این مطلب شامل سوره صافات آیات 83 تا 113 از قرآن کریم است که به سرگذشت حضرت ابراهیم (ع) و فرزندش اسماعیل (ع) میپردازد. در این آیات، خداوند متعال از ایمان و توحید حضرت ابراهیم (ع) سخن میگوید و اینکه چگونه بتهای قومش را شکست و آنها را به سوی یکتاپرستی دعوت نمود. همچنین به داستان قربانی کردن فرزندش اسماعیل (ع) به فرمان الهی اشاره شده و سپس بشارت تولد فرزند دیگرش اسحاق (ع) آمده است. خوانندگان محترم میتوانند با مطالعه این صفحه با جزئیات بیشتری از زندگی این دو پیامبر بزرگ الهی آشنا شوند.
| وَ اِنَّ مِنْ شیعَتِهى لَاِبْراهیمَ (83) | و بیگمان ابراهیم، از پیروان نوح بود |
| اِذْ جاءَ رَبَّهو بِقَلْبٍ سَلیمٍ (84) | آنگاه که با دلی پاک از شرک به نزد صاحب اختیار خود آمد |
| اِذْ قالَ لِاَبیهِ وَ قَوْمِهى ماذا تَعْبُدونَ (85) | هنگامیکه به پدر و قومش گفت: «چه چیز را میپرستید؟ |
| اَئِفْکًا آلِهَهً دونَ اللّهِ تُریدونَ (86) | آیا به دروغ خدایانی را به جای «اللّه» میخواهید؟ |
| فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ (87) | گمان شما نسبت به خدای جهانیان چیست؟» |
| فَنَظَرَ نَظْرَهً فِى النُّجومِ (88) | سپس به ستارگان، خوب نگاه کرد |
| فَقالَ اِنّى سَقیمٌ (89) | و گفت: «من واقعاً بیمارم» |
| فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرینَ (90) | پس به او پشت کردند و رفتند |
| فَراغَ اِلیٰ آلِهَتِهِمْ فَقالَ اَلا تَأْکُلونَ (91) | آنگاه به سوی خدایان آنها رفت و گفت: «چرا چیزی نمیخورید؟ |
| مالَکُمْ لاتَنْطِقونَ (92) | چرا سخن نمیگویید؟» |
| فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْبًا بِالْیَمینِ (93) | پس با دست پربرکتش، بر آنها هجوم برد و آنان را متلاشی کرد |
| فَاَقْبَلوا اِلَیْهِ یَزِفّونَ (94) | وقتی مردم ماجرا را فهمیدند شتابان رو به او آوردند |
| قالَ اَتَعْبُدونَ ما تَنْحِتونَ (95) | ابراهیم گفت: «آیا آنچه را میتراشید، میپرستید؟ |
| وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلونَ (96) | در حالی که خداوند شما و آنچه را میسازید، آفریده است» |
| قالُوا ابْنوا لَهو بُنْیانًا فَاَلْقوهُ فِى الْجَحیمِ (97) | مردم گفتند: «بنایی برای پرتاب او بسازید تا او را در آتش اندازید» |
| فَاَرادوا بِهى کَیْدًا | و برای او نقشهای کشیدند، |
| فَجَعَلْناهُمُ الْاَسْفَلینَ (98) | ولی ما نقشه آنان را بی اثر و جایگاه آنها را پستتر نمودیم |
| وَ قالَ اِنّى ذاهِبٌ اِلیٰ رَبّى سَیَهْدینِ (99) | ابراهیم گفت: «من بسوی خدایم میروم، او هدایتم خواهد کرد» |
| رَبِّ هَبْ لى مِنَ الصّالِحینَ (100) | آنگاه چنین دعا کرد: «خداوندا، به من فرزندی شایسته ببخش» |
| فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ (101) | ما هم به او بشارتِ “پسری بردبار” را دادیم |
| فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ | وقتی آن پسر، تحت تربیت او، به سنّ کار و کوشش رسید، گفت: |
| یا بُنَیَّ اِنّى اَریٰ فِى الْمَنامِ اَنّى اَذْبَحُکَ | «پسرکم! من بارها در خواب میبینم که سرت را میبرم |
| فَانْظُرْ ماذا تَریٰ | حال تأمّل کن، تو چه نظری داری؟» |
| قالَ یا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ | پسرش -اسماعیل- گفت: «ای پدر! آنچه به تو امر شده را انجام بده |
| سَتَجِدُنى اِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرینَ(102) | که اگر خدا بخواهد، مرا از صابران خواهی یافت» |
| فَلَمّا اَسْلَما وَ تَلَّهو لِلْجَبینِ (103) | وقتی فرمان را پذیرفتند و ابراهیم پیشانی او را بر خاک نهاد |
| وَ نادَیْناهُ اَنْ یا اِبْراهیمُ (104) | در همان حال او را ندا دادیم که: «ای ابراهیم |
| قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا | تو آن رؤیا را تحقّق بخشیدی |
| اِنّا کَذٰلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنینَ (105) | که ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم» |
| اِنَّ هٰذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ (106) | راستی که این، فقط امتحانی آشکار بود |
| وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ (107) | و به جای او قربانی بزرگی را فدای او کردیم |
| وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِى الْآخِرینَ (108) | و برای او در آیندگان نام نیکی به جا گذاشتیم |
| سَلامٌ عَلیٰ اِبْراهیمَ (109) | درود بر ابراهیم |
| کَذٰلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنینَ (110) | اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم |
| اِنَّهو مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ (111) | حقیقتاً او از بندگان با ایمان ما بود |
| وَ بَشَّرْناهُ بِاِسْحاقَ | و او را به تولّد فرزندش اسحاق، بشارت دادیم |
| نَبِیًّا مِنَ الصّالِحینَ (112) | که پیامبری از شایستگان است |
| وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلیٰ اِسْحاقَ | و به او و به اسحاق برکت دادیم، |
| وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ | و بعضی از نسل آن دو، نیکوکار بودند |
| وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهى مُبینٌ (113) | و بعضی به روشنی، بر خود ستم کردند. |
تعبیر این آیات در استخاره با قرآن
خوب است :
- آنگاه که ابراهیم، با دلی پاک از شرک به نزد صاحب اختیار خود آمد و به پدر و قومش گفت: «چه چیز را میپرستید؟ آیا به دروغ خدایانی را به جای «اللّه» میخواهید؟ گمان شما نسبت به خدای جهانیان چیست؟» قومش به او پشت کردند و رفتند، آنگاه به بتخانه رفت و به بُتها گفت: «چرا غذا نمیخورید؟ چرا سخن نمیگویید؟» پس بر آنها هجوم برد و آنان را متلاشی کرد؛ وقتی مردم ماجرا را فهمیدند شتابان رو به او آوردند؛ ابراهیم گفت: «آیا آنچه را میتراشید، میپرستید؟ در حالی که خداوند شما و آنچه را میسازید، آفریده است» مردم گفتند: «باید او را بسوزانید» و برای او نقشهای کشیدند، ولی ما نقشه آنان را بی اثر و جایگاه آنها را پستتر نمودیم. ما اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم؛ حقیقتاً او از بندگان با ایمان ما بود