ماه نگار/maahnegaar/(ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقه‌ زیبارو
ماهان چهر/maahaanchehr/دارای چهره ای همچون ماه
ماهان رخ/maahaanrokh/دارای چهره ای همچون ماه
ماهانا/maahaanaa/ماهان+ ا (پسوند نسبت) منسوب به ماهان
ماهاندخت/maahaandokht/دختر ماه، دختر ماه چهر
ماهانه/maahaane/منسوب به ماه، مانند ماه
ماهبانو/maahbaanoo/بانویی که همچون ماه زیباست
ماهپاره/maahpaare/زن بسیار زیبا همچون ماه، پاره ماه
ماهپری/maahpari/پری مانند ماه، (به مجاز) بسیار زیبا
ماهتاب/maahtaab/پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مهتاب
ماهتابان/maahtaabaan/آن که چهره‌اش مثل ماه تابان است، (به مجاز) زیبارو
اسم دخترانه ایرانی 31
ماهتاج/maahtaaj/کسی که تاج او ماه است
ماهچهر/maahchehr/ماهرو، زیبارو
ماهدیس/maahdis/مانند ماه زیبا
ماهرخ/maahrokh/کسی که چهره ای مانند ماه دارد
ماهرو/maahroo/آنکه چهره‌ای همچون ماه دارد،‌ زیبارو
ماهزاد/maahzaad/زاده ماه، زیبارو
ماهسا/maahsaa/مانند ماه زیبارو
ماهسان/maahsaan/مانند ماه زیبا
ماهشید/maahshid/ماه درخشان و نورانی
ماهفروز/maahforooz/افروزنده ماه، روشن کننده ماه، مجازا زیباتر از ماه
ماهفرید/maahfarid/زیبای بی همتا
ماهک/maahak/خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوبروی دوست داشتنی
ماهناز/maahnaaz/(ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا
ماهنوش/maahnoosh/ماه جاویدان و همیشگی، (به مجاز) زیباروی همیشه زیبا
ماهو/maahoo/زینت، آرایش
ماهور/maahvar/(ماه + وَر (پسوند دارندگی))، دارای ویژگی و صفت ماه، (به مجاز) زیبارو
ماهوش/maahvash/مهوش، مانند ماه، (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و درخشان
ماهوند/maahvand/زیبا مانند ماه
ماهویه/maahoye/ماهو، لقب عمومی شاهان مرو
ماهی/maahi/منسوب به ماه، جانور دریایی
ماهین/maahin/(ماه + ین (پسوند نسبت))، منسوب به ماه، (به مجاز) زیبارو
مایسا/maaysaa/نام گیاهی کوچک و یک ساله که بسیار ظریف است
مدیا/mediaa/نام زن آخرین پادشاه ماد
مدیسا/medisaa/زیبا روی، ماه روی ،خوش روی،دختر ماه، ملکه زیبایی
مدیسه/medise/نام دهی در بخش فلاورجان اصفهان
مرمر/marmar/نوعی سنگ آهکی سخت و متبلور و زیبا و قیمتی
مرمرین/marmarin/ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
مروا/marvaa/فال نیک و دعای خیر
مروارید/morvaarid/جسمی جامد و کروی گرانبها که از صدف بوجود می آید
مریم بانو/maryambaanoo/گوش ماهی که با آن گردنبند درست می کنند، مریم خانم
مژان/mozhaan/نرگس نیمه شکفته
مژده/mozhdeh/خبر خوش و شادی بخش، بشارت
مژگان/mozhgaan/مژه‌ها، چشم پوش
مستان/mastaan/درحالت مستی، شادان
مستانه/mastaane/مانند مستان، شادان
مشکاندخت/moshkaandokht/دختر خوشبو
مشکبو/moshkboo/خوشبو
مشکویه/moshkooye/از الحان موسیقی، حرمسرای شاهانه
مشکین بانو/moshkinbaanoo/بانوی خوشبو
مشکین دخت/moshkindokht/دختر خوشبو
منوش/manoosh/نام کوهی که منوچهر بالای آن متولد شد
منیژه/manizheh/خواهر فرنگیس، دختر افراسیاب
مه آسا/mahaasaa/مانند ماه، زیبارو
مه پری/mahpari/پری همچون ماه زیبارو
مه پیکر/mahpeikar/آن که پیکرش چون ماه زیبا و دل انگیز است
مه نگار/mahnegaar/معشوقه زیبارو
مها/mahaaa/منسوب به ماه است، (به مجاز) زیبارو، با فتح میم به معنای بزرگ، بزرگتر
مهان/mehaan/(مَه = ماه + ان (پسوند نسبت))، منسوب به ماه، (به مجاز) زیبارو، چنانچه این واژه مِهان خوانده شود به معنی بزرگان می باشد
مهاندخت/mahaandokht/ماه دخت، دختر ماه، زیبارو
مهبان/mahbaan/(مَه = ماه + بان (پسوند محافظ یا مسئول))، (به مجاز) زیبا و مهتاب رو
اسم دخترانه ایرانی 32
مهپاره/mahpaare/ماه پاره، کنایه از زیبا و خوشگل
مهتاب/mahtaab/نور آرام ماه
مهتابان/mahtaabaan/ماه تابان، ماه درخشان
مهتاج/mahtaaj/زیبای زیبایان
مهدیا/mahdiaa/(مهدی = هدایت شده + ا (اسم ساز))، دختر هدایت شده
مهدیس/mahdis/مانند ماه، (به مجاز) زیبارو
مهدیسا/mahdisaa/منسوب به مَهدیس
مهر بانو/mehrbaanoo/بانوی مهربان و با محبت
مهرآذین/mehraazin/در آیین و روش مهربانی و محبت، دارای آیین و رسم مهربانی و محبت، مهرورز، با محبت، مهربان
مهرآفاق/mehraafaagh/(مهر= مهربانی و محبت + آفاق = گیتی، جهان، زمانه، روزگار)، (به مجاز) مهربان و با محبت
مهرآفرین/mehraafarin/آفریننده‌ مهر و محبت و دوستی
مهرآگین/mehraagin/آکنده از مهر و محبت، مهر + آگین
مهرآمیز/mehraamiz/دوستانه، همدل
مهرآور/mehraavar/دوستی ورزنده، ابراز محبت کننده
مهرا/mehraa/(مهر+ ا (پسوند نسبت))، منسوب به مِهر، مِهر
مهرابه/mehraabe/دارنده‌ جلوه‌ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد
مهراسا/mehraasaa/مانند خورشید
مهرافروز/mehrafruz/روشنایی دهنده خورشید
مهرافزون/mehrafzoon/آنکه مهر و محبت بیافزاید
مهرافشان/mehrafshaan/مهربان
مهران دخت/mehraandokht/دختر مهران، دختر دارنده‌ مهر و محبت، دختر مهربان
مهرانگیز/mehrangiz/برانگیزاننده‌ محبت و دوستی
مهرانه/mehraane/(مِهران + ه (پسوند نسبت))، منسوب به مِهران، مهربان
مهرانوش/mehraanoosh/محبت جاوید، مهر و محبت جاویدان
مهراوه/mehraave/مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + اوه (پسوند شباهت)
مهربان/mehrabaan/دارای محبت و عاطفه
مهرجهان/mehrjahaan/(مهر = خورشید + جهان)، خورشیدِ عالم، آفتابِ عالم تاب، (به مجاز) زیبا رو
مهرچهر/mehrchehr/آنکه چهره‌ای مهربان دارد
مهرچین/mehrchin/برگزیننده مهر یا نور
مهرخ/mahrokh/آن که دارای رخساری چون ماه است
مهررخسار/mehrrokhsaar/آن که صورتش چون ماه زیبا است
مهرسا/mehrsaa/(مهر = خورشید + سا (پسوند شباهت))، مثل خورشید، (به مجاز) زیبارو
مهرسانا/mehrsana/همانند خورشید زیبا و درخشان
مهرک/mehrak/خورشید کوچک، زیبا و درخشان، مهر و محبت
مهرگل/mehrgol/(مهر = خورشید + گل)، گل آفتاب، گل آفتاب گردان، (به مجاز) زیبا و لطیف
مهرناز/mehrnaaz/نام خواهر کیکاووس که وی را به همسری رستم داده بودند، خورشید ناز
مهرنگار/mehrnegaar/خورشید زیباروی
مهرنوش/mehrnoosh/زیبا، جاوید و همیشگی
مهرنیا/mehrniaa/(مهر = مهربانی، محبت + نیا)، از نژادِ مهربانان، (به مجاز) مهربان و با محبت
مهرو/mahroo/ماه رو، (به مجاز) زیبا رو
مهروز/mahruz/ماه روز، ماهی که در روز نمایان است، (به مجاز) زیبارو
مهروی/mahrooi/ماه رو، زیبارو
مهرویه/mahrooye/منسوب به مهر و محبت
مهری/mehri/منسوب به مهر
مهرین/mehrin/منسوب به مهر
مهرینه/mehrine/منسوب به مهر
مهسان/mahsaan/مهسا، مانند ماه، زیبا
مهست/mahast/بزرگوار، محترم
مهستا/mahsetaa/(مهست = بزرگترین، مهمترین + ا (پسوند نسبت)) (به مجاز) دختر بزرگتر و مهمتر، دارای قدر و مرتبه عالی
مهستی/mahasti/ماه خانم
اسم دخترانه ایرانی 33
مهسیما/mahsimaa/ماه رو، ماهرخ، زیبا
مهشید/mahshid/مهتاب، روشنایی ماه
مهفام/mahfaam/(مَه = ماه + فام (پسوند به معنی رنگ))، به رنگ ماه، به رنگ مهتاب، (به مجاز) زیبارو
مهکامه/mahkaame/منسوب به مهکام، (به مجاز) آرزوی زیبای روی
مهگل/mahgol/(مَه = ماه + گل)، گلِ ماه، (به مجاز) زیبارو
مهلار/mahlaar/نام رای هند در کتاب طوطی نامه
مهلقا/mahlaghaa/ماه رو، ماه روی، ماه لقا، کنایه از زیبارو(ی) است
مهنا/mahnaa/گوارا و خوش
مهناز/mahnaaz/ماه ناز
مهنور/mahnoor/(مه = ماه + نور) نورِ ماه، (به مجاز) زیبارو
مهنیا/mahniaa/آن که نیاکان و اجدادش از بزرگان و سروران است، بزرگ زاده
مهوار/mahvaar/مانند ماه زیبا
مهوش/mahvash/مانند ماه، خوشگل
مهوند/mahvand/مانند ماه زیبا
مهیاس/mahyaas/(مَه = ماه + یاس)، ماهی که چون گل یاس است، یاسی که چون ماه است، (به مجاز) زیباروی و با طراوت
مهیسا/mahisaa/مهسا
مهیمن/mohimen/آگاه به حاضر و غایب، از نامها و صفات خدا
مهین/mahin/بزرگ، بزرگتر
مهین بانو/mahanbaanoo/بانوی بزرگ و زیبا
مهینزاد/mahinzaad/ماهزاد، زیبارو
مهینفر/mahinfar/دارنده شکوه و درخشندگی ماه
مهینه/mahine/منسوب به ماه
موژان/mozhaan/چشم خمار و پر کرشمه، غنچه نرگس
میبو/meyboo/دارای بوی شراب
میترا/mitraa/خورشید، مظهر دوستی و محبت و روشنایی
میترادخت/mitraadokht/دختر خورشید
میدیا/midia/همسر آخرین شاه ماد
میرزا/mirzaa/امیرزاده، کاتب، نویسنده
میشکا/mishkaa/در گویش مازندرانی به معنای گنجشک
میگل/meygol/(می = شراب + گل)، (به مجاز) زیبا و مست کننده
مینا/minaa/مرغ مقلد، مرغ مینا، گلی معمولاً سفید، نوعی شیشه رنگی به ویژه سبز که از آن انواع ظروف میسازند
مینادخت/minaadokht/دختر مینا
میناوش/minaavash/به رنگ مینا
مینو/minoo/جهان معنوی، بهشت
مینوزاد/minoozaad/زاده بهشت، زیبا و پاک
مینوش/meinoosh/نوشنده می، می نوشنده
مینوفر/minoofar/دارای فر و شکوه بهشتی
میهن تاج/mihantaaj/تاج کشور، میهن + تاج
میهن دخت/mihandokht/دختر برگزیده میهن
ناربن/naarbon/درخت انار
ناردانا/naardaanaa/ناردانه، دانه انار
ناردانه/naardaaneh/ناردانا، دانه انار
نارگل/naargol/گل انار، آن که چون گل لطیف و زیبا است
نارگون/naargoon/همانند انار، سرخ و آتش
نارگیس/naargis/میوه نارگیل
نارملا/naarmelaa/شکوفه گل انار
نارمیلا/naarmilaa/شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار
نارنج/naarenj/میوه‌ای آبدار و ترش، از گونه مرکبات
نارو/naarow/پرنده‌ای خوش آواز همانند بلبل
نارون/naaroon/درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار
اسم دخترانه ایرانی 34
ناری/naari/جامه پوشیدنی، منسوب به انار، آتشی
نارین/naarin/منسوب به نار، تر و تازه
ناز/naaz/دوست داشتنی، کرشمه، نام گلی است
ناز بانو/naazbaanoo/بانوی زیبا و عشوه گر
نازآفرید/naazaafarid/آفریده ناز و زیبا
نازآفرین/naazaafarin/مرکب از ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
نازان/naazaan/فخرکننده، نازکننده
نازبو/naazboo/ریحان
نازپر/naazpar/آنکه مانند پری زیباست، نام دخترپا دشاه خوارزم
نازپرور/naazparvar/پرونده ناز، پروش یافته در ناز و نعمت
نازپری/naazpari/آنکه مانند پری زیباست، نام دخترپادشاه خوارزم
نازپو/naazpoo/آنکه با ناز می خرامد
نازپویه/naazpooye/آنکه با ناز می خرامد
نازجهان/naazjahaan/موجب نازش و مباهات جهان
نازچهر/naazchehr/دارای چهره لطیف و زیبا
نازخاتون/naazkhaatoon/بانوی زیبا، نام دختر امیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو
نازخانم/naazkhaanom/نازبانو
نازدار/naazdaar/آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
نازدانه/naazdaaneh/فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه
نازدخت/naazdokht/دختر زیبا و ناز
نازدلبر/naazdelbar/معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین
نازرخ/naazrokh/دارای روی زیبا و لطیف
نازرخسار/naazrokhsaar/دارای چهره لطیف
نازک/naazak/نازنین و زیبا
نازک/naazok/محبوب، معشوق، لطیف، ظریف
نازک الملائکه/naazokolmalaaeke/آنکه در ناز و لطافت مانند فرشتگان است
نازگوهر/naazgohar/دارای گوهر زیبا، گوهر و سنگ زیبا و قیمتی
نازگیتی/naazgiti/موجب نازش و مباهات گیتی
نازلی/naazli/ناز دار
نازمهر/naazmehr/مهرناز، زیبا چون خورشید
نازنین/naazanin/دارای ناز، نازک اندام، دوست داشتنی
نازنین چهر/naazaninchehr/دارای صورتی ظریف، زیبا و دوست داشتنی
نازیاب/naazyaab/از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
نازیدخت/naazidokht/دختری که بسیار ناز دارد
نازیلا/naazilaa/با ناز وکرشمه
نازین/naazin/منسوب به ناز، ناز دار
نازیه/naazie/منسوب به نازی
ناژین/naazhin/درخت نارون
نافه/naafe/ماده‌ای با عطر نافذ و پایدار که زیر پوست شکم نوعی آهو به دست می آید
ناکتا/naaktaa/ناک (در گویش مازندران نوعی گلابی شیرین) + تا، شیرین مثل گلابی
نانا/naanaa/پدر و مادر، نعناع
نانیسا/naanisaa/نام روستایی در نزدیکی مراغه
ناهید/naahid/آناهیتا، پاک بانو
ناهیده/naahide/ناهید، دختر رسیده و بالغ
ناوه/naave/نام روستایی در نزدیکی خرم آباد
نایریکا/naayrikaa/برگزیده، پسندیده، از اسامی قدیمی ایرانی
نخستین/nokhostin/آغازین، اولین
نرجس خاتون/narjeskhaatoon/مرکب از نرجس (نرگس) و خاتون، لقب مادر حضرت مهدی عج الله
نرسا/narsaa/در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان
نرگس/narges/نام گلی زیبا
اسم دخترانه ایرانی 35
نرگس بانو/nargesbaanoo/نرگس خانم
نژاده/nazhaade/اصیل، نجیب
نساک/nesaak/نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
نستر/nastar/نسترن
نسترن/nastaran/گلی شبیه رز به رنگهای صورتی، سفید و زرد
نسرین/nasrin/گلی به رنگ زرد یا سفید و خوشبو که یکی از گونه‌های نرگس است
نسرین مهر/nasrinmehr/زیبا و درخشان چون گل نسرین و خورشید
نسرین نوش/nasrinnoosh/زیبا چون گل نسرین و شیرین چون عسل،نام دخترپادشاه سقلاب و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
نقره/noghre/فلزی گرانبها، نرم و سفید که در ساختن زیورآلات، آینه، و … به کار می‌رود
نقشیه/naghishe/منسوب به نقش، نگارین
نکویار/nekooiaar/یار نیکو
نگار/negaar/چهره زیبا
نگارا/negaaraa/بانوی زیبا، دختر خوش چهره، کنایه از محبوب است
نگاربسته/negaarbaste/نقشی که زنان با حنا بر دست و پای خود می بندند
نگارشید/negaarshid/نقش و نگار درخشان
نگاره/negaareh/نقش، شکل، تصویر
نگارین/negaarin/زیبا، آراسته، مزین
نگاه/negaah/نظر، دیدار، توجه، عنایت
نگین/negin/جواهر انگشتری
نگینه/negineh/مانند نگین
نها/nahaa/عقل و خرد (اسم قرآنی)
نهال/nahaal/درخت یا درختچه نورس که تازه نشانده شده است
نهاله/nahaale/گیاه تازه رسته
نوا/navaa/صدای موسیقی، نغمه
نواآفرین/navaa’aafarin/آفریننده نغمه و آواز
نواز/navaaz/نوازش، نوازنده، مهربانی، ساز زن
نوازش/navaazesh/از روی مهربانی دست بر سر کسی کشیدن، چیزی را به آرامی و پیاپی لمس کردن، مهربانی و لطف، تسلی دادن و دلجویی کردن
نوباوه/nobaave/کودک یا نوجوان، میوه‌ای که تازه رسیده باشد، میوه تازه و نورس
نوبهار/nobahaar/بهار، فصل رویش
نورا/nooraa/نور (عربی) + ا (فارسی)، مؤنث انور درخشان، تابان
نورسته/noraste/تازه روییده، جوان، تازه بالغ شده
نوژان/nozhaan/درخت صنوبر و کاج
نوژین/nozhin/(نوژ = نوز = نوعی کاج + ین (پسوند نسبت)) منسوب به نوژ، مربوط به نوژ، (به مجاز) زیبا، سرسبز و با طراوت
نوش آفرید/nooshaafarid/آفریده بی مرگ، آفریده جاوید
نوش آگین/nooshaagin/به شهد و شکر آویخته، نوشین
نوش لب/nooshlab/دارای لبی شیرین، شیرین لب
نوشاد/nooshaad/نام شهری که زیبا رویان آن مشهور بودند
نوشان/nooshaan/نوشنده
نوشبانو/nooshbaanoo/بانوی شاد و شیرین و لطیف
نوشدخت/nooshdokht/دختر شاد و شیرین و لطیف
نوشید/nooshid/مرکب از نو (تازه) + شید (خورشید)، نام مادر مانی دین آور معروف ایرانی
نوشین/nooshin/شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار
نوشین بانو/nooshinbaanoo/بانوی شیرین و گوارا
نوشین دخت/nooshindokht/دختر شیرین و گوارا
نوشین لب/nooshinlab/نوش لب، دارای لبی شیرین، شیرین لب
نوگل/nogol/گلی که تازه شکفته شده است
نیالا/niyaalaa/نام روستایی اطراف ساری
نیایش/niaayesh/دعا به درگاه خداوند، ستایش، عبادت، پرستش و احترام نسبت به کسی
نیتا/nitaa/بی مانند، بی نظیر، بیتا، یگانه
نیسا/nisaa/همانند نی، شبیه به نی، (به مجاز) زیبا، با طراوت، دلپذیر و دلنشین، شیرین نام همسر پادشاه کاپادوکیه
اسم دخترانه ایرانی 36
نیک آفرید/nikaafarid/آفریده خوب و نیکو
نیک آفرین/nikaafarin/آفریننده نیکی و خوبی
نیک اختر/nikakhtar/دارای ستاره و طالع خوب و خوش، خوشبخت، سعادتمند
نیک تاج/niktaaj/آن که تاج نیکو و خوب دارد
نیک تاش/niktaash/نیک (فارسی) + تاش (ترکی) همتا و مانند نیکان
نیک چهر/nikchehr/نیک چهره، خوبرو، نیکوروی، زیبا
نیک چهره/nikchehre/نیکچهر، خوبرو، نیکوروی، زیبا
نیک دخت/nikdokht/دختر خوب و نیکو
نیک رخ/nikrokh/نیک رو
نیک رخسار/nikrokhsaar/آن که دارای چهره ای پاک و زیباست
نیک روی/nikrooi/خوش صورت
نیک مهر/nikmehr/آن که دارای محبتی کامل و شایسته است
نیک یار/nikyaar/دوست مشفق
نیکتا/niktaa/خوب، نیکو
نیکرو/nikroo/زیبا، خوشرو
نیکناز/niknaaz/آن که دارای عشوه و غمزه‌ای خوب و نیکوست
نیکو/nikoo/خوب، زیبا
نیکی/niki/خوب بودن، خوبی، نیکوکاری، احسان
نیلا/nilaa/نیل (سنسکریت) + ا (فارسی) به رنگ نیل، نیلی
نیلاب/nilaab/مجازا آبی ملایم و آرامش بخش، نام قدیم شهر جندی شاپور، همچنین مایعی آبی رنگ که در رنگرزی کاربرد دارد را می‌نامند
نیلرام/nilraam/اسم فرشته نگهبان برف و باران و تگرگ
نیلگون/nilgoon/نیل (سنسکریت) + گون (فارسی) به رنگ نیل، کبود، لاجوردی
نیلیا/niliaa/به زنگ نیلی، منسوب به نیلی، مرکب از نیلی و الف نسبت
نیواندخت/nivaandokht/نیوان، نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی
نیوشا/niooshaa/شنونده، یادگیرنده
هانه/haane/چشمه
هرانوش/haraanoosh/دختر آتش، دختری با روی برافروخته، کنایه از دختر زیبا روی
هزارک/hazaarak/بلبل کوچک، از الحن موسیقی قدیم
هزارناز/hezaarnaaz/دارای ناز بسیار
هستی/hasti/زندگی، وجود، زندگانی
هلناز/helnaaz/زیبارو و خوشبو، به شکوفه درخت هل نیز می‌گویند
هلیله/halile/نام درختی است
هما/homaa/مرغ خوش پرواز و مایه سلامت، از شخصیت‌های شاهنامه
همابخت/homaabakht/خوشبخت، سعادتمند
هماچهر/homaachehr/آنکه چهره‌ای چون هما دارد، خوش سیما
همادخت/homaadokht/دختر فرخنده و مبارک
همای/homaay/هما ، دختر بهمن شاه کیانی
همایون/homaaioon/فرخ، شادان
همایون بخت/homaayoonbakht/خوشبخت، کامیاب، خجسته بخت
همایون چهر/homaayoonchehr/خوشروی، خوش سیما و زیبا
همایوندخت/homaayoondokht/دختر فرخنده و مبارک
همدم/hamdam/رفیق ، همزبان، همنشین
همراز/hamraaz/محرم اسرار
همساز/hamsaaz/از نام های برگزیده
همگام/hamgaam/همراه، همسفر
همیشه بهار/hamishebahaar/گیاهی زینتی یا خودرو با گلهای زرد یا نارنجی که در تمام مدت سال دیده می‌شود
همیلا/hamilaa/نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
هنگامه/hengaameh/فوق العاده، شگفت انگیز، عالی، فتنه، آشوب
هوآفرید/hooaafarid/خوش ستوده، خوش آمرزیده
هوبانو/hoobaanoo/بانوی خوب
اسم دخترانه ایرانی 37
هوبخت/hoobakht/خوشبخت
هوتس – هوتوس/hutos/آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا
هوتوس/hutus/آتوسا، نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا
هوده/hoode/راست، درست
هور/hoor/خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
هور دخت/hoordokht/دختری زیبا چون خورشید
هورآفرین/hooraafarin/آفریننده خورشید
هوربانو/hoorbaanoo/بانوی خورشید، زنی به زیبایی خورشید
هورتاش/hoortaash/هور (فارسی) + تاش (ترکی) آنکه چون خورشید نورانی است
هورتن/hoortan/آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد
هورچهر/hoorchehr/آن که چهره و سیمایی درخشان و نورانی چون خورشید دارد
هورخش/hoorakhsh/آفتاب عالمتاب
هورداد/hoordaad/داده‌ی خورشید، تابنده و پر حرارت
هوردیس/hoordis/زیبا و روشن چون خورشید
هوررخ/hoorrokh/هورچهر
هورزاد/hoorzaad/زاده خورشید، خوب زاده، اصیل، شریف
هورسان/hoorsaan/مانند خورشید
هورشاد/hoorshaad/مرکب از هور (خورشید) + شاد
هورشید/hoorshid/خورشید، آفتاب
هورمهر/hoormehr/خورشید
هورناز/hoornaaz/خورشید زیبا
هوروش/hoorvash/زیبا و تابناک همچون خورشید
هوزان/hoozaan/نرگس نو شکفته
هوفریا/hoofariaa/معشوقه و محبوبه زیبا وخوب
هومان/hoomaan/خودمان
هومهر/hoomehr/دوست، یار
هوناز/hunaaz/ویژگی آن ‌که دارای ناز و کرشمه خوب و نیک است، جذاب و دلپسند
هووردشت/hoordasht/نیکوکار
هووی/hovooi/نام زن اشوزرتشت، دختر فرشوشتر
هویار/huyaar/یار خوب و خوش
هیدخت/hidokht/بیدخت، ستاره زهره، ناهید
وارش/vaarsh/باریدن باران
وانیا/vaanya/هدیه با شکوه خداوند
ورتاج/vartaaj/گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد.
ورجا/varja/بلندمرتبه، ارجمند
وردآفرید/vordaafrid/آفریده گل
وردآور/vordaavor/مرکب از ورد (گل) + آور(آورنده)
ورونیکا/varoonika/نام تیره‌ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است.
ونوشه/venooshe/در گویش مازندران گل بنفشه
وه آفرید/veh aafrid/(وه = خوب) آفریده خوب
وه آفرین/veh aafreen/آفریننده خوب یا آفریننده خوبی
وه نوش/veh noosh/بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)
وهان/vahaan/جمع خوبان، بهان (وه = خوب)
وهرو/vehro/خوبروی
ویدا/veeda/آشکار و هویدا
ویرو/veyro/نامپهلوان و سپهداری در منظومه ویس و رامین
ویستا/veysta/دانش و فرهنگ
ویشکا/veyshka/نام روستایی نزدیک رشت
وینا/veena/رنگارنگ، همچنین روشن و آشکار
ویوگ/veyvog/عروس
اسم دخترانه ایرانی 38
ویونا/veyoona/منسوب به وَیو، (به مجاز) عروس، دختری که عروس شده، نام روستایی در نزدیکی کاشان
یارگل/yaargol/دوستی که همانند گل زیباست.
یارناز/yaarnaaz/دوست زیبا
یارنوش/yaarnoosh/دوست و یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است.
یاس/yaas/گلی زینتی با رنگهای سفید، زرد، سرخ و بنفش و بسیار خوشبو، گل منسوب به حضرت زهرا (س)
یاسمن/yaasmen/گلی زینتی با گل‌های درشت و معطر، به رنگهای سفید، صورتی، زرد و قرمز
یاسمین/yaasmin/یاسمن
یاسمینا/yaasmina/یاس و مینا گلی به رنگهای سفید، زرد و کبود
یانا/yaana/نیکی رسان، نکویی بخش
یسنا/yesna/پرستش، بخشی از اوستا
یکتا/yakta/یگانه، بینظیر، تنها
یگانه/yegaane/صمیمی، همدل، یکرنگ، بی همتا، بی نظیر، تنها و منحصر به فرد
یوتاب/yootaab/نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
اسم دخترانه ایرانی 39

جستجوی هوشمند اسم فرزند

نام‌های انتخاب شده

نام ریشه معنی تلفظ

نقطه
Logo